این هفته بیلکلینتون - رئیسجمهوری پیشین آمریکا - با سفر غیرمنتظره به پیونگ یانگ که حتی رسانههای آمریکاییها را هم غافلگیر کرد، بار دیگر این موضوع را به عرصه گفتوگو در واشنگتن کشاند. کلینتون و سخنگویان کاخ سفید تاکید کردند که این سفر شخصی بوده و تنها برای آزادی 2خبرنگار آمریکایی کرهای تبار که به جرم جاسوسی در کرهشمالی به 12سال حبس محکوم شدهبودند صورت گرفتهاست. اما مذاکرات کلینتون با مذاکرهکننده ارشد هستهای کرهشمالی خبر از هدف دیگری میداد. دولت اوباما در مقابل کرهشمالی با شرایط پیچیدهای روبهروست زیرا دولتهای قبلی راههای مختلفی را آزمودهاند و به نتیجه نرسیدهاند. [آشنایی با تاریخچه تنشهای آمریکا - کره شمالی]
تصمیم اخیر دولت اوباما برای مقابله با کشتیهای کرهشمالی در آبهای بینالمللی و بندرهای خارجی، پاسخی محکم، حساب شده و چندجانبه به آزمایشهای هستهای اخیر پیونگیانگ است. اما با وجود جسورانه بودن اقدام دولت آمریکا، این تصمیم بیش از آنکه استراتژیک و راهبردی باشد، تاکتیکی و براساس شرایط پیش آمده است. منتقدان در واشنگتن میگویند، اگر ایالات متحده قصد دارد که از برخورد نظامی با کرهشمالی اجتناب کند، باید یک استراتژی عملی را در قبال این کشور بهکار بگیرد، نه آنکه صرفا نسبت به وقایع و تحولات واکنش نشان دهد.
بیانیه اخیر دولت اوباما مبنی بر همکاری ایالات متحده با سایر کشورها برای اجرای قطعنامه 1874 سازمان ملل، واکنشی به تهدیدات کرهشمالی بود. پس از آنکه کرهشمالی اعلام کرد قطعنامه مذکور که خواهان بازرسی اجباری کشتیهای این کشور شده است، به مثابه اعلام جنگ خواهد بود، بهنظر میرسید که حکومت پیونگیانگ، دولت اوباما را با اولتیماتوم مواجه کرده است؛ اینکه آمریکا یا باید اراده کرهشمالی را برای ادامه برنامه هستهای هرچند ضعیف خود بپذیرد و یا آنکه دست به اقدامی بزند که میتواند منجر به بروز جنگ شود.
دولت آمریکا اما با تجدید سازمان سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل، آنها را قانع کرد که قطعنامهای بسیار شدیداللحن را علیه پیونگیانگ صادر کنند؛ قطعنامهای که شدت لحن آن از سال 1994 - هنگامی که واشنگتن و پیونگیانگ تا آستانه جنگ پیش رفتند - بیسابقه بوده است.
دولت اوباما با این تصمیم خود، دوباره به برتری تاکتیکی در قبال بحران هستهای کرهشمالی دست یافت و توپ آغاز جنگ را به زمین پیونگیانگ انداخت؛ جنگی که بعید است رهبران حکومت کمونیستی کرهشمالی تمایلی برای آغاز آن داشته باشند. دولت آمریکا به جای پذیرفتن اولتیماتوم بیحاصل کرهشمالی، راه حلی کوتاه مدت را برگزید؛ راهی که حتی کرهشمالی را در تنگنای آغاز جنگ یا کوتاه آمدن تحقیرآمیز از مواضع خود قرار نمیدهد. دولت اوباما در واقع موفق شده است از مسیر باریک بین جنگ و نشان دادن نقطه ضعف از خود، عبور کند.
اگرچه اوباما باید به خاطر حرکت سنجیده خود در پرهیز از جنگ و در عین حال نشانندادن ضعف و ناتوانی در مواجهه با کرهشمالی، مورد تحسین قرار گیرد، پیروزی تاکتیکی بر رهبران پیونگیانگ نباید پیروزی آمریکا بر کرهشمالی تلقی شود.
حکومت کرهشمالی همچنان تهدیدی جدی برای منافع ایالات متحده است. دولت اوباما باید در قبال پیونگیانگ یک خطمشی محکم مبتنی بر محاسبه استراتژیک منافع خود را در پیش بگیرد، نه آنکه صرفا در واکنش به تحولات حساس و بحرانی، موضعگیری کند. مادام که آمریکا در قبال تحولاتی از این دست، واکنش تاکتیکی نشان دهد و براساس یک استراتژی گسترده و جامع حرکت نکند، بعید است که بتواند از بحران فعلی کرهشمالی به نتیجه مثبت و بلندمدتی دست یابد.
استراتژی واشنگتن در قبال کرهشمالی، باید مانند هر استراتژی متفکرانهای، اهداف آمریکا را در شبه جزیره کره، با در نظر گرفتن منافع این کشور در شرق آسیا و دیپلماسی کلی ایالات متحده در سطح جهانی ترسیم کند. تنها درصورتی که پای سقوط رژیم کمونیستی کرهشمالی در میان باشد، دیپلماسی آمریکا در شبهجزیره کره، اهمیت و اولویت بیشتری نسبت به مسائل افغانستان، پاکستان و عراق خواهد داشت، چرا که در حال حاضر حفظ منافع آمریکا در عراق، پاکستان و افغانستان از اولویت بیشتری نسبت به اهداف ایالات متحده در شبهجزیره کره برخوردار است.
اما اگر این کشورهای دردسر آفرین را نادیده بگیریم، بحران شبه جزیره کره در کوتاه مدت، خطری فراتر از تهدید علیه امنیت آمریکا در مقایسه با سایر کشورها و موضوعات است. دست کم در حال حاضر، این بحران مهمترین چالش پیشروی ایالات متحده در شرق آسیا است.
آمریکا در ارتباط با بحران هستهای کرهشمالی، اهداف متعددی را پیش رو دارد، از جمله:
1- پیشگیری از وقوع جنگ
2- جلوگیری از صادرات سلاح و تکنولوژی هستهای توسط کرهشمالی
3- ممانعت از آغاز مسابقه هستهای در شرق آسیا
4- متقاعد کردن رهبران پیونگیانگ به اطاعت از قطعنامههای شورای امنیت
سازمان ملل، بهخصوص قطعنامههای مربوط به تعلیق آزمایشهای موشکی.
این اهداف باید به تناسب اهمیتشان اولویتبندی شوند و بر مبنای تعامل استراتژیک ایالات متحده با کرهشمالی مورد پیگیری قرار گیرند. مهمترین هدف در این میان، پیشگیری از وقوع جنگ است. با توجه به نگرانیهای امنیتی در افغانستان، پاکستان و عراق، واشنگتن نمیتواند خود را درگیر برخورد نظامی دیگری کند. پس از این هدف مهم، حساسترین و با اهمیتترین اولویت آمریکا، اطمینان یافتن از این موضوع است که کرهشمالی قادر به صدور سلاح و تکنولوژی هستهای خود نباشد.
صادرات چنین اقلامی، خطر گسترش سلاحهای کشتار جمعی را در سطح جهان افزایش میدهد. هدف دیگر ایالات متحده در قبال کرهشمالی، حفظ و تقویت پیمان منع گسترش سلاحهای کشتار جمعی(NPT) است. این پیمان تنها مکانیسم قانونی جلوگیری از آغاز یک رقابت هستهای در شرق آسیا است و در نهایت، واشنگتن باید پیونگیانگ را ملزم به پیروی از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل کند؛ قطعنامههایی که رهبران کرهشمالی را از آزمایش و پرتاب موشکهای بالستیک منع کردهاند.
اگرچه آزمایشهای موشکی کرهشمالی تاکنون موجب مرگ کسی نشده است، با در نظر گرفتن دقت اندک و سطح پایین تکنولوژی موشکی کرهشمالی، این خطر وجود دارد که در نتیجه محاسبه نادرست یا خطای فنی، این موشکها به شکل تصادفی در خاک کرهجنوبی یا ژاپن فرود آیند. دولت اوباما برای رسیدن به نتایج مثبتی از بحران شبهجزیره کره، باید نقش خود را چه به لحاظ تاکتیکی و چه به لحاظ استراتژیک در این زمینه پر رنگتر کند.
ریل ورلد
آگوست2009