از ایرانزمین که برای «مسافران» همیشه متفاوت بوده و شگفتانگیز. اگر سرزمین فراعنه را به اهرام و قبور رازآلودش شناختند، اگر هندوستان را به ادیان و رسوم فراوانش، یونان و یونانیان را به فلاسفه و الهههای ماندگارش؛ ایران برای جهانیان همه اینها بود و اما بهتنهایی هیچکدام نبود!
چندان دور نیست، حکایتهایی که از سرزمینمان روایت میشد. سرزمین انسانهای قدرتمند، اما مهربان. توانمند، اما دستگیر. سرزمین آنها که زمانی صاحب نیمی از زمین بودند، اما بردهداری نمیکردند! آنها که کسی را یارای مقاومت برابرشان نبود، اما جنگی آغاز نمیکردند. سرزمین انسانهای قدرتمند، اما مهربان. توانمند، اما دستگیر.
سال1453 میلادی برای بسیاری از آنها که سرنوشت اقوام و ملل را در طول تاریخ بررسی میکنند، سالی نکوست. چه، در آن هنگام بود که متون ارزشمند تاریخی، متونی که احوال دنیا در هفتسده نخست هزاره یکم میلادی را روایت میکردند، از قسطنطنیه به رم(واتیکان) منتقلشدند.
این انتقال بدان جهت ارزشمند بود که پس از آن تاریخنگاران فرصت یافتند تا به مطالعه این متون پرداخته و واقعیتهای هفتصدسال زندگی بشر را تصویر کنند. هفتصدسالی که به جرات میتوان گفت طی آن ،ایران و ایرانیان نقش نخست معادلات زمین را ایفا کرده و بنیان تفکری را پایه نهادند که برای همیشه در تاریخ ماندگار است. تفکری که میگوید قدرتمند باش، اما مهربان. توانمند باش، اما دستگیر.
میان همین اسناد و متون که آوردیم، یکی هم گزارشی بود که عامل مخفی(جاسوس) دولت روم در تیسفون تهیه کرده. براساس این گزارش، چنین روزهایی در سال 378میلادی، شاپوردوم(ذوالاکتاف) سران لشگر، جنگاوران نامی و بزرگان ایران را به نشستی پراهمیت و سرنوشتساز در کاخ تیسفون فراخوانده بود.
نشستی که بنا بود در آن تکلیف شروع یا خاتمه جنگی بهتدبیر جمع معین گردد. میگویند، شاپور از مدتها پیش از این نشست با حجم گستردهای از پیشنهادات سران لشگر مواجه بود. آنها که نظر به کشتهشدن «والنس»-امپراتور وقت روم- در جنگ با ویزیگوتها(در منطقه آوریانوپل) اصرار داشتند که ایران از این فرصت بهره برده و تا رومیان خودشان را بازسازی نکردهاند، آنان را به حملهای برقآسا تا دانوب عقب راند.
آنگونه که این جاسوس رومی در گزارشاش آورده: ابتدا، به رسم تمام جلسات جنگ، لشگریان به تشریح استدلالهای خود پرداخته و از قطعیبودن پیروزی در مصاف آتی سخن گفتند، چنانکه تمام حاضران در نشست به قطع و یقین میدانستند که اندکی بعد، شاپور دستور جنگ را صادر خواهدکرد و کوتاهمدتی پس از آن هم بساط جشن و سرور بهمناسبت این پیروزی بهپا خواهدشد.
فرمانده لشگر ایران خطاب به حاضران تصریح کرده بود: «فراموش نکنید که ابتدا ما(ایرانیان) بودیم که هونهای متجاوز را به سوی اروپا راندیم. آنها هم به جبران مواضع ازکفداده ویزیگوتها(شاخهای از ژرمنها) را به اطراف دانوب راندند تا جایشان را تصاحب کنند. اما ویزیگوتها علیرغم آنکه از پادشاه روم پناهندگی گرفته و زندگی عادیشان را آغاز کرده بودند، تحت ظلم و ستم کارگزاران و عمال پادشاه روم صبر و تحمل از کف داده و سر به شورش برداشتند.
هرچند «والس» که برای خود همتایی نمیدید، به سرکوب آنان مبادرت ورزید و نهایتاً جان بر سر این تصمیم خود نهاد. در این شرایط چه بهتر است که از این فرصت بهره برده، نبردی گسترده را آغاز کرده و بهرهای بزرگ ببریم».
اما داستان چیز دیگری بود. بعد از شنیدن تمام استدلالها، این شاپور بود که به صراحت گفت: «دلیلی برای جنگ نمیبینم. نه مردممان در مخاطرهاند و نه ظلمی به کسی رفته».او تاکید کرده بود که بنابر اصول اخلاقی ایرانیان، داشتن قدرت و بهدستآوردن فرصت نمیتواند توجیهی برای جنگ و خونریزی و تعرض به حریم دیگران شود و صاحبان منصب و امرای ارتش نباید از خاطر ببرند که جنگ همیشه آخرین راهحل «مسایل» است.
جاسوس رومی در پایان گزارش خود آورده :نباید نگران آغاز جنگی از سوی ایرانیان بود، چراکه براساس اصول اخلاقی آنها، «جنگ غیرمنصفانه» تحت هر شرایطی مردود و مطرود است.جنگ و رویارویی اما تنها یک روی ماجراست.
اخلاقی که به حکم آن واردنشدن در هر رقابت غیرمنصفانه مردود است، ضربهزدن به هر شخص و جایگاهی بهصرف داشتن فرصت و قدرت، غیرانسانی است، اخلاقی که میگوید بیاخلاقی حتی به دشمنان هم روا نیست چه رسد به دوستان، به نزدیکان، به خودیها.
شهر این روزها پر است از کارگر.
آنها که شاید تنها بخش کوچکشان را ببینیم. زیرزمین مشغول بهکارند و تلاش. از احداث تونلتوحید گرفته تا توسعه خطوط مترو. از کلیدزدن پروژه تونل نیایش-شهیدصدر گرفته تا ادامه آزادراه شهید همت. آنها که کار میکنند فرزندان همین سرزمیناند، آنها که زمینه کارشان را فراهم میآورند هم برگزیدگان همین مردماند.
تنها میماند رسم بداخلاقی و آن معدودی که در مواجهه با اتفاقات و سوانح طبیعی پروژههای بزرگ به روی خودی تیغ میکشند و آن کار میکنند که در رسممان با دشمن هم نمیکردیم.