مرحله کشف و شهود مرحله یقین است و اعمال و رفتارهایی که شرع برای انسان تحت عنوان عبادت قرار داده مایه رسیدن انسان به یقین هستند. همانطور که اخلاق عملی و نظری داریم، عرفان نیز همین گونه است. عرفان نظری اصطلاحات عرفانی را برای کسانی که این مراحل را طی نکردهاند توضیح میدهد که نوعی شناختشناسی است. میخواهند به او بیاموزند که شناختشناسی چگونه است.
برخلاف عرفان نظری، در عرفان عملی انسان این مراحل را عملا طی میکند و به شناختهای باطنی میرسد. در عرفان نظری بهاصطلاح آموزش داده میشود. حقایقی که در مراحل عرفان عملی انسان با آنها برخورد میکند، در عرفان نظری بهصورت نظری آموزش داده میشود؛ مراحلی که باید طی شود و دقتهایی که باید فرد در مورد خودش داشته باشد؛ دقیقا مانند اخلاق نظری که مثلا در اخلاق نظری، حسد، غبطه، انفاق، ایثار و...
تعریف میشود و ذهنیتسازی میشود. مفاهیم و اصطلاحات، شیوه شناختشناسی را برای انسان توضیح میدهند و راهکارها را به او معرفی میکنند اما در عرفان عملی استاد، شخص سالک و کسی را که در راه عرفان گام بر میدارد، تعلیم میدهد و به روح او تزریق و به او کمک میکند تا اعمال و رفتارش را براساس این معیارها و ملاکها که طی مراحل عرفانی وجود دارد بسنجد.
بهطور کلی باید گفت اخلاق نظری همانند علومی است که اکنون مطرح است. در علوم مختلف، دانشجو با علوم و اصطلاحات خاصشان، با روشها و شیوههایی آشنا میشود اما ممکن است به این شیوهها عمل کند و این مفاهیم را در زندگی خود پیاده کند یا شاید این تعالیم را در زندگی خود جاری و ساری نکند. کسی که عرفان عملی را طی کرده، این امور را در اعمال خودش جاری کرده و به این مراتب رسیده است.
همچنین در تشریح شاخصههای عرفان اصیل اسلامی باید گفت: کدها و رمزهایی را ائمه اطهار(ع) و علمای دین اسلام به ما نشان دادند و معرفی کردند تا منحرف نشویم. شاخصه عرفان اصیل اسلامی همان عمل کردن به امور فطری و احکام عقلی و وحی است؛ یعنی انسان باید روی این امور تمرکز کند. اینها پله رسیدن به مراحل عرفان است، برخلاف عرفانهای کاذب که یکی از ویژگیهای مشترک میان آنها کنار زدن شریعت است.
عرفان اصیل اسلامی سفارش میکند که «ای بشر! بهعنوان انسان و سالک الیالله باید از امور فطری خودت کمک بگیری، باید از عقل و نقل و دستورات شریعت تبعیت کنی تا به مرحله شهود حقایق برسی» اما عرفانهای کاذب تعریف دیگری برای پیروان ادیان دارند؛ آنها میگویند که شریعت و دستورات دین بهاصطلاح پوسته است و انسان باید از پوسته عبور کند و به مغز برسد.
مدعیان عرفانهای کاذب معتقدند انسان وقتی که به مغز رسید دیگر به پوسته نیازی ندارد؛ یا به گوهر و صدف تعبیر میکنند و میگویند شریعت و دستورات دینی صدف هستند اما آن چیزی که مقصود است گوهر درون صدف است که وقتی که به گوهر درون صدف(طریقت) رسیدیم، دیگر نیازی به پوسته(شریعت) نداریم اما عرفای عرفان اصیل و آنهایی که در این زمینه به مقامی رسیدند احکام و توصیههای شرعی را تا آخرین لحظات عمرشان انجام میدهند.
الگوگیری از شخصیت امامعلی(ع) برای شفافیت در این مسئله مهم است. تصوف و عرفانهایی که در اسلام هستند و منتسب به اسلام و جزو فرقههای اسلامی محسوب میشوند، شخصیت بارزشان امیرالمؤمنین است. نقدی که به این گروهها مطرح میشود این است که اگر شما امیرالمؤمنین را بهعنوان نخستین شخص عارفان قبول دارید، ایشان تا آخرین لحظات توجه به نماز داشتند و در محراب نماز مسجد به شهادت رسیدند.
نقدی که به عرفانهای کاذب رواست این است که طبق چه اساس و مدرک و مبنایی شما میگویید که وقتی به یک مرحلهای رسیدیم، شریعت را باید کنار بزنیم؟ این قابل توجیه نیست! وجه تمایز میان عرفانهای اصیل و کاذب این است که بحث احکام شریعت را به کنار نهادند. در مسیحیت نیز همینگونه پیش آمده که بحث احکام و شریعتی که در دین یهود بوده به کناری گذاشته شد و فقط به مباحث محبت و احساسات درونی و امور درونی پرداختند. در اسلام هم عرفانهای کاذب به چنین مسائلی پرداختند که میگویند شریعت را به کنار بگذارید.
از طرفی باید گفت ترکیب عرفان کاذب را تسامحا میتوان به کار برد؛ مثلا میگویند اخلاق سیئه یا میگوییم علم نافع و مضر؛ اگر واقعا امری از جنس علم و معرفت باشد و شناخت واقعی از حقایق عالم داشته باشیم، پس نمیتوان گفت علم مضر. تسامحا میتوان گفت عرفان کاذب اما اگر بخواهیم با دقت نظر بگوییم، عرفان نمیتواند کاذب باشد.
وجوه مشترک میان عرفانهای باطل این است که میخواهند انسان را با احساسات رشد بدهند؛ یعنی به انسان فکر، معرفت و آگاهی نمیدهند و انسان پشتوانه عقلی ندارد. نمونههای مختلفی از این عرفانها را در جامعه میبینیم که وجه اشتراکشان این است که فقط به مباحث انسانیتی ارجاع میدهند؛ و به او میگویند که مثلا انسان خوبی باش و در حق دیگران ظلم نکن ولی به دیگر موضوعات اهمیت نمیدهند.
مدعیان عرفانهای باطل به سالکان توصیه میکنند که نباید حق دیگران را ضایع کنی اما راهکار نمیدهند از الفاظ خوبی استفاده میکنند و انسان را شیفته میکنند. وقتی انسان از این حلقه معرفتی و شناختی بیرون میآید، دستش خالی میماند. وی تا زمانی که به این گروه وصل است در یک فضای معنوی سیر میکند و وقتی از این گروه بیرون میآید تنها میماند.