امی آدامز در تداوم سیر صعودی کارنامهاش، بار دیگر گامی به جلو برمیدارد. نورا افران، سناریست و کارگردان نیز پس از چند شکست ناگوار چون «اعداد خوشیمن» (2000) و «افسون شده» (2005) که بیش از هر چیز مشکل لحن داشتند، اینبار خورش را خوب جا میاندازد! نتیجه فیلم دلپذیر و دوستداشتنی «جولی و جولیا»است، از پرفروشترین فیلمهای روی پرده سینماهای آمریکا، که منتقدان نیز زبان به تحسیناش گشودهاند؛ فیلمی که کاملا مشخص است یک کارگردان زن آن را ساخته؛ از نحوه چیدمان صحنهها گرفته و ذوق و سلیقهای که در سراسر اثر به چشم میخورد تا جزئیترین رفتارهای زنانه که جملگی ملموس و تاثیرگذار از کار درآمدهاند.
«جولی و جولیا» حکم پیروزی اراده زنانی را نجوا میکند که با آشپزی، مشی زندگیشان را تغییر میدهند و به شهرت میرسند.آخرین ساخته نورا افران به سفرهای میماند که در آن چندین نوع غذای لذیذ، به همراه انواع و اقسام سالادها و نوشیدنیها، به ظرافت و سلیقه چیده شده و اشتهای مخاطب را برمیانگیزد.
اگر سال گذشته، زنان «مامامیا!» را تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال کردند، امسال احتمالا این اتفاق با فیلم «جولی و جولیا» تکرار میشود.
آخرین ساخته نورا افران که قبلا تبحر و توانایی خود را در خلق کمدی رمانتیکهای شیرین و دلچسب نشان داده، اینبار مخاطبان خود را به تماشای ضیافتی از خوشمزهترین غذاهای دنیا دعوت میکند! «جولی و جولیا» که براساس ماجرایی واقعی ساخته شده، زندگی زنی را به تصویر میکشد که برای مبارزه با روزمرگی، به آشپزی رومیآورد.
جولی پاول، زن جوانی است که زندگیاش را به عنوان منشی یک موسسه دولتی در نیویورک هدر میدهد. در آستانه 30سالگی او دچار نوعی افسردگی و یأس شده است. در آپارتمان کوچکی به همراه همسرش زندگی میکند که مرد مهربانی است ولی جولی از شغل بیحاصل و طاقتفرسایش به تنگ آمده.
کار اداری، زندگی او را یکنواخت و کسلکننده کرده است تا اینکه جولی تصمیم میگیرد با استفاده از کتاب کهنه آشپزی مادرش، همه 524 دستور آشپزی قید شده در کتاب را درست کند؛ کتابی که مولفش جولیا چایلد است که طی سالهای دهه1940 و 1950 در پاریس زندگی میکرد و آنجا تصمیم گرفت کتابی درباره آشپزی بنویسد.
نورا افران در کنار زندگی جولیا پاول، به پاریس سالهای جنگ جهانی دوم میرود و نشان میدهد که چگونه جولیا چایلد و همسرش که به عنوان یک دیپلمات خارجی باید ماموریتی را در فرانسه بگذرانند، به جستوجوی زیبایی، طراوت و بخشیدن طعمی دلچسب به زندگی برمیآیند!
کارگردان در گذر از پاریس دهه40میلادی به نیویورک 2003، لحن همگون و منسجم را به خوبی حفظ میکند.
نورا افران، یأس و افسردگی جولیا پاول را خیلی زود با نشاطی حاصل از اعتماد به نفس عوض میکند و با نمایش برشهایی از زندگی جولیا چایلد، حال و هوایی پاریسی به فیلم خود میبخشد؛ حالوهوایی برخوردار از لطافت، ظرافت و هنر زنی که آشپزی را به لذتبخشترین کار دنیا تبدیل کرد! مریل استریپ در نقش جولیا چایلد، مهمترین برگ برنده فیلم است؛
هنرپیشهای توانا که میتواند به معمولیترین نقشها هم جلوهای متفاوت ببخشد و هر جا که وارد صحنه میشود، به فیلم شور و زندگی اعطا میکند. استریپ با استفاده مطلوب از خندههایش و صدای زیرش که در اینجا با تاکید بیشتری همراه شده، جولی چایلد را چنان میآفریند که نمیتوان گزینه دیگری جز او برایش تصور کرد! در واقع افران با انتخاب مریلاستریپ، نیمی از راه را با موفقیت طی کرده و از شور، عظمت و احساس عمیقی که در چهره او موج میزند در خدمت غنای بیشتر فیلمش بهره گرفته است.
امی آدامز نیز در نقش جولی پاول، حسی از طنازی و خوشطبعی را به مخاطب القا میکند و کیفیت بازی شهودیاش، تماشاگر را خیلی زود بر سفره غذاهای لذیذ که میپزد، مینشاند. آدامز در تبلور احساسات زنی دل خسته و کلافه از زندگی سترون و یکنواخت همانقدر موفق است که در برانگیختن تحسین مخاطب از هنر کمال یافته آشپزیاش.
نکته جالب توجه این است که جولی پاول خودش را کدبانویی منحصر به فرد و آشپزی توانا نمیداند و رویکردش به طباخی، بیش از هر چیز اقدامی در جهت تغییر زندگی بیروح و بدون هیجاناش است. او کارش را با تهیه غذاهای ساده و معمولی آغاز میکند و به تدریج سراغ غذاهایی میرود که درست کردنشان نیازمند دقت و حوصله و البته ذوق فراوان است.
«جولی و جولیا» را میتوان فیلمی درباره انرژی که انسان به پیرامون خود میدهد، نیز دانست. گویی فیلمساز میخواهد بگوید غذایی میتواند طعمی فوقالعاده داشته باشد و حسی از لذتجویی را اقناع کند که با لذت تهیه شده باشد. آشپزی در «جولی و جولیا» ظریفترین، پرجزئیاتترین و البته لذتبخشترین حرفه دنیاست.
افران پرجلوهترین سکانسهای فیلمش را با نماهایی خوشترکیب از فرایند آشپزی میآراید و موفق میشود تم اثرش را چنان با مهارت گسترش دهد که تماشاگر به روند تهیه یک سالاد فصل یا تزئین سوپ جو را با سبزیجات تازه، با کنجکاوی و علاقه بنگرد. اینگونه است که پختن یک خورش خوشمزه میتواند مهمترین کار دنیا باشد و اساسیترین سؤال اینکه چگونه باید گوشت را در داخل ماهیتابه تفت داد؟!
«جولی و جولیا» در فصلهای آغازیناش یکی از مهمترین قواعد درام پردازی، یعنی اصل تضاد را به خوبی رعایت میکند؛ تضاد میان پاریس سرشار از شور زندگی دهه 40 با نیویورک بیروح و کسلکننده امروز؛ جایی که فیلمساز از رنگهای گرم، شور زیستن و انرژی و انگیزهای تمام نشدنی، به آپارتمانی کوچک، به هم ریخته و فاقد حس زندگی برش میزند. جولی و جولیا در طول فیلم هرگز یکدیگر را نمیبینند ولی فیلمساز مدام میان زندگی این دو حرکت میکند و نقاط تمایز و اشتراکشان را نمایان میکند. هر دو زن با انتشار هنرشان میتوانند به شهرت برسند.
جولیا چایلد وقتی موفق میشود ناشر کم خرد و کوتهبینش را متقاعد کرده و کتاب آشپزیاش را منتشر کند، به توفیق دست پیدا میکند.
جولی پاول نیز هنگامی که تجربههایش در آشپزی و عملکردن به دستور کتاب چایلد را در وبلاگش مینویسد، خیلی زود در فضای مجازی به قهرمانی استثنایی مبدل میشود.
«جولی و جولیا» موفق میشود حس اعتماد بهنفس کاراکترهایش را به مخاطب القا کند. فیلم میگوید هیچ کاری الزاما بیاهمیت یا مهم نیست بلکه شیوه انجام دادنش است که کیفیت آن را تعیین میکند. همچنان ذوق و استعداد تنها در سایه پشتکار میتواند نتیجه دهد.
«جولی و جولیا» فیلم دلپذیری است که تماشاگر را از همان سکانس اول با خود همدل و همراه میکند. تسلط افران بر ابزار باعث شده تا فیلم با آنکه به شدت مستعد تداعیگری برنامههای آشپزی تلویزیون است، از چنین ورطهای به سلامت عبور کند؛ آن هم در حالی که فیلم آکنده از سکانسهای آشپزی است. نورا افران درام زندگی را با سرپنجههای هنرمند زنانی ثابتقدم و جسور رقم میزند که تماشاگر حسرت خوردن دستپختشان را دارد!
افران با پرهیز از حاشیهرویهای بیمورد داستانی و با دکوپاژی روان و بدون تاکید و جلوهگری نشان میدهد که از انبوه تجربههای متنوعش در کمدیرمانتیکها، به خوبی درس گرفته است. سازنده «جولی و جولیا» سادگی دلپذیرش را به سادگی به دست نیاورده و این پیروزی، حاصل چندین و چند شکست دراماتیک است.
از منظری افران همان کاری را انجام داده که جولی پاول؛ تغییر مسیر از کاری یکنواخت و خستهکننده به انجام فعالیتی لذتبخش و شورانگیز؛ اینکه عمل کردن به پیشنهاد سرآشپزش میتواند طعم شیرین زندگی را به شما بچشاند!