مخصوصا در تلویزیون ما که رسم بر این است سریالهای طنز شبانه، 90 قسمتِ 40دقیقهای باشند. اما محمد رحمانیان که سالها خاک تئاتر خورده و تئاترهای موفقی مثل «فنز» را با بازی پرویز پرستویی، مهتاب نصیرپور و ترانه علیدوستی روی صحنه برده است، سال پیش با سریال «نیمکت» این چیز غریب را ملموس کرد.
موفقیت «نیمکت» باعث شد تا مسؤولان شبکه اول، امسال هم سراغ رحمانیان بروند تا کارش را ادامه بدهد. سری دوم سریال با اسم عجیب «توی گوش سالمم زمزمه کن» در آرامش و سکوت ساخته شد. البته سر و صدای سریال نرگس و سریالهای ماه رمضان هم باعث شد تا ساخت و ساز سریال، زیاد دیده نشود.
برای همین، گشت و گذار در پشت صحنة این سریال که در طبقة سوم مرکز تکنولوژیهای آموزشی در حوالی پیچ شمیران انجام میشد، مصادف شد با ضبط آخرین قسمت سریال و همینطور با هجوم بقیة خبرنگارها برای تهیة گزارش. انگار همه تازه یادشان افتاده بود که بابا این سریال هم دارد ساخته میشود!
نزدیک علی عمرانی نروید
ظهر است و طبقة سوم هم مثل پیچ شمیران شلوغ است. این روز آخری، همه به جنب و جوش افتادهاند تا کار سریع و به موقع انجام شود.
در پاگرد طبقه سوم، بهروز بقایی بین چند نفر نشسته و دارد از روی کاغذهایی، دیالوگهایش را تمرین میکند که چند نفر با جعبههای پیتزا که مثل برج پیزا کج و کوله روی هم قرار دارند، از پلهها بالا میآیند. بقایی تا این صحنه را میبیند، کاغذها را میاندازد و صلواتی میفرستد تا بقیه هم سر وقت پیتزاها بیایند.
«امروز، روز آخر ضبط این کار 78 قسمتی است. به غیر از مهتاب نصیرپور، همه هستند. از بین بازیگرها هم، علی عمرانی مصاحبه نمیکند.»
شهابالدین حجازی، تهیهکننده، با این جملة آخر شیرفهم میکند که نباید دور و بر عمرانی پلکید. ملت دارند دولپی پیتزاها را میفرستند پایین. خسرو احمدی با آن صورت گرد و مهربان مواظب است تا همه بخورند، حتی خبرنگارها: «مگه میشه کسی پیتزا نخوره، یه لقمه رو حتما باید بخوری، والا از گلوی ما پایین نمیره.»
پیتزاخوری عوامل، این فرصت را میدهد که بشود سر و گوشی آب داد و سری به لوکیشن زد.
همه چیز مثل همانی است که در سریال است. عکسهای سیاه و سفید از دیوارها آویزان هستند. سمت چپ مثلا جلوی دادگستری است و پاتوق سه عریضهنویس سریال. چند صندلی و میز چوبی و دو تا ماشین تحریر و لپتاپ، این را نشان میدهد. سمت راست هم قهوهخانة فردوس (خسرو احمدی) است، با یک سماور و کلی استکان نعلبکی.
قرار است صحنة آخر سریال، در لوکیشن سمت چپی یعنی جلوی دادگستری باشد، برای همین روبهروی آنجا سه تا دوربین قرار دارد و ریل را هم آنجا چیدهاند.
یکی از عوامل هم چهار چشمی مواظب است تا خبرنگارهای فضول، چیزی را انگولک نکنند و خرابکاری اساسی بالا نیاورند. ناهار تمام شده و عوامل کمکم مثل لشگر شکستخورده وارد صحنه میشوند. بین ناهار تا ضبط، بهترین فرصت است برای گپزدن با عوامل.
مثل رئیسجمهورها شدیم
کافی است بازیگری سرش خلوت شود تا ناگهان چند نفر با ضبط صوت به سمتش حمله کنند. حالا باید دید هر کدام از این خبرنگارها با توجه به اینکه طرف مصاحبهشان یکی بوده، چه چیزهایی مینویسند تا مصاحبهشان مثل بقیه نشود! کنار دهان هر بازیگر، چند تا ضبط صوت روشن است و فلاش عکاسها، مدام فضا را روشن میکند.
افشین هاشمی تعجب کرده: «چه جالب! عین رئیسجمهورها شده. شماها این همه روز کجا بودین؟»
«ملت دقیقه نود هستیم دیگه.» اصغر همت جواب این سؤال هاشمی را میدهد. اما خبرنگارها کاری به این حرفها ندارند. نباید در این رقابت کم بیاورند، نباید کسی جا بیفتد. فقط علی عمرانی خودش را ممنوعالمصاحبه کرده، خیالش هم راحت است.
عوامل سعی میکنند با هر بدبختی، خبرنگارها را از دست و پای بازیگرها جدا کنند تا آخرین صحنهها را هم بگیرند و با خیال راحت بروند سر خانه و زندگیشان.
گوش بریده یا گوش کوبیده
«صدای شاتر نیاید لطفا.» فیلمبردار با نهایت ادب به عکاسها اخطار میدهد. سکانس مربوط به صحنة خداحافظی ماشاءالله است. قبل از اینکه فیلمبرداری شروع شود، فریبا متخصص که بازی دارد، متنها را تمرین میکند.
دیالوگ سخت است. چند تا کلمة شبیه هم دارد که گیجکننده است. برای همین بعد از چند بار کات دادن، این صحنه فیلمبرداری میشود، تا عوامل، خودشان را برای سکانس بعدی آماده کنند. خبرنگارها و عکاسهای عزیز مثل مور و ملخ به صحنه میریزند و به وظیفة خطیر به پر و پای عوامل پیچیدن و بیچاره کردن آنها مشغول میشوند.
ناگهان الهام پاوهنژاد و علی عمرانی با لباسهای عجیبی که شبیه لباسهای بیمارستان است، وارد میشوند. با تعاریفی که از علی عمرانی و تنفر از مصاحبه، شنیده بودیم و اخطارهای مدام عوامل، احدی از خبرنگارها جرأت نزدیک شدن به علی عمرانی را ندارد. همه مات و مبهوت به لباسهایشان نگاه میکنند.
باز عوامل با ضرب و زور، خبرنگارها را از صحنه به بیرون میکشانند تا صحنة بعدی هم فیلمبرداری شود. تمرین قبل از فیلمبرداری شروع میشود. پاوهنژاد و عمرانی دو بیمار روانی هستند که از بیمارستان روانی فرار کردهاند.
عکاسها که بیکار ماندهاند، مثل کارگردانهای حرفهای دور محمد رحمانیان حلقه زدهاند و همه با هم، فقط از مانیتور کوچک جلوی رحمانیان، تصاویر را نگاه میکنند. اینجوری جا برای ایستادن دستیار کارگردان هم نیست. بنده خدا مجبور است از دور و به سختی، مانیتور را نگاه کند.
تمرین و فیلمبرداری این صحنه خیلی طول میکشد، چون هم لحن بازیگرها به خصوص پاوهنژاد و عمرانی متفاوت است و هم پاوهنژاد چند بار به جای «غلام گوش بریده»، گفت «غلام گوشکوبیده».
کمکم خبرنگارها و عکاسها صحنه را ترک میکنند. حالا عصر است، پیچ شمیران خلوتتر از طبقة سوم به نظر میرسد.
محمد رحمانیان: این کار طنز نیست
- چرا رفتید سراغ طنز نود شبی؟
اولا این کار نود شبی نیست، دوما طنز نیست. من نمیدانم چرا مطبوعات این عنوان را برای برنامه انتخاب کردند. طنز نود شب میشود کارهایی که آقای مدیری انجام میدهد و خوب هم هست. ولی این کار لحظههای تلخ، درام و شادی را در کنار هم دارد. من ترجیح میدهم به این نوع کار بگویم نمایشهای کوتاه 15 تا 20 دقیقهای.
- چرا اینقدر فشرده؟
این کار در تلویزیون سابقه داشته، در سالهای پیش از انقلاب این نوع برنامه بوده و الان هم نمایشهای تک پردهای وجود دارد.
- اما این کار چندان معمول نیست.
قبل از انقلاب بوده و در تلویزیون کشورهای دیگر هم سابقه داشته، اما در ایران این ژانر فراموش شده بود. وقتی این کار پیشنهاد شد به خاطر نزدیک بودن به حال و هوای تئاتر خیلی استقبال کردم. حتی المانهایی که در این کار به کار برده شده، تئاتری است، مثل اسلایدها، دکور و...
- این کار ادامة نیمکت است یا کاملا مستقل از آن؟
یک کار مستقل است، ولی به حال و هوای نیمکت هم نزدیک است. تفاوت اصلیش این است که اینجا قصهها جهت مشخصتری پیدا کرده و تعدادی شخصیت ثابت هم در این مجموعه هستند که در نیمکت اینجوری نبود.
- چرا شخصیتهای ثابت اضافه شد؟
خب، برای اینکه جهت کار را عوض کنیم، خواستیم تجربة جدیدی باشد.
- برای شما که بیشتر کارگردان تئاتر بودهاید کار در تلویزیون سخت نیست؟
من سالهای 63 و 64 کارم را با تلویزیون شروع کردم و بعد به تئاتر رفتم. احساس غریبگی نمیکنم. اما در کارهای تلویزیونی با تله تئاتر خیلی راحتتر هستم.
- قرار است این کار، تماشاگر عام را با تئاتر آشنا کند؟
قرار است تماشاگر سرگرم شود چه عام چه خاص، ولی اگر این اتفاق بیفتد برگ برندهای است برای ما.
- با توجه به طیف وسیع مخاطبان تلویزیون چقدر سعی شده متنها ساده باشد؟
اگر ساده به معنای همه فهم شدن باشد سعی کردم، ولی اگر به معنای پیش پا افتاده شدن باشد نه، و در مقابل این جریان هم به شدت ایستادگی کردم.
- چرا این اسم طولانی و عجیب و غریب را انتخاب کردید؟
در پخش از قسمت ششم به بعد معلوم میشود که چرا این اسم را انتخاب کردیم. (الان که شما این مصاحبه را میخوانید از قسمت ششم گذشته و معلوم شده که به علت مجروح جنگی بودن آقا ماشاالله آن هم از ناحیة گوش، این اسم برای سریال انتخاب شده.) ولی این اسم را دوست دارم چون اسم یک نمایشنامة انگلیسی است.
- نویسندگی این کار تیمی است؟
بله، طرح کار با من بوده و سی قسمت از کار را هم نوشتم. ولی نویسندگی بقیة قسمتها به عهدة حمید امجد، امید سهرابی، محمد رضاییراد، امیر امجد و محمود استاد محمد بود که همه دوستانی هستند که در نمایشنامهنویسی دستی داشتند.
- نوشتن متنهای 15 دقیقهای کار سختی نیست؟ چون همة ماجرا و گرهها در همین زمان کم باید نشان داده بشود؟
چرا خیلی کار سختی بود. چون همه چیز فشرده میشود. برای همینها دست خودمان را کمی بازتر گذاشتیم و زمان را از 15 دقیقه تا 18 دقیقه قرار دادیم.
الهام پاوه نژاد: همه چیز خوب
- کار با آقای رحمانیان در «نیمکت» چطور بود؟
بینظیر بود.
- کار در این پروژه چطور است؟
این هم بینظیر است. من که منتظر پیشنهاد سومین همکاری هستم.
- توی این کار هم مثل نیمکت، نقش ثابت ندارید.
بله، من در این کار هم نقش ثابتی ندارم و تیپهای مختلف را کار کردم. ولی معمولا نقش مقابل آقای عمرانی را بازی میکنم. خیلی هم خوب است، چون ایشان خیلی باتجربه هستند و برای من خیلی مفید است.
- گروه چطور بود؟
خیلی خوب. من با آقای عمرانی و آقای همت قبلا کار کرده بودم. با بقیة گروه هم که سرِ کار نیمکت بودم.
- کار کردن با آقای رحمانیان که یک کارگردان تئاتر هستند سخت نبود؟
نه خیلی هم لذتبخش بود. چون من خودم تعداد کارهای تئاترم بیشتر از کارهای تلویزیونی است و خودم را بیشتر تئاتری میدانم.
اصغر همت: قاضی حرفهای
- مثل اینکه بین عریضه نویسها، شما به قانون مسلطتر هستید.
بله، من در این کار نقش سلیمان کاسبی را که عریضه نویس است بازی میکنم؛ شخصیتی علاقهمند به ادبیات که سعی میکند کارش را با آگاهی زیاد انجام دهد و ماده قانونها را کامل حفظ است.
- مطالعة حقوقی هم داشتید؟
بعضی موقعها بله. ولی ماده قانونها را باید دقیقا از روی متن گفت و اصلا نمیشود تغییرشان داد. مثل تمام اشعاری که باید در این کار بخوانم.
- کار کردن با کارگردان تئاتر و تلویزیون چطور است؟
من خودم به عشق تئاتر آمدم. اصلا اینجا یک شخص غیرتئاتری نیست. حتی کسانی که آمدند و نقشهای کوچک بازی کردند، تئاتری بودند.
- تجربه کار 15 دقیقهای چطور است؟
یک تجربة متفاوت است. ولی کار را بیشتر برای نویسندهها سخت میکند، چون ما مجری کار آنها هستیم.
- کار بعدی که ما از شما در تلویزیون میبینیم چیست؟
کاری است به اسم «اکنون خانة ما» که یک کار آموزش خانوادگی است و قرار است از شبکه3 روی آنتن برود.
- حالا به عریضهنویسی علاقهمند شدید یا نه؟
(با خنده) شغل بدی نیست.
- اینجا هم دادگاههای خوبی تشکیل میدهید.
البته بیرون دادگاه است و مردم مراجعه میکنند برای نوشتن عریضه و گهگاهی ما درگیر مسألهشان میشویم.
- و آنوقت مثل قاضی حرفهای برخورد میکنید.
سعی میکنیم اینطور باشد!
خسرو احمدی: صاحب قهوهخانه
- شما یکی از نقشهای ثابت این کار هستید.
بله، من نقش فردوس آقا عباسی را که صاحب قهوهخانة روبهروی محل استقرار عریضهنویسهاست بازی میکنم! قهوهخانهاش را هم به اسم پاتوق فردوس میشناسند که عریضنویسها و شاکیها گهگاهی در این قهوهخانه درددل میکنند.
- خودتان چقدر از کار خوشتان میآید؟
فکر میکنم کار جدید و متنوعی است. گروه ما هم همه تئاتری هستند و همه همان گروه نیمکت هستند به اضافة خانم متخصص، آقای همت و آقای بقایی. من خودم پنجمین همکاریام با آقای رحمانیان است و فکر میکنم ایشان در درآوردن فضای تئاتری برای تلویزیون هم خیلی موفق هستند.
- فردوس توی قسمتهای بعد وارد کـارهـای حــل اخـتلاف و عریضهنویسی میشود یا نه؟
خیلی دوست دارد او هم بتواند مشکلات مردم را حل کند، اما بیشتر اوقات این حل مشکل توسط عریضهنویسها اتفاق میافتد ولی بهخاطر دوستی و صمیمیتش با عریضهنویسها گهگاه نظراتی هم میدهد.
بهروز بقائیان: گردگیری درست و حسابی
- از نقشتان ماشاالله بگویید.
ماشاالله یکی از عریضه نویسهاست و همان کسی است که گوشش مشکل دارد. آدم دانایی است و سعی میکند از تجربیاتش برای حل مشکلات مردم استفاده کند.
- همان آقایی که هر روز ظهر میرود خانه باقالا قاتق دستپخت خانمش را بخورد؟
هر روز که نه، آن روزهایی که خانمش از اداره مرخصی میگیرد.
- تجربة کار روتین 15 دقیقهای چطور بود؟
خیلی خوب بود. از زمان تغییر رئیس گروه خانواده، این خانهتکانی در گروه خانواده با نیمکت اتفاق افتاد. من هم دوست داشتم در این گردگیری درست و حسابی سهمی داشته باشم.
- دیگر کاری برای کودک و نوجوان نمیسازید؟
چرا. یک طرح آماده است و به چند شبکه دادهام و منتظر جواب هستم.
افشین هاشمی: عریضهنویس با لپتاپ
- نقشتان در این کار چیست؟
من نقش ناصر را بازی میکنم که یکی از عریضهنویسهاست و فرقش با دو نفر دیگر این است که هم جوانتر است و هم بهروزتر است، عریضهها را به جای ماشین تحریر با لپتاپ مینویسد.
- کار با آقای رحمانیان چطور بود؟
لذتبخش بود که بعد از نیمکت دوباره با ایشان کار کردم.
- بازی در کارهای 15 دقیقهای چطور است؟
شرایط کار یک کم فرق میکند، مثلا ما در روز، دو قسمت میگیریم و ریتم کار تندتر میشود، ولی بازی فرق نمیکند. اتفاق مهم در نوشتن متنها میافتد.
- عریضهنویسی خوب است یا نه؟
یک شغلی است مثل همة شغلها و ارزش خودش را دارد. ولی خب من بازیگری را دوست دارم!
- با توجه به اینکه فضا به تئاتر خیلی نزدیک است، استقبال مردم چطور بوده؟
خب فضا کمی اغراق دارد و بازیها هم همینطور. در مورد این مجموعه که هنوز در جریان بازخوردها نیستیم، ولی استقبال از نیمکت خیلی عالی بود.
- کارهای بعدی؟
دو، سه تا پیشنهاد فیلم بوده، به ادارة تئاتر هم برای اجرای نمایش درخواست دادم و منتظر جواب مرکز هستم.