همه دکانداران و فروشندگان صاحب و نه مستأجر، موظف هستند دیوار دکان را رنگآمیزی کنند تا موجب حض چشم و روح مردم شود. شمارههایی که از سوی ماموران بلدیه نیز به شما اعلام میشود در اندازهای کوچکتر از چراغ زنبوری، بالای سردر دکان میخکوب خواهدشد. هزینه پلاکگذاری و نظارت بر رنگ و بازرسی وضع ظاهری برعهده دکانداران و به نفع بلدیه دریافت خواهدشد.
امضا-گاسپار ایپگیان، ریاست بلدیه تهران یکهزاروسیصد هجریخورشیدی
بعد از ریاست؛ قاجار قوانلو، دومین رییس بلدیه تهران کار دریافت سهم بلدیه یا همان عوارض را آغاز کرد، البته در آن زمان عوارض هرچند بر اساس اقداماتی بود که در شهر انجام میشد، اما زبان زور چاشنیاش بود و همین عامل بارها و بارها با اعتراض مردم همراه میشد.
حدود سال1300 هجریخورشیدی بود که گاسپار ایپگیان به عنوان رییس بلدیه تهران معرفی و مأمور تشکیل اداره جدید شد. تأمین روشنایی خیابانهای لالهزار، امیریه، علاءالدوله و استانبول از جمله اقدامات شهردار جدید بود.
اگرچه قبل از این خیابان چراغ گاز در پشت ارگ سلطنتی به وسیله فانوسها چراغانی شده بود، اما این اقدام جدید بلدیه بیشتر موردتوجه قرار گرفت. این اقدام البته بدون دریافت هزینهای، با بودجهای که دربار در اختیار بلدیه قرار داده بود، انجام شد، اما بهتدریج کارها توسط ماموران بلدیه و با حقوقی که از مالیات مردم کسر میشد، سرانجام یافت.
بلدیه، صاحبان دکانهای خیابانهای لالهزار، علاءالدوله و ناصریه را موظف کرد تا درهای مغازهها را رنگ کرده و تابلوهای خوانا بر سردرشان نصب کنند، همچنین پشت شیشهها را پاک کرده و از نامهای فارسی استفاده کنند. پلاکگذاری از حدود همین سالها رایج شد و هزینه همه اینها هم توسط مردم پرداخت و به جیب بازرسان، ماموران نصب، نقاشان مغازهها و کارکنان بلدیه میرفت.
قسمتی از پول باقیمانده هم صرف دیگر پروژههایی میشد که آن زمان نیاز اصلی شهر بود. پروژههایی نظیر ممنوعیت شستوشوی لباس در جویهای شهری که با نظارت شدید ماموران بلدیه بالاخره بهسرانجام رسید و با جلوگیری از این اقدام اشتباه، بسیاری از بیماریهای واگیردار ریشهکن شد.
از زمانی که اولین بار نام تهران در یکی از نوشتههای تئودوسیوس یونانی در حدود اواخر سده دوم پیش از میلاد بهعنوان یکی از توابع ری ذکر شد، تا امروز که تهران با جمعیت متغیر12میلیون نفری پیشرفتهترین شهر ایران و پرجمعیتترین در کشور است، قوانین بلدیه و شهرداری بر پایه حضور مردم در صحنههای تصمیمگیری و دخالت و نظارت در اجرای برنامههای شهری بوده است.
خلیلخان ثقفی، اعلمالدوله، شهردار اول تهران البته نه با استفاده از پول مردم، اما با کمک مالی بسیاری از متمولان پایتختنشین، ساختمان بلدیه را در سبزهمیدان بنا کرد. کریم بوذرجمهری هرچند مالیات خودروها و کالسکهها را لغو کرد، اما با استفاده از عوارض جدیدی که برای مردم تهران مشخص نمود، اداره خیریه، مریضخانه بلدیه، دارالمجانین و آتشنشانی را تأسیس کرد و در آسفالت کردن خیابانهای تهران کوشید.
موسی مهام، شهردار علاقهمند به ساخت گلخانه و میدان با استفاده از هنر ساختوساز با تکیه بر عوارض شهری بلوار آب کرج یا همان بلوار کشاورز فعلی، پارک لاله، میدان حضرتولیعصر(عج) و بسیاری از میادین بزرگ که هنوز هم وجود دارد را ساخت. مهدی مشایخی که در دوران رژیم گذشته شهردار پایتخت بود هم قسمت اعظمی از عوارض مردم را صرف کَندن چاه و تلاش برای آبرسانی سالم به تهران کرد که البته بنابر شواهد موجود، همه آنها به بنبست خورد!
احمد نفیسی پارک بزرگ ساعی را ساخت و افتخارش این بود که از عوارض مردم اقدام به ساخت این پارک کردهاست. گرچه این همه عوارضی نبود که مردم پرداخت میکردند. قسمت دیگری از عوارض مردم هم صرف خیابانکشی و جادهسازی در توابع تهران شدهبود.
این موارد نمونهای بود از اتفاقاتی که طی 80سال گذشته بهواسطه مشارکت و سرمایهگذاری مردم در تهران حاصل شد. خلاصه این که از آن زمان تاکنون هرجا اتفاق بزرگی رخ داده است، مردم سرمایهگذار اصلیاش بودهاند.
عوارض از جمله منابع مهم درآمد شهرداریهاست و بهطورمعمول بهعنوان جبران هزینههایی که شهرداری در قبال کاری انجام میدهد، دریافت میشود. تجربه نشان داده که پذیرفتهترین شیوه درآمد مستمر و پایدار برای شهرداریها، عوارض محلی است که براساس قانون از ملک، اموال، کالا، خدمات و درآمد افراد حقیقی یا حقوقی بهطورمستقیم یا غیرمستقیم در مدتی محدود یا نامحدود و در سطح ملی، محلی یا منطقهای اخذ میشود و با نظارت مردم و دولت صرف هزینههایی میشود که موجب نظم و تأمین نیازمندیها و رفاه اجتماعی در شهرها میشود.
اگرچه تحمیل هزینههای شهر بر شهروندان با عنوان عوارض بهظاهر بار گرانی بر دوش آنهاست، اما این روش، شهر را از گرفتار شدن به آفتی مانند گریز از قانون مصون میدارد.
«مادر ما قدرت زیادی در خانه داشت. با همین قدرتش هم بود که همه ما را به سلامت بزرگ کرد و بدون مشکل به خانه بخت فرستاد. یادم میآید روزی یکریال از پدر بهعنوان خرجی میگرفت و روزی یکریال از من و یک ریال هم از برادرم.
حقوق هر کدام از ما هم روزی سهریال بود. یعنی مادر ما بدون اینکه بیرون از منزل کار کند، خرجی خانوادهاش به اندازه حقوق روزانه ما بود. با این پول خورد و خوراک را مهیا میکرد. دفتر و مدادمان را میخرید، معلم اگر لازم بود به منزل میآورد و کار تربیت را تمام و کمال انجام میداد».
از این دست خاطرات را نه فقط در زندگی بزرگانی چون پروفسور حسابی که در رفتار خانوادههای بزرگ دیگری هم بارها و بارها خواندهایم. خرجی منزل، اتفاقی رایج از زمان دور تاکنون در بین خانوادههای ایرانی بوده است. این خرجی هم صرف خرید مایحتاج منزل و ساختوساز کمبودهای خانه میشد.
بهرغم علم به این موضوع که پول پرداخت کردن برای زندگی روزانهمان، کار سختی است، اما همه به فواید این عوارض پی بردهایم و تقریباً در هر خانهای اگر پولی پسانداز میشود، اطمینانخاطر داریم که در جهت خیر است، نه شر!وجه دیگر این ماجرا، خانوادهای بزرگتر به نام شهر است و تمام ویژگیهای مشابه این خانه با خانه کوچکتر خانوادگیمان. عوارض خانه بزرگ ما هم درست ویژگیهایی دارد شبیه به عوارض خانه کوچکتر ما.
شما مبلغی از درآمدتان را در اختیار مسئولان ادارهکننده شهر قرار میدهید و در ازای آن، قسمتی از کارهایی که میدانید به نفع و سودتان است، به سرانجام میرسد. ساخت خیابان و بهبود وضعیت آسفالت آن، ساخت تونل و بزرگراه و مترو و ایستگاههای اتوبوس و دیگر مواردی نظیر این هم جزو برنامههایی است که با استفاده از عوارض پرداختی شهروندان انجام میشود.
همشهری زندگی