ایجاد روابط انسانی مطلوب و ایجاد روحیه در افراد سازمان، وظیفه خطیری است که بایستی مورد توجه جدی مدیران قرار گیرد، چرا که شناخت روابط انسانی سالم و ایجاد آن عامل مؤثری در رسیدن به اهداف و موفقیت هر سازمان محسوب میشود.
توجه به رفتار سازمانی در تمامی سازمانها پایه و اساس پیشرفت سازمان را تشکیل میدهد. پیچیدگی روابط انسانی در هر سازمان به حدی است که نیروی انسانی بزرگترین و کارآمدترین پدیده قابل بررسی برای حل و فصل بسیاری از دشواریهاست. برای ایجاد انگیزه در کارکنان بایستی عواملی که بر روحیه آنان تأثیر مثبت میگذارد را به درستی و به موقع به کار برد.
روحیه و انگیزه، 2 عامل کیفی تلفیقی وجود انسانی است. مجزا ساختن روحیه از انگیزههای انسانی کاری غیرممکن است؛ بدین معنی که انگیزش، آدمی را از داخل وجود برمیانگیزد تا فعل یا انفعالاتی را از خود بروز دهد و روحیه حالت چگونگی شدت و یا ضعف اینگونه فعل و انفعالات را مشخص میسازد.
روحیه شغلی عبارت است از: عکسالعمل عاطفی و ذهنی که شخص در باب کار و حرفهاش دارد. روحیه کیفیتی نامحسوس است و شامل مجموعهای از طرز فکر و احساسات و عواطف انسان برای کار بهتر است. به دیگر سخن، طرز تلقی افراد و گروهها از محیط کارشان و گرایش آنها نسبت به تلاش و همکاری قلبی در راه تحقق هدفهای سازمان را روحیه میگویند.
در اینجا تکیه بر تمایل به انجام کار به نحو مطلوب است، نه احساس رضایت از انجام آن. اهمیتی که روحیه برای نظام یک سازمان دارد، با اهمیتی که سلامت جسمانی برای اعضای بدن دارد برابر است. به اعتقاد اندیشمندان رفتار سازمانی، روحیه قوی یا ضعیف، ناشی از ترکیب تعدادی عوامل پیچیده است که موجب میشود افراد در انجام آنچه سازمان از آنها انتظار دارد، کوشش و مجاهدت یا تساهل و غفلت کنند. این عوامل آمیخته در یکدیگر است و تفکیک یک یا چند عامل از آنها بهعنوان اصل اساسی روحیه، کاری نادرست است.
روحیه نتیجه ترکیب عواملی است که شامل ساختمان شخصیتی فرد، سازمان اجتماعی، محیط کار، نوع و نحوه رهبری، ماهیت شغل، سیاست و خطمشی سازمان و برقراری روش تحریک افراد به کار است.
روحیه شغلی، آمادگی و انگیزش برای کار مفید را افزایش میدهد. امروزه توجه به بالا بردن سطح روحیه کارکنان جای پرارج و اهمیتی را در اداره امور سازمانها بهخود اختصاص داده است. بدون شک میتوان گفت که داشتن روحیه قوی در سازمانها منجر به افزایش سطح کارایی و بازدهی افراد میشود.
روحیه همچنین بر کمیت کار افراد تأثیر میگذارد. روحیه ضعیف از میزان تولید میکاهد درحالیکه روحیه قوی سبب افزایش آن میشود. تحقیقات نشان داده است که رابطه مستقیم و نزدیکی بین بازدهی و روحیه وجود دارد؛ یعنی به همان نسبتی که روحیه کارکنان بالا میرود، بازدهی و میزان تولید آنان نیز افزایش مییابد، بنابراین حفظ و پرورش نیروی انسانی عامل بسیار مؤثری در کارایی سازمان
به شمار میرود.
در گذشته تصور بر این بود که روحیه بستگی غیرقابل انکاری با رضایت از شغل دارد، در صورتی که امروزه روحیه را مجموعهای کیفی از تمام خصیصههای فردی و اجتماعی، خانوادگی، سازمانی، اقتصادی و سیاسی، علمی و عملی و بالاخره احساسی و عقلی دانستهاند که تنها مربوط به شغل یا محیط کار نیست.
روحیه حالتی کیفی است که در اثر پاداشهای مادی و معنوی درون هر فرد بهوجود میآید، بنابراین ایجاد روحیه قوی برای کارکنان منحصراً با پرداخت پول و یا فراهم کردن خدمات رفاهی میسر نمیشود و عوامل روحی و روانی نیز مانند اعتماد به نفس، امید به زندگی، مؤثر بودن و احساس ارزشمندی در آن دخالت دارد.
نتیجه روحیه، میزان رضایتخاطر فرد و یا گروههای سازمانی از کارشان است. درصورتیکه رضایت کامل وجود داشته باشد میگویند که روحیه فرد و یا گروه قوی است.
متخصصان رفتار سازمانی معتقدند که بین روحیه و رضایت شغلی فرد رابطه مستقیم وجود دارد و عوامل مهم تشکیلدهنده روحیه که در شرایط تحقیقی مختلف بهطور نسبتاً ثابت بهدست آمدهاند عبارتند از:
- لیاقت و شایستگی سرپرست سازمان؛ زیرا او نقطه تماس سازمان و کارمندان است و بر فعالیتهای آنان نفوذی قاطع دارد.
- رضایت از نفس کار؛ غالب افراد کار مورد علاقه خود را به نحو احسن انجام میدهند و احساس میکنند شغلشان به آنها فرصت میدهد تا استعدادهای خود را به منصه ظهور برسانند و پیشرفت کنند.
- سازگاری با همکاران؛ وقتی فرد در مییابد که مورد قبول همکاران است کار خود را بیشتر رضایت بخش مییابد.
- رضایتبخش بودن و سودمندی هدف سازمان؛ کارمندان دوست دارند عضو سازمانی باشند که اهداف سودمند و ارزندهای را دنبال میکند.
- رضایت کافی از پاداشهای اقتصادی و آنچه مربوط به آن است؛ کارمندان دوست دارند به میزان برابر با دیگر کارکنان سازمان و به میزان کمتر با کارمندان خارج از سازمان پاداش شایسته دریافت کنند.
- سلامتی عمومی و جسمانی و روانی؛ سلامت عمومی و رضایت شغلی وابسته به هم و لازم و ملزوم یکدیگر بوده و مشتمل بر عوامل خارج از شغل و خلق و خوی و احساسات عمومی فرد است.
عوامل اجتماعی دیگر در بالا بردن روحیه کارکنان تأثیر بهسزایی دارند که عبارتند از: موقعیت شغلی، جذابیت شغلی و پیشرفت شغلی؛ بدین معنی که انسان بر پایه رضایتخاطر، شغلی را انتخاب میکند و اگر همان نظراتی را که ابتدای انتخاب داشته در عمل به حقیقت بپیوندد چنین فردی از روحیهای قوی برخوردار خواهد بود.
در هر گروه انسانی اثرات کارایی و خودکفایی افراد رابطه مستقیمی با درجه رضامندی، خوشحالی و خرسندی افراد دارد و بالعکس ناکامیها و سرخوردگیها آنها در امور مربوطه، سبب عدمرضامندی و نزول سطح روحیه میشود. اگر بتوانیم تمامی اضطرابهای درونی افراد را بزداییم و امیدهای لازم را جهت نیل به خواستهها و آرزوهای آنها ایجاد کنیم، همه کارکنان در وجود خود احساس خوشحالی میکنند و از تمامی فعل و انفعالات احساسهای درونی خود، احساس رضامندی خواهند کرد؛ بدینسان ملاحظه میشود که روحیه تا حد زیادی بستگی به خشنودیهایی دارد که فرد انتظار دارد در کار خود حاصل کند.
خشنودیهایی که در اثر تحقق نیازمندیها به دست میآید الزاماً نباید به فوریت یا در آینده خیلی نزدیک حاصل شود. ولی باید به وسیله فرد پیشبینی شود و احتمال آنها زیاد باشد. روحیه تا حد زیادی به روابط فرد با گروه بستگی دارد. پذیرفته شدن یا عدمپذیرش فرد در گروه اغلب در وضع روحیه وی تأثیر میگذارد. البته قبول عضویت گروه وابسته به میزان علاقه فرد نسبت به هدفهای گروه است. اشکالی که اغلب حین کار پدید میآید، بروز تضاد بین هدفهای گروه با هدفهای فردی است که البته موجب زوال روحیه میشود و مدیران بایستی به آن توجه داشته باشند.
منابع:
- مقالههایی درباره مبانی رفتار سازمانی و انگیزش
مرکز آموزش مدیریت دولتی
- رفتار انسانی در کار، رفتار سازمانی
ترجمه: دکتر محمدعلی طوسی
- روابط انسانی در مدیریت
دکتر کمال پرهیزگار
- روانشناسی در کار و مدیریت