از این هزار و یک دلیل، یکیاش را اینجا ذکر میکنیم که اصلیترینش هم هست. گزارش این شماره همشهریمسافر به اتفاقی بزرگ در طهران قدیم و تهران جدید اختصاص دارد؛با شباهتهای بسیار و نتایجی مشابه.
«اداره آلات ناقله» حدود سال1310 تاسیس شد. رییس بلدیه تهران که آن روزها رییسالروسای بلدیهچیهای پایتخت خطاب میشد، دستور داد اداره آلات ناقله بهعنوان اولین مرکز راهنماییورانندگی مسئولیت نظارت بر عملکرد رانندگان متخلف را برعهده داشتهباشد.
این اداره درحالی تاسیس شد که حداقل از 10سال قبل، خودرو وارد شهر شده بود و بهدلیل فرانرسیدن زمان آن اتفاق نادر، چندان نیازی به ناقلهچیها یا پلیسهای امروزی نداشت. از زمان آن اتفاق بزرگ، بلدیه در مواجهه با تخلفات چارهای جز تنبیه ندید. اما رییسالروسا یکقزاق بود و جز تنبیه بدنی چیز دیگری یاد نگرفته بود.
راننده خلافی میکرد، نگه داشته میشد چند سیلی و شاید فلک به اقتضای خلافش نوش میکرد و میرفت. از زمان آن اتفاق بزرگ، اما شرایط پیچیده شد. بلدیه نمیتوانست روزی چند خودرو را همزمان جریمه بدنی کند. توان ماموران طوری بود که نهایتاً یکی، دو راننده ظریف و کوچک را برای جبران مافات انتخاب میکردند و حالا اگر قرار بود با همه برخوردی عادلانه داشتهباشند، باید فکری به حال قدرت بازوی خودشان میکردند. آن اتفاق بزرگ را فراموش نکنید تا دوباره تعریفش کنیم.
طول این خیابان چیزی در حدود 10کیلومتر بود. یعنی پیاده اگر از این سر خیابان میرفتی تا آن سر، اگر هیچ اتفاقی نمیافتاد چند تاول جزیی میهمان بودی. هوا شرجی و دما هم که استوایی. خیابان مجاور ورزشگاه راجامانگالا را میگویم. حالت رایج تصورات ما از این خیابان همین بود.
وسعتی معادل با چند تاول. اما ورود به خیابان، ذهن ما را نسبت به آنچه ندیده بودیم، بازتر کرد. آنقدر مغازه و بازار و معبد و دستفروش و جاذبههای گردشگری تماشا کردیم که سر و ته خیابان رسیده بود به یکمتری هم انگار! پیادهروی در بزرگترین خیابان بانگکوک بدجور هواییمان کرده بود برای یک قدم زدن درست و حسابی وسط خیابان ولیعصر.
اصلاً این انگار عادت و رسم ایرانی است؛ حتی اگر از هنر فقط سیاهبازیاش را بلد باشیم، اولین تابلوی نقاشی سبک اکستریم رئالیسم را که میبینیم ساعتها در مقابلش هاجوواج میایستیم و از فواید هنر و دقت نقاش در خلق اثری ماندگار میگوییم. توهین نباشد، گاهی تفاوت بین رئالیسم و رئالمادرید را هم نمیدانیم، اما خوب میتوانیم بررسی کنیم
دغدغههای هنر را و تفسیر کنیم زیباییهای اثر را. حالا به اینچنین آدمی -چیزی شبیه به خودمان- تصور کنید دنیایی سراسر فرهنگ و هنر و قدمت و اصالت نشان بدهی،ذوقمرگ شدن اولین کاری است که انجامش میدهیم. وارد دنیای جدید میشویم و حظش را میبریم. البته در این میان گروه دومی هم وجود دارد.
آنها که به معنای واقعی عمق زیبایی را میفهمند و برای رسیدن به حد متعالیاش تلاش میکنند. برای آنها بازکردن دریچهای به سوی زیباییهای هنری، هدیهای دوستداشتنی است. تعدادشان هم کم نیست. حداقل در مقایسه با گروه اول تعداد بسیار بیشتری دارند. اینها فرهنگ و هنر را میفهمند به آن احترام میگذارند.
با اتفاق بزرگی که امروز افتاد، چند سال دیگر حتماً تهران به گروهی نیاز خواهد داشت تا نظارت کنند بر رعایت قوانین راهنماییورانندگی. شاید هم اسمش بشود «اداره آلات ناقله».
در خردادماه ۱۳۰۸ هجریشمسی و به هنگام شهرداری کریمخان بوذرجمهری، واگنهای اسبی بهمنظور تسطیح خیابانهای شهر و امکان حرکت راحتتر اتومبیلها برچیده شدند و ریلهای آن زیر آسفالت جدید خیابانها مدفون شد.
این اتفاق همزمان شد با ورود تعداد فراوانی از اتومبیلهای جدید. پس از آنکه همچنان روند واردات خودرو ادامه یافت و شهر پر شد از خودروهای شخصی ساخت کارخانههای خارجی. لزوم تاسیس مراکزی که بر تردد اتومبیلها نظارت داشتهباشند، روزبهروز بیشتر حس شد.
در همین سالها بود که بلدیه تهران که تقریباً به روزهای تغییرنامش به شهرداری نزدیک شده بود، آن اتفاق بزرگ را در سیستم حملونقلی پایتخت رقم زد. در اقدامی غافلگیرکننده برای خودروسواران پایتخت، شهرداری تهران طی حکمی اعلام کرد که بهمنظور حملونقل آسان اتومبیلها، مسیر رفتوبرگشت به شمیران، یکطرفه شده است.
اتومبیلهایی که قصد عزیمت به شمیران را دارند، لازم است که از خیابان لالهزار به عنوان خیابان یکطرفه برای رفتن به شمیران بهره برند و به هنگام برگشت از خیابان علاءالدوله(فردوسی فعلی) استفاده کنند. بدین ترتیب، اولین اقدام در یکطرفهکردن معابر و خیابانها در طهران صورت گرفت.
البته حتماً در جریان هستید که آن روزها سایتهای اینترنتی خبررسان وجود نداشتند و اطلاعرسانی در حد دهان به دهان و نهایتاً دیروقت از رادیو بود. همین موضوع بهترین بهانه برای آنها بود که هنوز نمیخواستند تن به قانون بدهند و مسیر یکطرفه را خلافجهت حرکت میکردند و میرفتند و ماموران بلدیه هم که نمیتواستند وسط خیابان بایستند و دعوا راه بیاندازند دست به دامان رییسالروسا شدند که قزاق بود و وصف خوی عصبانی نظامیاش، بین مردم دهان به دهان میچرخید.
بوذرجمهری مدتی نیروهای بلدیه را بیشتر کرد، افاقه نکرد. دستورالعملهای رانندگی را بار دیگر اعلام کرد، فایده نداشت. بین مردم بازرس و ناظر فرستاد تا بلکه آن روی همیشگیاش بالا نیاید، باز هم جواب نداد. بعد از چند سال که مطمئن شد مردم قرار نیست واقعیتهای قانون را جدی بگیرند، دست به ابتکار جالبی زد.
همانطور که گفتیم حدود سال1310 شهربانی با تأسیس مرکزی با عنوان «اداره آلات ناقله»، اولین مرکز راهنماییورانندگی را در تهران پیریزی کرد. این اقدام شهرداری به منظور کنترل ترافیک ناشی از افزایش اتومبیلهای شخصی و عمومی و همچنین تردد وسایل نقلیه کندرو در سطح شهر بود، البته فکر اصلیاش از زمانی به ذهن مسئولان رسیدکه خیابان یکطرفه نتوانست مردم را متقاعد به رعایت قوانین کند. شهرداری وقت در اطلاعیهای دلیل تاسیس «اداره آلات ناقله» را چنین ذکر کرد: «نظارت بر حکومت، توقف و کورس درشکهها و برقراری نظم رفتوآمد وسایط نقلیه و همچنین توجه بیشتر به مسیر آمدوشد در خیابانهای اصلی و یکطرفه».
همان طورحدود یکسال بعد از این ماجرا، اما داستان زندگی متفاوت از قبل شد. مردم حالا خیابان یکطرفه را پذیرفته بودند. چه آنها که از لالهزار به سمت شمیران در حرکت بودند و چه آنها که در بازگشت، خیابان علاءالدوله را طی میکردند. فقط بالا رفتن ماشینها و فقط پایین آمدن آنها، خیابان را کمکم از آدم شلوغ کرد.
آنها که میخواستند اتول ببینند و بعدازظهر رویایی خودشان را با تماشای این قسمت از فرهنگ و هنر مدرن بگذرانند، راهی لالهزار میشدند و بهجز تماشای ماشینها، چراغهای نفتی میدیدند و تئاتری و خلاصه زندگی مدرنی را تجربه میکردند. این شد که آن روزها لالهزار به قطب فرهنگی گردشگری پایتخت تبدیل شد. آن روزها یک اتول و یک چراغ نفتی و چند سالن تئاتر، نماد مدرنیته و نمای فرهنگ و هنر بود و این روزها حتماً اتفاقاتی بهتر و ایدهآلتر میتواند یک خیابان یکطرفه بزرگ و زیبا را قطب فرهنگی و هنری کند.
از آن اتفاق بزرگ تا امروز چیزی در حدود 80سال گذشته است. حالا خیابانی با طولی در حدود 17کیلومتر با 11هزار چنار در چپ و راست و دو پارک بزرگ ساعی و ملت، به همراه مراکز فرهنگی نظیر سینما و موزه، به زودی میخواهد قطب فرهنگی و هنری شهر شود. بدون تعارف باید گفت آرزوی بیطرفه شدن خیابان را خیلی از ما داریم.
بیطرفه شدن در اینجا به معنای بستن خیابان از هر دوطرف است. اگر ماشینسوارید و خیابان ولیعصر، مسیر هر روزهتان، شاید کمی دلخور شوید، اما برای بسیاری از مردم هم قدم زدن وسط خیابان ولیعصر با سنگفرشهایی قدیمی و نمایی سنتی، آرزوی دستنیافتنی است که در صورت تحققش، به رویایی ماندگار تبدیل میشود. اینکه شما جزو موافقان این طرح هستید یا خیر به کنار؛ ما عاجزانه درخواست بیطرفه کردن خیابان ولیعصر را داریم. خیابانی که در صورت بیطرفه شدنش، میشود نماد زندگی مدرن در عصر دود و الکترونیک!
همشهری مسافر