تجربه در نخستین گامهای فراگیری داستاننویس، به ما میآموزد که در مقایسه قالب داستان با قالبهایی چون «تئاتر» و «سینما» تفاوتی ویژه به میان نشسته است و چنان که در تئاتر یا سینما به لطف نعمت «تصویر» میتوان تاثیری بیش از «داستان» در ذهن مخاطب ایجاد کرد.
داستاننویس خبره می داند در بیان برخی زوایای داستانش به حصارهای بلند محدودیت برمیخورد و ناگزیر از آنها چشم میپوشد. به همین سبب، نمایشنامهنویس به جای انتخاب قالب «داستان» برای روایت دنیای آفریده در ذهنش، داستانی همراه با تصویر را برمیگزیند تا به آسانی وجوه سرنوشتساز قصه را به روشنی و بیهیچ گره و ابهام بر مخاطب آشکار سازد. تئاتر، زاییده نیاز نویسنده به روایت زیر و بم سرنوشتساز در اثر است.
روشن است که نویسنده خلاق، آن زمان روی به نمایشنامه یا فیلمنامه میآورد که قالب «داستان» را برای بیان مقصودش ناکارآمد بیابد. گرفتاری مهلک برای یک نمایشنامهنویس، پرداختن به روایت یک دنیای کوچک در قالب فراختر نمایشنامه است. به نظرمی رسد مصطفی مستور در اولین تجربه نمایشنامهنویسی به دام چنین بلایی گرفتار آمده است.
حتی اگر خمیرمایه «دویدن در میدان تاریک مین» را پیامی تازه از درون یک نویسنده دانسته و به همین میزان آن را اعتنا برشماریم، با این حال نمیتوان ضعف قالب آن را نادیده انگاشت.
«دویدن در میدان تاریک مین» را بیشتر از آن که یک نمایشنامه بدانم، داستان کوتاهی کش آمده قلمداد میکنم.
داستانی که نویسنده سعی داشته آن را باتمسک به کلمات اضافی و غیرضرور، حداقل به 40 صفحه برساند. در نیل به این مقصود، ناشر نیز کوتاهی نکرده و میان هر پرده از 4پرده این نمایشنامه، 2 صفحه سفید جا گذاشته که مگر بالاخره بتوان اثر را در قالب کتابی به چاپ رساند.
به طور کلی، آخرین اثر منتشر شده مستور، به بیان هیچ وجه شگفتی نمیپردازد که یک داستان کوتاه از روایت آن عاجز باشد. گرچه پیشتر چند اثر قابل تامل از نویسنده به طبع رسیده و از این جهت میتوان وی را نویسندهای پرکار و حرفهای دانست، اما انتشار یک داستان کوتاه کش آمده در قالب نمایشنامه، عملی سادهانگارانه به نظر میآید. شاید بهتر میبود اگر مستور و ناشر اثرش داستان کوتاه «دویدن در میدان تاریک مین» را میان چند داستان دیگر در قالب مجموعهای به مخاطبان عرضه کنند.
درونمایه قصه «دویدن در میدان تاریک مین» نیز چندان حرف ویژهای ندارد. این اثر اگرچه دیگر باره به دو دلمشغولی معمول در ذهن نویسندهاش، یعنی «خدا» و «عشق» میپردازد، اما برخلاف آثار گذشته او، هرگز مخاطب مغروق را بر تخته پارهای نمینشاند. از این حیث، نمایشنامه مستور به نوعی «فکر کردن با صدای بلند» و واگویی حدیث نفس نویسنده است. حدیث نفسی که اگر ساری در ذهن من و شما بود، جز چند سطری از دفتر یادداشتهای شخصیمان را سیاه نمیکرد.
داستان این نمایشنامه، بر محور گفتوگوهای چهار شخصیت به نامهای کوهی، مخمل، یاقوت و امیرماهان میگردد. کوهی و مخمل کارکنان و به تعبیری عمال یک محیط بسته با قوانین سختگیرانهاند. یاقوت و امیرماهان هم، ساکنان خاطی این محیط محصورند. خاطیانی که از خط قرمزها فراتر رفته و درباره مسایلی اندیشیده یا اقدام به عملی خارج از قوانین کردهاند.
یاقوت گرفتار عشق به موجودی بیرون از محیط و امیرماهان در اندیشه یافتن پناهگاهی به نام «خدا». هر دوی این زندانیان، به خاطر عملشان مجازات میشوند، اما در پرده آخر، کوهی رفتاری صمیمانه پیش میگیرد و با ماهان به نرمی سخن گفته و حتی سعی در برآوردن احتیاجاتش میکند. به نظر فضای زجرآور سه پرده پیش، به نوعی پس از سالها دگرگون میشود. هر چند چون گذشته، فضای سیاه صحنه چشم تماشاگر را پر کرده است.
مستور در این اثر به روایت دنیا، جبر و اختیار از نگاه خود میپردازد، روایتی که شاید بسیار گذراتر از آن باشد که ارزش بازگفتن یابد.
دویدن در میدان تاریک مین
نوشته: مصطفی مستور
نمایشنامه در چهار پرده / 53 صفحه
قیمت: 700 تومان
ناشر: نشر چشمه / تابستان 85