به یکی میگفتند حجار، به یکی بناباشی. بعضیها دبیرینژاد بودند، بعضیها بقالباشی. تمام اصل و نسب و تاریخ خانوادگی آدمها برمیگشت به شغلشان. کار آدمها بود که فرهنگ و منش اجتماعی و مذهبیشان را تعیین میکرد. بازارها قلب شهر بودند و مردم روی حرف و قول کاسب محل بیشتر از هر چیزحساب میکردند. شغل مردم روزگار نه چندان دور، سختتر از امروز هم بود.
ساعتها پشت کوره آهنگری یا چرخ خراطی ایستادن و چوب و فلز را شکل دادن و بارهای سنگین را با گاری حمل کردن. برای کسب یک لقمه حلال، عرق ریختن شرط لازم بود و ساختن قابلمه و لیوان و قاشق، خلق یک اثر هنری به حساب میآمد که ذوق هنری سازنده هم در آن دخیل بود. حالا با پیشرفت زندگی آدمها ،دیگر لازم نیست که در و پنجره خانه مردم یک محل را آهنگر و نجار همان محل بسازند و مردم که دیگر در ظروف مسی غذا نمیخورند، نیازی به مسگرها ندارند.
دیگر کسی به حمامهای عمومی نمیرود و عصرها با وجود تلویزیون، دیگر کسی فرصت رفتن به قهوهخانه و زورخانه را ندارد. خیلی از شغلهایی که روزی محور زندگی روزمره مردم به حساب میآمدند، حالا دیگر محلی از اعراب ندارند و هر روز کرکره یکی از آنها پایین کشیده میشود. در محله ما هم با وجود بافت سنتی و قدیمی، کمتر میتوان نشانهای از این شغلها پیدا کرد. بیشتر مردم حالا کارشان را بنا به نیاز روز تغییر دادهاند و پرونده این شماره ما هم اختصاص دارد به حال و هوای روزگارانی نه چندان دور و شغلهایی که مدتی است از یاد مردم رفته اند.
همشهری محله- 14