تالاب گاوخونی دستکم در پیشینهای به درازای یکی از دورههای زمینشناسی به حیات خویش ادامه داده و بنابراین، دلیلی ندارد که هیچ مؤلفه طبیعی آزاردهندهای مانند خشکسالیهای دورهای بتواند حیات این تالاب ارزشمند کویری را به مخاطره اندازد.
دریافت موصوف از آن جهت میتواند امیدوارکننده باشد که یادآوری میکند: همه چیز در دستان ما و تحت کنترل مدیریت حاکم بر سرزمین است. این مدیریت باید با بازتعریف اولویتها و نیازهای راهبردی خویش متناسب با ردپا و توان اکولوژیکی منطقه، شجاعت یک جراحی دردناک اما لازم و کارساز را در حوضه آبخیز زایندهرود دارا باشد.
اگر فقط خسارت ناشی از خشکسالی در سال زراعی گذشته به بیش از ۱۱۲ میلیارد تومان رسید و امسال این رقم از مرز باورنکردنی یک هزار و ۵۰ میلیارد تومان هم گذر کرده و کشاورزان زحمتکش اصفهانی را با شوکی بنیانکن مواجه ساخت، نباید صرفاً بر بنیاد آموزههای متأثر از مدیریت بحران، به تسکین درد و پرداخت خسارت و اهدای وام از محل صندوق ذخیره ارزی اکتفا کرد. باید بر مبنای مدیریت خطرپذیری حرکت کرده و سامانی را در دیار نصفجهان تعریف کنیم که به مدد آن، آسیبپذیری کشاورزان و کارآفرینان و تولیدکنندگان در چنین رخدادهایی به کمینه رسد.
مهمترین دلایل اُفت کمّی و کیفی آب ورودی به تالاب عبارت است از: افزایش مصرف آب در هرسه بخش شرب، کشاورزی و صنعت و نیز تزریق مواد سمی متأثر از:
- رشد جمعیت و مهاجرت به استان اصفهان و درنتیجه افزایش مصرف آب
- توجه شبکههای آبرسانی و انتقال آب به شهرها و استانهای مجاور از قبیل یزد و کاشان
- افزایش سطح اراضی کشاورزی حاشیه زایندهرود و استفاده از روشها و شگردهای نادرست و پرمصرف آبیاری یا کشتهایی که متناسب با محدودیتهای حاکم بر منطقه نیست و متعاقب آن ورود زهکشهای کشاورزی حاوی علف کشها، آفتکشها و کودهای شیمیایی به رودخانه زاینده رود و تالاب گاوخونی.
- توسعه فضاهای سبز شهری
- افزایش مصارف جدید از جمله مصارف صنعتی و توسعه صنایع بزرگ از جمله فولادسازی و ورود پسابهای آلوده و فلزات سنگین به منابع آب سطحی و زیرزمینی.
براساس آمار، سهم بخش کشاورزی از مجموع آب قابل استحصال استان، چیزی بین ۸۵ الی ۹۰درصد بوده است. همچنین بیشترین میزان تولید محصول نیز مربوط به سال زراعی ۸4-۱۳۸5 است که رقم کل آن ۵۳۱۸۶۳۱ تن بوده است؛ یعنی در خوشبینانهترین حالت، به ازای مصرف هر مترمکعب آب در بخش کشاورزی استان بین ۷۰۰ تا ۹۰۰گرم ماده غذایی تولید شده است که تقریباً برابر با میانگین کشوری است اما از استانداردهای جهانی (تولید ۳کیلوگرم محصول به ازای مصرف یک متر مکعب آب) فاصله بسیار دارد.
پرسش اساسی
سؤال اصلی این است که چرا باید در یکی از غنیترین استانهای کشور از نظر سرمایههای انسانی و زیرساختهای نرمافزاری، همچنان راندمان تولید کشاورزی چنین نازل باشد؟ آن هم هنگامی که مجموع شاغلین این بخش، فقط حدود ۳/۱۱ درصد از مجموع شاغلین استان را شامل میشوند. یک بار دیگر آمارها را مرور کنید: بیش از یک هزار میلیارد تومان در سال زراعی جاری به بخش کشاورزی استان خسارت وارد شده که در قالب وامهای مختلف یا کمکهای نقدی اغلب آنها توسط دولت جبران شده است.
آیا بهتر نیست چنین سرمایه گزافی در مسیر بهبود دانش به کار رفته در بخش کشاورزی مورد استفاده قرار گیرد؟ استفاده از روشهای آبیاری تحت فشار، ترویج کشت گلخانهای، انتخاب و کاشت آن گروه از محصولاتی که بیشترین بازده را با توجه به شرایط بومشناختی منطقه دارند، بهبود صنایع مرتبط با برداشت و حمل و انبارداری محصولات کشاورزی و … از جمله راهکارهایی است که استان اصفهان از کارمایه لازم برای پیشرفت در آن بهرهمند است.
فقط کافی است تصور کنید راندمان این بخش به دو برابر افزایش یابد؛ این یعنی آنکه بخش کشاورزی اصفهان میتواند با نیمی از آبی که در اختیارش قرار میگیرد، همین مقدار تولید داشته باشد و در آن صورت با آب مازاد حاصل هم، زایندهرود پرآب خواهد بود و گاوخونی به حیات خویش ادامه خواهد داد و نشاط و سلامتی دوباره به دیار زندهرود بازخواهد گشت.
حال تصورش را بکنید بهموازات این اقدام، مدیریت استان سیاستهای کنترل جمعیت خویش را بر مبنای سند ۲۰ساله مهار کند، سرمایهگذاری در بخش استحصال انرژیهای نو افزایش یابد، صنعت گردشگری استان زیرساختهای خود را در حد نام بلند اصفهان ارتقا بخشد، سامانه لولهکشی شهری مرمت شده و از پرت آب جلوگیری شود، صنایع پرمصرف آب، استانداردهای خود را بهبود بخشد و سرانجام نظارت جدیتری بر برداشت آب در بالادست زایندهرود از طریق موتورپمپها اعمال شود آنگاه دیار زندهرود چه دوران بهشتگونهای را که تجربه نخواهد کرد.
تالابها به یقین از آن دست سرمایههای طبیعی به شمار میآیند که کمتر میتوان جایگزینی برای آن معرفی کرد چرا که اثری ماندگار در هر دو حوزه مادّی و فرامادی بر زندگی انسان و نبات برجای مینهند. در حقیقت، اگر میپذیریم: «هر منبع طبیعی یا دارایی زیستمحیطی، میتواند نوعی سرمایه طبیعی محسوب شود که ارزش آن برای جامعه، طبق تعریف معادل با ارزش استهلاک منافع آتی است که میتوان از مصرف آن دارایی به دست آورد. به سخنی دیگر، ارزش سرمایههای طبیعی را باید مترادف با بقاء و ادامه حیات نسل انسان درنظر گرفت.»
باید بر این واقعیت نیز صحه نهیم که هیچ سرمایه طبیعی در جهان وجود ندارد که به اندازه تالابها بتواند به ماندگاری و بقای باکیفیت حیات در کره زمین کمک کند. با وجود این و بهرغم چنین دانستگی سترگی، باید اعتراف کنیم که تا همین اواخر هیچ کوشش قابل توجهی برای کمّی کردن این سرمایههای ناب طبیعی صورت نگرفته بود و کسی در اندیشه محاسبه ارزش جنگل، تالاب، خاک کشاورزی، آب پاک و... از این منظر نبود.
حتی غمانگیزتر آنکه امروز هم که در ماده ۵۹ از قانون برنامه چهارم این اجازه به سازمان حفاظت محیطزیست داده شده است تا به ارزشگذاری اقتصادی مواهب طبیعی محیطزیست کشور بپردازد، عملاً یک فرصتسوزی دیگر اتفاق افتاد و اینک که در پایان راه برنامه چهارم قرار داریم، هنوز استارت این مطالعات هم به درستی زده نشده است! چرا؟! در حقیقت اگر امروز برنامهریزان و طراحان چیدمان توسعه کشور از ارزش واقعی منافع این سرمایههای طبیعی بیمانند در سبد تولید ناخالص ملّی کشور آگاه بودند، بیشک نقشه راه چیز دیگری بود و امروز نباید در سوگ خاموشی زندهرود و خشکی گاوخونی دست به آسمان میساییدیم و اینگونه نگران میبودیم.
کلام آخر
سالها پیش اندیشمندی لبنانی گفته بود: «دریغ بر ملتی که دَم برنمیآورد، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمیدارد؛ خود را نمیستاید، مگر در میان ویرانههایش و عصیان نمیکند، مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار دارد.»
اینک ما باید ثابت کنیم که در شمار آن ملتهایی نیستیم که باید برایشان دریغ ورزید و افسوس خورد. ما باید ثابت کنیم که به آن درجه از بلوغ و توسعه یافتگی رسیدهایم که بتوانیم اولویتهای اصلی و مؤلفههای اساسی مؤید رفاه پایدار خود و فرزندانمان را شناخته، انتخاب کرده و از آنها حمایت کنیم.
سخن این است که اگر من ِنوعی، امروز باید در دفاع از بدیهیاتی فریاد زنم که سالهاست درستی و اصالت آنها به اثبات رسیده است، ریشهاش در کاهلی خود ماست. اگر مجبورم در دفاع از روشنایی روز و تاریکی شب قلم زده و بگویم: «منابع طبیعی را نباید سد راه توسعه پنداشت» یا «سدسازی نباید به قیمت ناپایداری اکولوژیک سرزمین تمام شود.» یا «حفظ تالابها، برای تضمین توان زیستپالایی سرزمین مقدس مادری لازم است.» یا «مرگ هر گونه گیاهی یا جانوری، یعنی سوختن یک کتاب خطی و یگانه.» یا «در هیچ جای دنیا با افتخار از رقم جادهکشی خود به بهای مرگ جنگلهای طبیعیشان یاد نمیکنند.»
یا ...دلیلش در نادانی یا سهلانگاری و تنبلی ماست. امروز من و تو باید در اندیشه افزایش راندمان بهرهوری از مزیتهای نسبی سرزمین خود میبودیم؛ امروز باید میکوشیدیم تا راندمان آبیاری در بخش کشاورزی را از ۸۰ به ۹۰درصد برسانیم، نه از ۳۰ به ۴۰درصد! امروز باید در اندیشه ساخت سلولهای فتوولتاییکی میبودیم که میتوانست به جای تولید یک مگاوات انرژی از ۵ هکتار بیابان در ساعت، دو برابر این مقدار را از یک هکتار بیابان استحصال کند و بدینترتیب، من و تو در سرزمینی زیست میکردیم که نهتنها به مرزهای واقعی خودکفایی رسیده بود بلکه با افتخار سهم بزرگی از نیاز کارمایه (انرژی) کشور و جهان را تأمین میکرد.