بخشی از این افراد مثل نیمایوشیج یا شهریار از درگذشتگان بودند و بعضی مثل هوشنگ مرادی و اسفندیار احمدیه از معاصران زنده. یکی از نویسندههایی که به این بهانه به نوجوانان معرفی شد، مهدی آذریزدی بود. دوچرخه به مناسبت چهلمین روز درگذشت آذریزدی، به سراغ مهدی قربانپور، کارگردان این مجموعة مستند رفته و با او گفتو گو کرده است.
«ما با "قصههای خوب برای بچههای خوب" بزرگ شدیم و خاطره های خوبی از آن آثار داشتیم؛ نه فقط ما، که نسلهای پیش از ما هم. چیزی که من از پشت دوربین میدیدم این بود که آذریزدی همیشه یک قدم جلوتر از دوربین بود. او چهرۀ جذابی بود و خیلی زود با مخاطب ارتباط میگرفت و شناخت خوبی هم از مخاطبش داشت. چیزی که بیش از هر چیز برای من جذابیت داشت، دیدن کودک درون آذریزدی در جلوی دوربین بود.»
اینها حرفهای مهدی قربانپور در توضیح انتخاب آذریزدی است. او در ادامه از خلوت و سکوت زندگی آذریزدی چنین میگوید:«مهدی آذریزدی بیش از هر چیز خودش بود. او دوست نداشت که خودش را به کسی تحمیل کند و در شهر یزد، در خانهای کاهگلی و در سکوت کامل زندگی میکرد و با دنیای بیرون ارتباطی نداشت.»
مستندی که دربارۀ مهدی آذریزدی ساخته شده، از سه قسمت بیست دقیقهای مستقل تشکیل میشود و به گفتۀ کارگردانش، مدیر گروه کودک و نوجوان شبکۀ یک قول پخش مجدد آن را داده است. مهدیقربانپور خاطرههای خوبی از ساخت این مستند دارد و نقل میکند : «خود آذریزدی هر دو باری که این مستند از تلویزیون پخش شد، آن را دید و همیشه میگفت: "این یکی از بهترین کارهایی است که دربارۀ زندگیام ساخته شده و خیلی به من نزدیک است." در این فیلم لحظه لحظۀ زندگی آذریزدی ثبت شده و او ارتباط خوبی با دوربین گرفته است.»
از قربانپور میپرسیم: «صحنۀ خاصی از فیلم هست که به طور ویژه به یادتان مانده باشد و بخواهید آن را با کلمه برای ما به تصویر بکشید؟»
جوابش مثبت است و کلمههایی که برای بازآفرینی آن خاطره کنار هم میچیند، از این قرارند: « صحنهای هست که در آن مهدی آذریزدی در کتابخانهای که به نام او در شهر یزد تأسیس شده، در مقابل بچهها قرار میگیرد. این لحظهای بود که اذیتم کرد و بیشتر از قبل مرا به این نتیجه رساند که آذریزدی شخصیت و اسلوب متفاوتی دارد. او برای بچهها تعریف میکند اولین بار که مدرسه را دیده، 54 سالش بوده و در این لحظه به گریه می افتد و این به نظرم فراموشنشدنیترین لحظۀ فیلم است.»
مهدی آذریزدی یک نویسنده و خالق کتاب بود، اما جالب است بدانید او علاقۀ زیادی به خواندن کتابهای دیگران داشت،تا آنجا که این علاقه، کار تهیۀ فیلم از زندگی او را هم تحت تأثیر قرار داده بود. قربانپور تعریف میکند: «همیشه میگفت: "ظهر به بعد سراغ من بیایید. من کتابهای نخواندۀ زیادی دارم و میخواهم شب تا صبح کتاب بخوانم." این بود که فیلمبرداری را از ظهر شروع میکردیم. آذریزدی کتابهایش را مثل بچههایش دوست داشت و از آنها محافظت میکرد. با این حال او دوست نداشت از کتابخانهاش فیلمبرداری کنیم. آذریزدی کتابخانهاش را با دستهای خودش ساخته بود. کتابخانهای بر طاقچۀ دالانهایی که معمول خانههای یزد است، یک کتابخانۀ آجری!»