فونتریر که با «اروپا» بهشهرت رسید، در طول این سالها، همواره کوشیده تا مخاطبش را غافلگیر و هیجانزده کند. این غافلگیری در بهکارگیری شیوههای متفاوت روایت، کار با دوربین، میزانسن و در کل تلاش برای آشناییزدایی کامل مخاطب از آنچه تاکنون دیده، در آثار او نتایج متفاوتی را در پی داشته است. اگر در فیلمی کوشش برای نزدیکشدن به زندگی واقعی در دستور کار فونتریر، قرار گرفته در فیلمی دیگر، دقیقاً در نقطهای معکوس، تلاش شده تا «تصنع» به چشم بیاید.
« ضد مسیح» اما ورای این تجربهها، فیلمی است که شناعت چنان در آن موج میزند که بهترین توصیه در موردش، تماشا نکردن آن است. فونتریر، برای آنچه دوستداران فیلم نمایش اندوه، درد و یأس خواندهاند، به نمایش صریح خشونت و رفتارهای غیرانسانی میپردازد چنانکه طاقت را از هر تماشاگری سلب میکند. فیلم درباره رابطه زن و شوهری است که پس از مرگ ناخواسته فرزندشان، دچار بحران میشوند. نمایش این بحران بهانهای است تا فونتریر، تصورات بیمارگونه خود را به شنیعترین شکل ممکن بهتصویر بکشد.
برخی منتقدان « ضد مسیح» را اثری زنستیز خواندهاند، درحالی که تعبیر درستتر درباره فیلم انسانستیز بودن آن است. رابین وود سالها پیش بهدرستی گفته بود، فیلمی که بر پایه نفرت و تحقیر ساخته شود، تنها شایسته ابراز تنفر و محقرشمردن است.
« ضد مسیح» فیلمی است نفرتانگیز از کارگردانی که راهی برای مهار گرایشهای سادیستیک خود نیافته است. نه اندوهی که فیلم داعیه مطرحکردنش را دارد دارای اصالت است و نه یأسی که با اصرار، فلسفی خوانده شده ولی بهشدت سطحی است.بهیاد داشته باشیم که آنچه فونتریر ادعای طرحش را دارد، سالها پیش نابغهای سوئدی با نگاهی عمیق و انسانی مطرح کرده بود.
بهجای تماشای « ضد مسیح» ، توصیه بازبینی فیلمهای برگمان کاملا کاربردی و مفید بهنظر میرسد.در « ضد مسیح» گویی فونتریر، همه تلاشش را بهخرج داده تا مخاطب را همپای کاراکترها شکنجه کند. اگر قرار بر این بوده که اثبات شود او شکنجهگر خوبی است، فونتریر به هدفش رسیده است.
ژان رنوار سالها پیش در تعریفی حداکثری هر آنچه بر پرده افتد را سینما نامیده بود و فونتریر سالها تلاش کرد تا چیزی را روی پرده بیندازد که ضد سینما (به معنی ضد همه آنچه شاکله هنر هفتم را تشکیل میدهد) باشد. « ضد مسیح» آخرین هذیانهای فیلمسازی است که هیچگاه اینچنین عریان و صریح، بیماریهای روح و روان خود را سخاوتمندانه بهنمایش نگذاشته بود.