سهراب پورناظری، فرزند کوچکتر این خانواده در سالهای اخیر نشان داده است که شور و شوق بیشتری برای حرکت به سمت افقهای تازهتر در موسیقی ایرانی دارد. ملودیهایی که او خلق کرده است موید این نکته است. اما داستان به همین جا ختم نمیشود.
سال گذشته خبری در خبرگزاریها درج شد که سهراب پورناظری برای فیلم حمید نعمتالله، موسیقی میسازد. خبر خیلی خاص بود و دلیلش هم اینکه یک نوازنده حرفهای در عرصه موسیقی ایرانی که تجربیاتش عمدتا در حوزه موسیقی صرف ایرانی بوده است، آیا میتواند از پس تفکر اجتماعینگر حمید نعمتالله بربیاید و موسیقی با تصویر چفت خواهد شد. از موسیقی فیلم بیپولی در جشنواره استقبال شد و سهراب هم بیشتر به سمت موسیقی فیلم رفت.
- فکر میکنم رابطه خوبی بین شما و حمید نعمتالله شکل گرفته است که همکاریتان ادامه پیدا کرد؟
بله. اصولا حمید نعمتالله برای من فردی است که با او در تعامل و تفاهم قرار میگیرم و به تبع آن همکاری با او برای من لذتبخش است، به همین خاطر همکاری من با نعمتالله در یک تله فیلم به نام «بیا از گذشته حرف بزنیم» ادامه پیدا کرد که آن هم تجربه بسیار خوبی بود.
- حال وهوای این کار هم ایرانی است؟
بله. در واقع ایرانی- بومی است. از آنجایی که لوکیشن این فیلم در مشهد است، تلاش کردهام موسیقی را براساس تمهای موسیقی خراسان و در فضایی ترکیبی از موسیقی دستگاهی و موسیقی محلی خراسان بسازم.
- از چه سازهایی بهره بردهاید؟
طبیعی است وقتی یک جغرافیای خاص مطرح میشود، ذهن به سمت استفاده از موسیقی آن ناحیه میرود. تلاش من بر این بوده که با استفاده از دوتار و کمانچه و کوارتت زهی ایرانی در کنار سازهای ارکسترال به فضایی خاص برسم که پاسخگوی موسیقی فیلم باشد.
- آیا در ساخت موسیقی فیلم «بیپولی» هم این موضوع را مدنظر داشتید؟
در بیپولی آقای نعمتالله دوست داشت ما از موسیقی ایرانی و سازهای ملی خودمان استفاده کنیم. منتها استفاده سنتی از این سازها میتوانست به ضرر فیلم تمام شود؛ این شد که به فراخور صحنههای مختلف علاوه بر موسیقی ایرانی از ویولن و حالتهای کلاسیک هم استفاده کردم که به جنس موسیقی فیلم- به مفهوم کلی- نزدیک شوم.
- در طول ساخت موسیقی برای بیپولی آیا به چالش قابل ملاحظهای هم رسیدید؟
ما خیلی زود به یک رابطه دوستانه رسیدیم که موجب شد هیچ وقت به چالشهای آنچنانی نرسیم؛ یعنی همه چیز با لبخند تمام شد. اصولا آدمی نیستم که بخواهم وارد بحثهای
خسته کننده و بیهوده شوم. یا با کسی همکاری نمیکنم یا اگر همکاری کنم هنگام انتخاب دقت میکنم کسی را برگزینم که با او بتوانم یک دیالوگ درست برقرار کنم؛ البته این حرف من به آن معنا نیست که حمید نعمتالله هرآنچه من ساخته بودم را پذیرفت. نه اصلا اینطور نبود. مخالفتهایی هم داشت که با گفتوگو و پیشنهاد به یک مفاهمه خیلی خوب میرسیدیم.
- در تاریخچه موسیقی فیلم ما استفاده از موسیقی ایرانی بسیار کم بوده است. در همان چند مورد هم که وجود دارد میبینیم که موسیقی با جنس فیلم همخوانی دارد. اما در بیپولی استفاده از موسیقی ایرانی یک تضاد عجیب است که در ابتدای امر پذیرفته نیست.وقتی آن را میبینیم متوجه میشویم که نحوه استفاده از موسیقی و ابزار خیلی مهم است. آیا موسیقی ایرانی روی بیپولی جواب میدهد؟
استفاده از موسیقی ایرانی در سینما اصولا کار دشواری است، به خصوص اگر جنس این سینما، اجتماعی باشد. این دشواری در مورد فیلم بیپولی هم صدق میکرد. اما من سعی کردم به نحوی از سازها و موسیقی ایرانی استفاده کنم که با جنس فیلم همخوان باشد. نمیخواستم موسیقی ایرانی توی ذوق بزند. از طرف دیگر در موسیقی ایرانی یک صمیمیت وجود دارد که آن صمیمیت مدنظر حمیدنعمتالله بود. بیپولی در حال و هوایی طنز میگذرد اما طنزی که بعضیها را میخنداند و بعضیها را میگریاند. در واقع موضوع بیپولی در این فیلم خیلی دوپهلو است و همین دو پهلو بودن کار را برای من سخت میکرد. با این وجود موسیقیای که من در بیپولی استفاده کردم اگر چه ایرانی است اما خیلی عمیق نیست. تلاش کردم قابل لمس و ساده باشد.
- در موسیقی فیلم، استفاده از افکت و خاصیتهای افکیتو سازها نقش مهمی دارد. شما با چه رویکردی به این مسئله دست به ساخت موسیقی بیپولی زدید؟
خیلی دنبال این قضیه نبودهام. استفاده خاصی از قانون کردم. در بیپولی که در نوع خودش خیلی خاص و جالب است درواقع با صدایی متفاوت به نسبت آنچه تا به امروز از قانون شنیدهایم، روبهرو میشویم.
- این تفاوت چگونه به دست آمد؟
در درجه اول برخورد نوازنده در آن قطعه باعث یک تفاوت ذاتی شد و در مرحله بعدی وقتی خواستم کار را میکس کنم مقداری در حجم صدا دست بردم که صدایی تازه بدهد. به هر حال قانون سازی است که خیلی در موسیقی فیلم مورد استفاده قرار نگرفته است.
باوجود اینکه پیداست براستفاده از موسیقی ایرانی اصراردارید، اما از ویولن هم خیلی استفاده کردهاید، فکر میکنید اگر میخواستید از یک موسیقی 100درصد ایرانی استفاده کنید- یعنی از ویولن استفاده نکنید- باز ساخت موسیقی فیلم برایتان امکانپذیر بود یا نه؟
بالاخره نشدنی که نیست. اما بهتر آن بود که از ویولن هم استفاده کنیم که کردیم. به هر حال موسیقی فیلم در بسیاری از لحظات به ارکستر نیاز دارد که در موسیقی ارکسترال ،ویولن ساز اصلی است.
- یکی از برخوردهای کلاسیک با موسیقی فیلم این است که میگویند در یک فیلم هر سازی میتواند بیانگر حالات و موقعیتهای یک کاراکتر باشد. آیا شما با این تعریف – که اتفاقا این روزها مخالفان بسیاری دارد- موافقید؟
میتواند باشد و فکر میکنم بعضی جاها جواب میدهد. اما من در بیپولی با این قضیه به شکلی دیگر برخورد کردم. قهرمانهای بیپولی یک زن و شوهر جوانند. در طول اثر، ما مدام صداهای باس و زیر میشنویم که صدای باس نماینده تفکر مرد و صدای زیرنماینده تفکر زن است. اینجا دیگر یک ساز خاص نیست که بیانگر موقعیتهای روانی و فیزیکی یک کاراکتر باشد. البته منظور من از اینکه بعضیجاها جواب میدهد این نیست که اختصاص دادن یک ساز به یک شخصیت درموسیقی هر فیلمی میتواند پاسخگو باشد. اصلا اینطور نیست و در آن صورت هیچ هنری اتفاق نمیافتد. اتفاقا هنر وقتی پا به میان میگذارد که شما کاری بکنید که مخاطبتان در عین لذت انتظار آن را نداشته باشد و در واقع به نوعی غیرمنتظره و غیر قابل پیشبینی باشد.
- از سنتور در بیپولی زیاد استفاده شده است. برای این کار توجیه خاصی داشتید؟
حمید نعمتالله پیشنهاد داد و من هم موافق بودم.
- شاید به دلیل این است که در دورهای از تاریخ سینمای ایران توسط کسی چون اسفندیار منفردزاده این ساز به شکل متفاوتی به کار گرفته شد و اتفاقا خوب هم جواب داد و آن فیلمها و موسیقیهایشان در ذهن علاقهمندان سینما ماند.
به هر حال این هم میتواند دلیلی باشد. اما برخورد ما با سنتور از آن جنس که شما حرفش را میزنید، نبود. سنتور ما در بیپولی سنتور معاصر است و صدایی که از آن میشنویم با صدایی که در آثار اسفندیار منفردزاده میشنویم تا حد زیادی فرق میکند.
- با ساخت موسیقی فیلم بیپولی نشان دادید که توانایی انجام تجربههای تازه در شما زیاد است. فکر میکنید بعد از تجربه بیپولی فضای ذهنتان در برخورد با موسیقی تغییر کرده است؟
بله. تغییرها که فراوان بوده است اما مطمئن نیستم که حتما این تغییرها حاصل رفتن به سمت موسیقی فیلم بیپولی باشد، اما خودم حس میکنم دارم وارد مرحله جدیدی از زندگی هنریام میشوم؛ گویی وارد یک اقیانوس شدهام.
- در واقع یعنی آن مرزهای ذهنی شما نسبت به موسیقی به هم ریخته است؟
به شدت این اتفاق افتاده است. مدتی است که به شکل خاصی فکرم در معرض تغییر و حرکت به سوی روزآمدتر شدن است. فکر میکنم خودم – نه حتما و لزوما موسیقیام- روزآمدتر شده و این تفاوت من به نسبت گذشته حتما در آینده و آثاری که خواهم ساخت، تاثیر میگذارد. در واقع فلسفه موسیقاییام در حال عوض شدن است و شاید اگر مدتی دیگر قطعهای از من بشنوید با آنچه تا قبل از آن شنیده بودهاید، خیلی فرق کند. وقتی به صداها و ترکیبها در موسیقی گروهنوازی ایران بیشتر فکر میکنم و آن را با مثلا ارکستر سمفونیک مقایسه میکنم متوجه میشوم که موسیقی ما از کمبودهایی برخوردار است که سالها قبل غربیها به آن فکر کردهاند.
- منظورتان از کمبود چیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش شما باید بگویم که من نه فقط احترام برای موسیقی ایرانی قائلم، بلکه عاشق آن هستم، که اگر چنین نبود به سمت نوازندگی موسیقی ایرانی نمیرفتم. اما فراموش نکنید اساس موسیقی ایرانی بر تکنوازی و بداههنوازی است و از ابتدا برای گروهنوازی در موسیقی ایرانی خیلی فکر نشده است، در واقع یک روزگاری عدهای از سر علاقه تصمیم گرفتند کنار هم بنشینند و ساز بزنند. این شد که چند ساز بدون اینکه به حجم و تکامل یک گروه فکر کنند در کنار هم یک گروه ساختند. اما در غرب به تمام محدودههای صوتی فکر شد و بعد ارکستر سمفونیک شکل گرفت که خلأیی ندارد.
منتها باید شرایطی به وجود بیاید که موسیقی ما به تدریج به سمت تکامل در ساختمان و بافت خودش پیش برود. باید تغییراتی در ساختمان بعضی سازها ایجاد کرد و آنها را کاملتر کرد تا شاید بخشی از آن خلأ که در حجم موسیقی گروه نوازی ایران وجود دارد از بین برود. از سوی دیگر باید تفکر اهالی موسیقی هم به سمت خلق زیباییشناسی جدید در موسیقی ایرانی حرکت کند.