پدرش میرزاعبدالله و پدربزرگش آخوند ملا محمد قمی بود. وی با پایان دوره ابتدایی، برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. در سال ۱۳۱۱ به تهران رفت و در ابتدا در یک چاپخانه مشغول به کار شد و بعد در نشریاتی چون روزنامههای قانون، آئینه ایران، تهران مصور، شرقی، شفق سرخ و اطلاعات با اسم مستعار «م ـ دهاتی» مقالاتی منتشر نمود.
مسعود به دلیل علاقهمندی به روزنامه نگاری و تحصیل جدیتر علم روزنامهنگاری در سال ۱۳۱۴ ابتدا به پاریس و سپس به بروکسل رفت و تا سال ۱۳۱۷ در آنجا ماند. در همان سال به علت نشر مقالاتی درباره سوسیالیسم در روزنامه لاگازت بلژیک به تهران احضار شد و از آنجا که نتوانست امتیاز یک نشریه و یا همکاری با مطبوعات را دریافت کند به تجارت و حقالعمل کاری مشغول شد.
پس از شهریور ۱۳۲۰ در تابستان ۱۳۲۱ امتیاز روزنامه «مرد امروز» را گرفت. وی در این روزنامه به سیاستهای مسکو و لندن در ایران شدیدا اعتراض میکرد و نقش مهمی در رسوا ساختن و ارتباط حزب توده با شوروی و سرسپردگی برخی احزاب داخلی و وابسته به لندن ایفا نمود. وی زمانی که حزب توده تلاش می کرد تا نفت شمال به شوروی داده شود، با مقالات تند علیه آنان به مخالفت برخاست، پس از انتشار این مقالات مرد امروز، روزنامههای وابسته به حزب توده او را مرتجع و آنارشیست نامیدند.
با انتشار شدیدترین حملات قلمی مسعود به قوامالسلطنه و با پیشنهاد یک میلیون ریال جایزه برای کسی که او را به قتل برساند، تحت تعقیب قرار گرفت و مدت سه ماه متواری شد و روزنامهاش به حال تعلیق و توقیف درآمد، ولی با این حال مرد امروز را به صورت یک بولتن محرمانه با مقالات آتشین منتشر میساخت.
مهمترین خبری که در این روزنامه (دو هفته قبل از کشته شدن وی) منتشر شد، خبر جنجالی پالتو پوست اشرف پهلوی خواهر محمدرضا پهلوی پادشاه وقت ایران بود.
در بهار سال ۱۳۲۵ اشرف پهلوی برای ملاقات با استالین به مسکو رفت. حاصل سیاسی این سفر هرچه بود، اشرف یک پالتوپوست خز بسیار گرانقیمت نیز به عنوان هدیه از استالین دریافت کرد. خود اشرف گزارش میکند که این هدیه خیلی در روزنامهها سرو صدا کرد. روزنامه مردامروز در شماره دهم بهمن ۱۳۲۶ ضمن درج خبر بازدید اشرف از کارخانه کالای وطن کازرونی (اصفهان) این جملات وی را درج کرد.
«از این پس، من از این پارچهها برای خود لباس درست میکنم. آقایان، بیاییم سرمشق دیگران شویم و از پارچههای وطنی استفاده کنیم»
این در حالی بود که در کنار این خبر تصویری از اشرف در پالتو پوست روسی درج شده و ذیل آن نوشته شده بود: «یک میلیون و پانصدرهزار ریال، قیمت یک پالتو پوست. والاحضرت اشرف از این پس از پارچههای وطن برای خود لباس تهیه خواهند کرد.»
مسعود سرانجام در ۲۳ بهمن ۱۳۲۶ و تنها دو هفته پس از چاپ مقاله مزبور، در خیابان اکباتان تهران هنگام خروج از چاپخانه به ضرب گلوله به قتل رسید. مرگ وی به لحاظ وسعت مقالات تند و تیز او درباره مسائل گوناگون سیاسی و اجتماعی و ضربات شدید قلمی که به گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی از دولتمردان گرفته تا سیاست بازان و دلالان اقتصادی میپرداخت تعابیر و تفاسیر مختلفی را در پی داشت و تا مدتها به صورت رازی ناگشودنی باقی ماند.
پرونده مسعود به مدت ده سال در دادگستری باقی ماند. در کتابی که به نام کمونیسم در ایران به قلم سرهنگ علی زیبایی از بازجویان اصلی اعضای حزب توده نگاشته شد و تا پیش از پیروزی انقلاب در دسترس عموم نبود، خسرو روزبه از اعضای جنجال برانگیز سازمان افسری حزب توده ایران، پس از دستگیری و بازجویی به قتل محمد مسعود اعتراف کرد.
این بازجویی تحت شرایط نامعلومی انجام شده است. در کتاب زیبایی، روزبه همچنین اعتراف میکند که معتقد بوده ترور یک روزنامه نگار شناخته شده و ضد دربار مانند مسعود، کشور را به وضعیت دوقطبی رسانده و حزب توده را افراطیتر و رادیکال تر خواهد کرد. و تاکید میکند که این ترور را بدون درمیان گذاشتن آن با حزب و مستقلا انجام داده است.این ترور با این توجیه که گناه آن به گردن دربار خواهد افتاد صورت گرفت.
از محمد مسعود علاوه بر کارهای نوشتاری در روزنامهها، کتابها و رمانهای زیر به جای مانده است.
گلهایی که در جهنم میروید
بهار عمر
رمان سه گانه:
تفریحات شب (۱۳۱۳)
در تلاش معاش (۱۳۱۲)
اشرف مخلوقات (۱۳۱۳)