یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۵ - ۱۱:۱۳
۰ نفر

مهدی خانکه*: در رویکردی کلی به اتفاقات هنری پس از مدرنیته در اروپا و تأثیرات مستقیم آن بر هنر ایرانی، به‌طور کلی با سه گرایش در نقاشی مواجه می‌شویم.

نخست تداوم هنر نگارگری و رویکرد به سنت و احیای هنر بر پشتوانه نگارگری ایرانی است که همواره طرفداران و مخاطبان خاص خود را داشته و دارد و دیگر گروهی از نقاشان نوگرا می‌باشند که با پشت کردن به سنت‌ها خود را در فضایی جدید و کاملاً متفاوت از پیش، آزاد نگه ‌می‌‌دارند.

دسته سوم گروهی با ذکاوت هستند که با تلفیق هنر نو و کهنه، هم سعی در جذب مخاطب ایرانی خود، با کاربرد نقش مایه‌های ملموس دارند و هم مخاطب را دعوت می‌کنند با نگرش جدید در هنر همراه شود و سعی در بلوغ فکری مخاطب خود دارند.

در بسیاری از جنبش‌های هنری نوگرایانه در ایران، همواره دو گرایش اخیر مشهود‌ترند.

اگرچه آشنا نبودن قالب هنرمندان با فضای نقاشی غربی و تقلید بی‌هویت آثار غربیان، صرفاً جهت جذب مخاطب است، ولی فرآیند تقلید در هنر، فرآیندی کاملاً طبیعی است؛ تا آنجا که در هنر غرب نمونه‌های فراوانی را می‌توان از این حیث نام برد، (تقلیدی که در کاربرد موضوع شام آخر داوینچی به عنوان موضوعی جالب تا هم‌اکنون نیز ادامه دارد.)

تا آنجا که پیکاسو نیز این مسئله را تحت عنوان «تقلید از غیر و نه تقلید از خود» مجاز معرفی می‌کند. ولی نکته اساسی در بحث تقلید در بین هنرمندان ما بی‌هویتی و نداشتن شخصیت جدید اثر تقلید شده جدید است تا آنجا که اثر جدید را ما کمتر به عنوان یک اثر هنری مستقل می‌پذیریم.

با پیش‌زمینه ذهنی فوق و مشاهده این مسئله در بسیاری از نمایشگاه‌های نقاشی معاصر در ایران، نگاهی به نمایشگاه نقاشی سالومه گل‌نراقی که در گالری نیکزاد برپا شده است، می‌اندازیم. او به‌تازگی تحصیلات خود را در زمینه کارشناسی به اتمام رسانیده است و سعی کرده در دومین نمایشگاه انفرادی، خود را به عنوان یک نقاش در عرصه هنر معاصر معرفی کند.

نمایشگاه با فضایی مملو از آثاری با موضوع طبیعت بی‌جان مخاطب را محصور می‌کند. سالن پر از میوه‌های بی‌هویت معلق در فضاست، تشخیص شخصیت وجودی میوه‌ها در ترکیب‌بندی‌ها، به‌غیر انار که آنالیز ناشی از ارتباطش با شب یلدا است، غیر ممکن است. ناگهان چند فیگور نظر بیننده را جلب می‌کند.

در بیشتر آثار یک سطح شیشه‌ای بخش عمده‌ای از فضا را محصور کرده است و در نتیجه یک زاویه دید جالب به موضوعات، از پشت شیشه است. شکست رنگ و فرم از پشت شیشه‌ها، نقاشی را از تصویر یک فضای رئالیستی، که قیاس را آسان می‌سازد، خلاص می‌کند.

در ضمن تجربه جدیدی نیز در ارائه فرم و رنگ ارائه می‌دهد. این نگرش شکست فرمی کوبیسم‌ها را به یاد می‌آورد و همچنین رنگ‌های جدیدی را عرضه می‌دارد که اندکی از رنگ‌های همیشگی متفاوت است، فضایی شبیه آثار «فووها».

خطوط حلزونی و دایره‌وار، حس حرکت را تقویت می‌کنند، عناصر تصویری در تمامی پرده‌ها در حرکتند، حرکتی نامعلوم. جنبش این آثار جالب توجه است. ولی کاش حرکات هدف‌مند‌تر بودند. خطوط افقی و عمودی کمترند، ولی ارتباط خوب رنگ و فرم این نقصان را پوشانده است.

رنگ‌بندی نقاشی‌‌های کودکان ما را به فضاهای بی‌مرز نقاشی‌های رنگ محور، هدایت می‌کند. جالب آن‌که نقاش مدتی با کودکان نقاشی می‌کرده است.

رنگ‌ها و آثار این نقاش، کیفیت امپرسیونیستی خود را در سرعت کاربرد آنها و نوع رنگ غالب آثار، اکریلیک و گه‌گاه رنگ‌ روغن، می‌نمایانند. در برخی از آثار رنگ‌ها به شیوه امپرسیونیست‌هایی همچون سزان، در طبیعت بی‌جان به‌کار رفته‌اند.

نکته اساسی دیگر این آثار عدم مرزبندی محکم فرم‌ها و موضوعات تصویر است. هیچ فرمی مرز مشخصی ندارد. فرم‌ها در یکدیگر می‌روند، لغزان و بی‌شتابند. درهم تنیدگی رنگ و فرم و برخورد عادلانه با این دو عنصر، در آثار این نقاش، ستودنی است.

حس برتری‌جویی رنگ و روحیه خودخواهانه فرم کاملاً در این آثار مهار شده است. رنگ به یاری فرم آمده است. این رنگ‌های غنی آزردگی ناشی از مرزبندی فرمی لغزان را کاهش می‌دهند.

رنگ‌ها از پس شیشه‌ به صورت ترکیبی و ناخالص دیده می‌شوند و نقاش را در عدم کاربرد رنگ‌های تخت و واقع‌نمایانه یاری می‌کنند. هرچند این آثار با تمام فرم‌پردازی و رنگ‌بندی خوب از نقصان هویت رنج می‌برند.

با نظر کلی به بسیاری از پرده‌ها، ناگهان شباهت فراوانی بین تمامی پس‌زمینه‌ها و عناصر تصویری مشاهده می‌شود. ظروف و میوه‌ها تکراری‌اند و فقط گاهی چیدمانشان فرق کرده است.

*کارشناس ارشد پژوهش هنر

کد خبر 8760

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز