همه ما، کودکهای دیروز و امروز و آنها که هنوز کودکیشان را در نگاههای صمیمی و ساده و مهربان حفظ کردهاند بخش بزرگی از آرزوهای محال بازگشت به چند سالگی را در جعبه جادویی تلویزیون جا گذاشتهاند و کافی است تا برای آنها از خانواده دکتر ارنست، بچههای مدرسه آلپ، مهاجران و هاچ زنبور عسل بگویی تا احساس کنند روزگار رفتهشان همین دیروز بوده است و کافی است مثل زبلخان دستشان را دراز کنند و کودکی را بازیابند.
کودکیای که هرگز پیدایش نخواهند کرد و مجبورند سوار دوچرخه زبلخان عمر از صحرای کودکی که دیگر آنها را به خاطر نمیآورد بگریزند. آنچه به دنبال این مقدمه که هزار آه و افسوس را لای سطرهایش پنهان کردهام تا دلمان برای روزگار کودکی از غصه منفجر نشود گفتوگو با 3 نفر از بهترینهای جعبه جادویی است آنها که خاطره حضورشان در تلویزیون ذهن چند نسل را مشغول خود کرده است.
این همسایههای عزیز سوسن کرامتی دستیار تهیهکننده در برنامه «هوشیار و بیدار» و تهیهکننده برنامههای با شما، خونه گلپری، قلقلی در سرزمین قلقلکها و...، نگار استخر گرداننده عروسک محبوب و دوستداشتنی همه ما، سنجد، و سارا روستاپور همان خاله سارای معروف 6 سال گذشته هستند. پای صحبت آنها نشستن مثل یک دل سیر برنامه کودک دیدن است.
- خانم استخر، شما نه با تهیهکنندگی بلکه با «سنجد» بچههای زیادی را پای تلویزیون میخکوب کردهاید، حتی بچههای بزرگ را. چرا سنجد اینقدر محبوب شد؟
شاید به خاطر شیوههای متمایز عروسکگردانی بود عروسکی که جان دارد و در یک اجرای همزمان 3 عنصر عروسک و عروسکگردان و من در کنار هم و با شخصیتهای مستقل قرار گرفته بودیم، خب این خیلی جذابیت داشت. عروسک سنجد از معدود عروسکهایی بود که از استودیو آمد بیرون و از شمال تا جنوب ایران و غرب و آذربایجان را گشت و با بچهها تماس نزدیک برقرار کرد و این عروسک هم خبرنگار بود و میتوانست حرف دل بچهها را منعکس کند.
- خانم کرامتی، شما سالهای زیادی به عنوان تهیه کننده محبوبترین برنامههای تلویزیونی را برای کودکان تهیه کردهاید، این سالها چگونه گذشته است؟
سالها پیش دستیار تهیه کننده در برنامه «هوشیار و بیدار» بودم بعدها در سال 1375 برنامه «بررسی کتاب» را برای کودکان و نوجوانان در 26 قسمت از شبکه دوم روی آنتن بردم. بچهها یک کتاب را میخواندند و با حضور بچهها و نویسنده کتاب موضوع مورد بحث قرار میگرفت. بعد برنامه «باشما» را تهیه کردم از پخش زنده شروع کردیم تا ضبط و 325 برنامه تهیه کردیم که به موضوعات آزاد، دفاع مقدس و شعر و شاعری میپرداخت و مجریهای آن شهاب حسینی و امیر جوشقانی بودند. «خونه گلپری» که یک مجموعه نمایش عروسکی بود بعد یک عروسک را توی پخش زنده آوردیم به اسم آشپز کوچولو که یک مجموعه موزیکال بود، شعرش این طوری بود:
«منم آشپز کوچولو، دست کوچولو، پا کوچولو» بعد «تربچه» و «علی کوچولو» و «چشم بلبلی» و «ترمه و ترنج و گلافشان» و «قلقلی در سرزمین قلقلکها» و... پشت سر هم تولید شدند. الان هم تولید برنامه «صبح و مدرسه» و «مدرسه فسقلیها» را داریم. این سالها به هر حال اینطوری گذشته است.
- خانم روستاپور، اجازه بدهید سر صحبت با شما را با طرح سؤال از علت محبوبیت خاله سارا آغاز کنیم. چرا این شخصیت بین گروه خاصی از کودکان یک سن خاص محبوبیت پیدا کرده اما مثل مجموعههای قبلی نتوانسته است طیف گستردهای از مخاطبان را داشته باشد؟
این یعنی تخصصیتر شدن تولید برنامهها؟ راستش در مورد بخش اول پرسش شما باید بگویم که این محبوبیت شاید به اجرای کارهای تازه برای بچهها برمیگردد. من شخصاً بچهها را خیلی دوست دارم و همین باعث میشود که به بچهها نزدیک شوم نه تنها با کلمات محبتآمیز بلکه با وارد شدن به دنیای بچهها. اما در مورد بخش دوم پرسش شما فکر میکنم یک بخش موضوع برمیگردد به آنکه در گذشته ما مخاطب خاصی نداشتیم.
این همه تنوع در برنامهها و تلویزیونهای جانبی نبود و همه مخاطبها یک برنامه را نگاه میکردند. از طرف دیگر کسانی که برنامههای گذشته را تولید کردهاند حرفهایتر بودند و روی اجرای کارها سرمایهگذاری بیشتر و بهتری صورت میگرفت.
- اجازه بدهید یک پرسش مشترک بپرسیم. روند تولید برنامههای تلویزیونی را برای کودکان چگونه ارزیابی میکنید؟
کرامتی: به نظر من الان خواستههای بچهها عوض شده است. برنامههای مثل «هوشیار و بیدار» که من دستیار تهیه آن بودم کارهای خلاقیتی دستی و فکری بسیاری داشت. ما به بچهها آموزش میدادیم که با دست و فکر خلاقیت خود را بپرورانند ولی با گذشت زمان و آشنایی عالم تلویزیون با رایانه ما با دنیای دیگری آشنا شدیم که در آن فکر و خلاقیت کودک فراموش شده است.
ورود کامپیوتر به تولیدات تلویزیونی خلاقیت را هم از تولیدکنندگان و هم از مخاطبان گرفته است. واقعیت آن است که الان خیلی از برنامههای کودک از کار کارشناسی تهی است. با چند کارشناس کودک مشورت نمیشود تا نتیجه واحدی گرفته شود. اما من یادم هست که سالها قبل خیلی برنامهها و پیشنهادها را بررسی میکردیم.
گاهی برای یک برنامه 5 ـ 6 ماه کار کارشناسی و مطالعه انجام میدادیم جای روانشناسهای کودک خالی است. الان کار این طور است که یک ایده مطرح میشود به سرعت ساخته و پخش میشود. استخر: به نظر من این روند هم مثبت و هم منفی بوده است.
الان اجرای پلاتوها که در سالهای دور هیچ وقت برای مخاطب کودک جذابیت نداشت و میان برنامههای خستهکنندهای با دکور ثابت، لحن نصیحتگوی مجری و شیوههای اجرای او و محسوب میشدند حالا با آوردن یک عروسک کنار مجری این فضا تلطیف شده است و این پلاتوها خودش به یک بخش نمایشی جذاب تبدیل شده است و این روندی رو به رشد است.
اما از آن سو، الان تولید کارهای زنده عروسکی که کمهزینه است و با سرعت بالا ساخته میشود رواج پیدا کرده است. اگر چه من جزئی از این حرفه هستم اما این شیوه را نمیپسندم. مشکل سرمایه و بودجه مدیران و تهیهکنندهها را به سمت تولید چنین کارهایی سوق داده است.
الان خیلی وقت است که برای بچهها مجموعهسازی نشده است. بجز چند کار که خانم کرامتی تولید کردهاند. یک مشکل دیگر که امروز تولید برنامههای تلویزیونی برای کودکان با آن مواجه است، از نظر من نداشتن نویسنده خوب کودکان است. روستاپور: به نظر من کارهای قبل ماندگارتر بودند و موفقیتآمیزتر.
اما باید تغییر شرایط روز را هم در نظر گرفت. به هر حال آن کارها هنوز هم مخاطب بسیاری دارند. امروز تولیدکنندگان برنامههای کودک از شیوه پیشینیان خود دور شدهاند، تأکید روی رنگ و ظاهر کار است اما محتواها دیگر به قدرت سابق نیست. الان برنامهها برای مخاطب قدری بزرگسالتر و خستهکننده است با این حال رسانه همیشه مخاطب دارد.من فکر میکنم با راهاندازی شبکه کودک یک وضعیت رقابتی پیش خواهد آمد و کارها بهتر خواهد شد. این طرح از یک سال و نیم پیش برای شبکه سوم مطرح بوده است.»
- درباره کارهای خودتان صحبت کنید کارهایی که شاخصتر است.
کرامتی: من سعی میکنم حتماً از نظر مشورتی کارشناسان کودک استفاده کنم. الان با خانم دکتر اسدی و همکاران ایشان ارتباط تنگاتنگی داریم. آنها برای کار برنامهریزی و هدایت میکنند و بر روند تولید نظارت دارند تلاش میکنم برنامهها را به برنامههای تفریحی و موزیکال نزدیک کنم.
بازی را وارد برنامه کنم. آنها را از شکل رادیویی خارج کنم و بتوانم یک پیام را بصورت غیرمستقیم به بچهها منتقل کنم. مثلاً در یکی از کارهای اخیر یک دوبلور با کارشناس تماس میگیرد و با هم صحبت میکنند البته دوبلور در نقش یک کودک و این طوری پیامها منتقل میشوند. استخر: من از آن دسته افرادی هستم که چندین کار را با هم انجام میدهم.
رشته تحصیلیام طراحی صحنه و لباس است. متن هم نوشتهام. تهیهکننده هم بودهام در بعضی از آنها نیز موفق بودهام. اما کاری که مال من بوده و کسی نتوانست مشابه آن را اجرا کند. یک شخصیت رها از من اما از وجود خودم بود و خیلی ناخودآگاه اتفاق میافتاد، سنجد بود. ما دیالوگ نداشتیم. خط کلی را داشتیم اما حرفها و رفتارها در حین کار ساخته میشد و چه بسا خیلی وقتها از مسیر خط تولید هم خارج میشدیم.
الان مشغول یک کار هستم با نام «30 سال با بچهها» و در سال 58 تا 88 همه کارهایی را که برای بچهها ساخته شده بازبینی میکنیم و از میان آنها یک برنامه 52 قسمتی تهیه میکنیم. این برای من فرصت خوبی است و این شانس را دارم تا برگردم و دوباره همه کارها را ببینم.
روستاپور: من از سال 82 با تیپ خالهسارا برنامه اجرا کردم. با اسم ماهپری و دردانه و گلبهار هم کار کردم اما این تیپ شناختهتر است. اما خودم دوست ندارم در یک تیپ باقی بمانم. تیپهای این طوری خیلی ماندگار نیست و بعد از مدتی دیگر حرفی برای گفتن ندارند. برای همین سر خودم را خلوت کردهام و رفتهام سراغ کار تهیه. دیگر پخش ندارم و فقط شبها قصه میگویم آن هم نه بااسم خاله سارا. اما به هر حال وقتی که در یک قالب شما را بشناسنداین اتفاق میافتد.
من جز آدمهایی نیستم که خودم را همیشه در این جایگاه ببینم. این سالها تمام میشود و برای من یک خاطره خوش باقی خواهد ماند. شاید بعدها برای بچههای بزرگ شده یک فیلم سینمایی بازی کنم. دوست دارم کارهای متفاوتی انجام بدهم تا قدری بیشتر ماندگار باشم.
ولی خب، خاله سارا بودن یک حس قشنگ هم هست. یک حس مادرانه دارد. بچههایی که روزی «چرا» را میدیدند حالا بزرگ شدهاند و گاهی با من مواجه میشوند خیلی خوب حس کودکانهشان را بروز میدهند.
- به عنوان آخرین پرسش شما کدام کارتون دوران کودکی خود را بیش از همه دوست داشتید؟
کرامتی: از آن سالها خیلی گذشته است. من حالا 44 سالهام. ولی خاطره شهر موشها را فراموش نمیکنم. مجموعه زیزیگولو هم برای من خیلی جالب بود از میان کارتونها خانواده دکتر ارنست و بچههای کوهستان آلپ را دوست داشتم. استخر: الان که به عقب بر میگردم از کارهای خارجی باغچه سبزیجات خوب توی خاطرم مانده است. خانه مادربزرگه را هم خیلی دوست داشتم.
کارهای اخیر چنگی به دل نمیزند با این حال مجموعه «تربچه» خوب بود. روستاپور: خونه مادربزرگ یک شاهکار بود. مدرسه موشها هم همینطور. خانواده دکتر ارنست را هم دوست داشتم و در ایام دهه فجر چاق و لاغر تماشایی بود. به نظرم برنامههای دهه 60 و 70 خیلی موفق و دارای قالب، چارچوب تفکر و بینش درست بود. الان متأسفانه در تولید برنامههای کودک یک برنامه که با یک شیوه خاص جواب میدهد بقیه برنامهها آن را کپی میکنند. فقط دکور را تغییر میدهند و این خوب نیست.
همشهری محله - 1