سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۸ - ۱۳:۲۰
۰ نفر

محسن رمضانی سن و سالش بالا رفته و استخوان ترکانده، حالا دیگر برای خودش مردی شده و این مردی را می‌شود از مدل حرف زدنش بیشتر فهمید.

نوع نگاه مبهمش، تن صدایش همه و همه نشان می‌دهد که دیگر آن کوچولوی دوست‌داشتنی فیلم «رنگ خدا» نیست. اما هنوز در پس چهره او تصویر همان کودک نابینایی دیده می‌شود که چند سال پیش در مقابل چشمان همه ما با وجود چشمان نابینایش، رنگ هستی را به تصویر کشید؛ محسن رمضانی هنرپیشه توانمند روشندل، یکی از اعضای ثابت مؤسسه عصای سفید است و مسافر هر روزه محله ما. 

  •   چطور عضو مؤسسه عصای سفید شدی؟

من به دنبال یک اتفاق ساده با مؤسسه آشنا شدم و فکر می‌کنم این آشنایی یکی از زیباترین اتفاق‌های زندگی من بوده که از سال 82 شروع شد. 

  •  فکر می‌کنی این اتفاق به همان زیبایی اتفاق آشنایی شما با مجید مجیدی، کارگردان فیلم رنگ خدا باشد؟

 خب به نوبه خودش بله. هر چند دنیای آنها از هم جداست. اما چرا، هر دوی این آشنایی‌ها به نوبه خودشان در زندگی من نقش‌های زیادی بازی کردند. آنقدر که نمی‌توانم بگویم زیبایی‌های کدام بیشتر از دیگری است. رنگ خدا تجربه‌ای بود برای آشنایی من با دنیای هنر و عصای سفید دریچه‌ای است برای بازگشت دوباره من و دوستانم به زندگی.

  •   فکر می‌کنم بعد از این آموزش‌ها مهم‌ترین دغدغه شما باید پیدا کردن حرفه‌ای برای گذران زندگی باشد.

 دقیقاً. پیدا کردن شغل، اغلب یکی از بزرگ‌ترین معضلات من و دوستانم است و فکر می‌کنم واقعیت این است که هنوز فرهنگ درستی برای ارتباط اعضای جامعه با ما به عنوان قشر نابینایی از همین جامعه و از خود آنها، وجود ندارد. البته این کاملاً طبیعی است، باید به جامعه آگاهی داد. 

  •  چه نوع آگاهی؟

 باید در جامعه این باور را ایجاد کنیم که من به عنوان نابینا به این جامعه تحمیل نشده‌ام. بلکه من هم عضوی هستم از همین جامعه و درست مثل دیگران. متاسفانه اغلب توانمندی‌های ما نادیده گرفته می‌شود و یا اصلا فرصتی برای بروز آنها برای ما ایجاد نمی‌شود. 

  •  تو و دوستانت به عنوان اعضای این جامعه در مورد فضای شهری حقوقی دارید که باید رعایت شود. این حقوق در فضای شهری ما رعایت شده؟

 خب طبیعی است که تعریف حقوق شهروندی در برخورد با من و دوستان نابینایم کمی تغییر پیدا می‌کند. بسترسازی پیاده‌روها، نشانه‌گذاری سر معابر به خط بریل، گویا بودن دستگاه‌های خودپرداز و بسیاری از موارد مشابه دیگر  فکر می‌کنم حقوقی است که آنطور که باید و شاید در مورد من و دوستانم رعایت نشده.

 مثلاً همین یوسف‌آباد خودمان که به خاطر وجود مرکز عصای سفید به نسبت، شرایط  بهتری در مقایسه با محله‌های مجاور دارد، اما باز هم بیشتر امکانات و تجهیزات به همین کوچه یازدهم محدود شده. یعنی چند خیابان بالاتر یا پایین‌تر باز هم ماییم و همان پیاده‌روهای ناآشنا و غریبه و خطرناک. 

  •  پیاده‌روهای نا آشنا؟

 ببینید من به عنوان نابینا مسیر را از روی بافت سطح پیاده‌روها تشخیص می‌دهم و این هم برای خودش اصولی دارد. این اصول در دوره آموزش جهت‌یابی به تمام نابینایان آموزش داده می‌شود. موزاییک‌های استوانه‌ای مسیر مستقیم را به من یادآوری می‌کنند و موزاییک‌های سکه‌ای تغییر مسیر و جهت‌یابی را. یعنی به همین سادگی ما می‌توانیم  مسیر خودمان را انتخاب کنیم و به مقصد برسیم، اما متأسفانه در اغلب پیاده‌روهای محله‌های ما نشانی از این موزاییک‌های مسیریاب نیست.

  •   اما در تغییراتی که شهرداری تهران در وضعیت پیاده‌روها ایجاد کرده، این نکته هم اعمال شده.

 حق با شماست و این یکی از بزرگ‌ترین امتیازهایی است که طی چند سال اخیر به نابینایان داده شده. اما مشکل اینجاست که گاهی همین مسیرها با مانعی که معمولا برای جلو گیری از ورود موتورسواران در نظر گرفته شده، مسدود می‌شوند و آن وقت است که اگر خدای نکرده عصای سفید ما به مانع برخورد نکند، باید منتظر یک اتفاق تازه دیگر هم باشیم. 

  •  در مورد هوشمند کردن چراغ‌های راهنمایی و رانندگی ویژه نابینایان چطور، این طرح برای شما قابل استفاده هست؟

 بله. این صدای هشدار، کمک بسیار بزرگی است برای تشخیص زمان عبور از خیابان. ببینید مشکل اینجاست که فردی که مشغول رانندگی است، از شرایط جسمانی ما باخبر نیست و انتظار دارد ما به سرعت عکس‌العمل نشان بدهیم که همین ناآشنایی معمولاً برای ما مشکل ایجاد می‌کند و این ویژگی چراغ راهنما باعث شده که حداقل ما عرض خیابان را در زمان درست و بدون نگرانی طی کنیم.

  •   حق با شماست، اما سؤالم اینجاست که با وجود هیاهوی خودروها این صدا می‌تواند راهنمای خوبی باشد؟

 معمولاً قدرت صداهای هشدار برای افراد نابینا  103 دسی بل در نظر گرفته می‌شود که این صدا هرچند که برای افراد بینا صدای چندان رسایی نیست، اما من و دوستان نابینایم این صدا را به خوبی و حتی از فاصله‌های دور تشخیص می‌دهیم. 

  •  به عنوان نماینده اقشار نابینای جامعه ما از شهرداری برای رفع مشکل در رفت‌وآمدهای‌تان چه انتظاری دارید؟

 مناسب‌سازی پیاده‌روها. ببینید ما یک سری مانع داریم، مثل مانع‌های طبیعی مثلا اندازه درختان حاشیه پیاده‌روها. انتظار ما از شهرداری این است که این درختان را به اندازه قد نرمال یک آدم طبیعی هرس کنند. چهره من و دوستانم اغلب زخمی و خراش خورده است، آن هم به دلیل برخوردهای مدام با شاخ و برگ درختان.

 البته ناهمواری‌های سطح پیاده‌روها را هم نباید نادیده گرفت. چاله‌هایی که یک روز برای تعمیر لوله‌های آب در سطح پیاده‌روها ایجاد می‌شوند و یک روز برای گاز و برق و معمولاً هم به حال خودشان رها می‌شوند، همیشه در کمین آسیب رساندن به من و دوستان نابینایم هستند. 

  •  وسایل حمل و نقل عمومی چطور؟ استفاده از این وسایل برای شما راحت است؟

 استفاده از اتوبوس‌ها در مسیری مثل یوسف‌آباد که فکر ‌می‌کنم به دنبال همکاری شهرداری با مؤسسه عصای سفید ایجاد شده، کار بسیار راحتی است. کافی است که ما عصای سفیدمان را بالا بگیریم و منتظر ایستاندن اتوبوس باشیم. البته طبیعی است که سوار و پیاده شدن از این وسیله برای من و دوستانم به خصوص زمان شلوغی و ازدحام چندان هم ساده نیست.

 موضوع دیگر مترو است. معمولاً ایستگاه‌های مترو زیر زمینند و رفت و‌آمد از پله‌ها اصلاً کار ساده‌ای نیست، اما مهم‌تر از آن، نبودن نشانه‌هایی برای جهت‌یابی در ایستگاه‌های متروست. بارها شده که ما چندین بار دور خودمان در این ایستگاه دور زدیم و باز هم به مقصد نرسیدیم و البته مشکل دیگر ما برجسته نبودن سطح خطر حاشیه قطارهاست. جمعیت بارها و بارها باعث شده که خطر سقوط در بین ریل قطار من و دوستانم را تهدید کند. 

  •  شرایط رفت و آمد در منطقه 6 چطور است؟

 همانطور که گفتم در یوسف‌آباد به خصوص در اطراف مرکز عصای‌سفید، همه چیز تقریبا خوب است، اما این شرایط فقط مخصوص همین محل و نهایتاً یک یا دو خیابان مجاور آن است. از محله یوسف‌آباد که دورتر می‌شویم همه چیز مثل همیشه است. باید برای آن فکری کرد.  

همشهری محله - 6

کد خبر 92604

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز