و در ادامه دلیل این مسئله را چنین عنوان کردند: « ما نمیدانیم آنچه پیشنهاد میشود، تشویق میشود، برایش، آن مقالهنویس احترام میشود، دقیقاً همان چیزی باشد که کشور ما به آن احتیاج دارد.»
بحث علم، علم سنجی و معیار قضاوت در این زمینه، یکی از بحثهای مبتلا به کشور ماست. مقالات و نوشتههای متنوعی با رویکردهای مختلف در این زمینه به رشته تحریر درآمده است که هر کدام به نوعی به موافقت یا مخالفت با رویه مرسوم کشور پرداختهاند. برنامههای زیادی نیز در رسانههای مختلف در این زمینه تدوین شده و صاحبنظران مختلف درباره این مقوله به بحث نشستهاند. در کشور ما شاخص انتشار مقاله در مجلات معتبر بهعنوان یکی از اصلیترین شاخصههای توسعه علمی تلقی میشود و بحثهای داغ اخیر حول این نکته است که تا چه میزان میتوان به این شاخص اتکا داشت.
اما نکتهای که کمتر به آن توجه شده این است که ما چه مفهومی از توسعه علمی در ذهن داریم و نقش مجلات معتبر بینالمللی در این میان را چگونه تصویر میکنیم؟ به عبارت دیگر ما تا چه میزان به این مبحث پرداختهایم که در دنیا توسعه علمی چگونه اتفاق میافتد و نقش انتشار مقالات در این میان چیست؟ و البته در ادامه مسائل دیگری نیز در ارتباط با توسعه علمی مطرح میشود، نظیر اینکه ما چه تصوری از توسعه علمی را مناسب حال کشور خود میدانیم؟
در این نوشتار این مباحث مورد بررسی قرار میگیرد. بحث اول پیرامون این نکته است که مفهوم توسعه علمی رایج در دنیا که مجلات بینالمللی نیز حول آن مفهوم شکل گرفتهاند چیست؟ و نقش چنین مجلاتی در این مدل چیست؟ و با فرض پذیرفتن چنین مدلی، آیا آنها معیار مناسبی برای سنجش پیشرفت علمی هستند؟ در لایه دوم، این نکته مورد بررسی قرار میگیرد که آیا برای وضع و روز کشور ما اتخاذ چنین نگاهی قابل توصیه است یا نه. در این لایه کاوشی در تجربیات دنیا این نکته را عیان میسازد که چنین نگاهی کفایت لازم برای شرایط کشور ما را ندارد.
توسعه علمی: مفهوم رایج
شاید بتوان اصلیترین زیربنای شکلگیری مجلات مختلف علمی در دنیا را بحثهای جامعه شناختی رابرت مرتون، جامعه شناس بزرگ آمریکایی در قرن بیستم دانست. وی مبتنی بر نگاهی رئالیستی از علم که عمده آن را از پوپر اخذ کرده بود، به بیان چهار ویژگی اصلی هر جامعه علمی پرداخته است. به عبارت دیگر، با این فرض که علم در فرایندی که پوپر ترسیم میکند توسعه مییابد، هر جامعه علمی از منظر جامعه شناختی باید این چهار ویژگی را داشته باشد تا بتواند فرایند مورد نظر پوپر را محقق سازد. پوپر فرایند توسعه علمی را چنین برمیشمارد که ابتدا یک سری مسائل در ذهن دانشمندان وجود دارد. آنها در تلاش برای پاسخ دادن به این مسائل فرضیههایی را مطرح میکنند که در ادامه این فرضیهها چه به وسیله خود دانشمند و چه به وسیله سایر دانشمندان به بوته نقد و آزمایش گذارده میشود.
حاصل این فرایند نقادانه بهوجود آمدن مسائل جدیدی است که نیاز به جستوجوی علمی جدیدی دارد. از این طریق علم توسعه مییابد و مسائل آن گسترده میشود و فهم انسان تکامل مییابد. در این فرایند علم بهعنوان استاندارد کاوشهای عینی بشر قلمداد میشود، که در آن عینی به منزله قابل نقد و بررسی بودن به وسیله سایرین است. البته باید توجه داشت که به فلسفه پوپر در غرب نیز نقدهای متعددی وارد شده است که موضوع بحث حاضر نیست.
رابرت مرتون با در نظر داشتن چنین فرایندی، چهار نرم اصلی هر جامعه علمی را چنین برمیشمارد:1- جهانشمولی، 2- همگانی بودن،3- شکاکیت ساختاریافته ،4- دخیل نبودن علاقه. با وجود چنین نرمهایی دانشمندان اقصی نقاط جهان میتوانند ادعاهای علمی را بر مبنای معیارهای مشترک بسنجند، یافتههای پژوهشی خود را آزادانه به اشتراک بگذارند، مدعاهای سایرین را مورد ملاحظه و نقد ویژه قرار دهند و خود را از انگیزههای اقتصادی سیاسی به دور نگه دارند. در چنین دیدگاهی، علم از طریق فرایند نقادی توسعه پیدا میکند و از این روی فراهم ساختن سازوکارهای نقادی از جمله مهمترین ابزارهای توسعه علم است.
لذا مجلات معتبر بینالمللی چنین جایگاهی را در این دیدگاه بازی میکنند. این مجلات فضایی را برای انتشار یافتههای علمی فراهم میکنند و به سایر محققین اجازه دسترسی به این یافتهها و بحث نقادانه در مورد آنها را میدهند. در این میان شاخص قضاوت در مورد کیفیت و تازگی مدعاهای مطرح شده مرور به وسیله سایر دانشمندان است. بدین ترتیب هنگامی که مقالهای در یک مجله بینالمللی منتشر میشود میتوان انتظار داشت که در آن حرف جدیدی باید زده شده باشد.
البته کارهای جامعه شناسانه فراوانی روی این نرمها انجام گرفته است و در موارد متعددی نشان داده شده که این نرمها بهصورت واقعی وجود ندارند بلکه عمدتا ایده آلهایی برای توسعه علمی هستند (نظیر مولکای). مثلا اینکه دانشمندان تا چه میزان علاقه خود را در این فرایند دخیل میکنند، محل بحث است و در بسیاری از موارد دانشمندان چنین علایقی را در فرایند قضاوت خود دخیل میدارند و چه بسا مقالات بیکیفیت پذیرفته شود درحالیکه مقالات غنی مورد پذیرش قرار نگیرند. از طرف دیگر معیارهای قضاوت در مورد مقالات عموما جهان شمول نیستند و بسته به نوع نگرش ذهنی دانشمندان قضاوت گر میتواند تغییر کند.
بدین ترتیب جایگاه انتشار مقاله در مجلات معتبر بینالمللی بهعنوان شاخص تولید علم خدشه دار میشود چرا که نرمهای جوامع علمی عینا همان چیزی نیست که مرتون بیان میکند. مسئله نرمهای آکادمیک تا بدانجا مورد توجه است که افرادی نظیر لیوتارد در بحث خود راجع به ورود به دنیای پست مدرن و به زعم خود نرمهای جوامع آکادمیک و عجین شدن شکلگیری این جوامع با تکنولوژی اطلاعات را متغیری میداند که فعالیتهای دانشمندان در راستای شناخت واقعیت را تحتتأثیر قرار داده است. وی تا بدانجا پیش میرود که مفهوم صدق در علم دنیای امروز را زیر سؤال میبرد و تعاملات مختلف علمی، منجمله چاپ مقالات در مجلات را فارغ از بار و ارزش شناختی میداند. به عبارت دیگر، لیوتارد عقیده دارد که در دنیای امروز صحبت از کشف واقعیت و تولید علم صحبت بیهودهای است.
طبیعی است که نگاههایی مانند لیوتارد بهعنوان نگاههای حداکثری مورد پذیرش قرار نگیرند، اما به هر روی نمیتوان آنها را کلا نادیده گرفت. وی به بعضی واقعیتهایی اشاره میکند که نمیتوان به سادگی از آنها چشم پوشی نمود. این نکته که چاپ مقاله در مجلات مختلف تبدیل به یک هدف میشود و بحثی که در حال کمرنگ شدن است میزان جلو رفتن دانش بشری و تولید علم است. به یک معنا، هر چقدر نرمهای پیشنهادی رابرت مرتون بهتر و بیشتر پیاده شود، انتظار از توسعه علمی بهصورت عینی بیشتر محقق خواهد شد و هر چقدر به سمت شرایطی که لیوتارد توصیف میکند حرکت کنیم، تولید علم متوقف شده و چاپ مقاله نیز بار ارزشی نخواهد داشت.
در عمل، صاحبنظران این حوزه عقیده دارند که کارکرد نشریات بیشتر بحث انتشار و به اشتراکگذاری دانش است تا اینکه بتواند بهعنوان معیاری برای تولید علم و توسعه علمی سنجیده شود. هنگامی که با یکی از استادان مطرح در این زمینه در مورد چاپ مقاله جدیدی صحبت میکردم نخستین سؤالی که پرسید این بود: چه پیامی را و برای چه مخاطبی میخواهی ارسال کنی؟ معنای این سخن این است که با چه مخاطبانی نظر خود را میخواهی به اشتراک بگذاری؟
بهعنوان یک نتیجه کوتاه در این مقطع میتوان چنین گفت که حتی با فرض پذیرش تعریف و انتظار از علم بهگونه مصطلح، انتشار مقاله در مجلات معتبر بینالمللی نمیتواند به معنای تولید و توسعه علمی قلمداد شود؛ نکتهای که مقاممعظمرهبری بدان اشاره کردند: ما ملاک توسعه پیشرفت علمیمان را درج مقالات در مجلات آیاسآی نباید قرار بدهیم.
توسعه علمی: نیاز کشور
اما نکتهای با درجه اهمیت بالاتر وجود دارد که تصریح آن در صحبتهای مقام معظم رهبری وجود دارد و آن این است که چنین فرایندی به چه میزان به درد کشور ما میخورد؟ آیا ما از جامعه آکادمیک خود انتظار داریم که در این فرایند وارد شده و به تولید و انتشار تئوریهای مختلف بدون توجه به کارکرد و مفید بودن آنها برای جامعه بپردازد؟ آیا ما قصد داریم نیروی انسانی خود را در این راه به کار گیریم؟ آیا ما نیز وجهه همت خود را کشف هر چه بیشتر قوانین طبیعت خواهیم ساخت؟
اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد آنگاه سؤال این است که چگونه میتوان جامعه علمی کشور را مرمت ساخت بهگونهای که تولید علم در آن نهادینه شود و البته به انتشار آن نیز بپردازد و اگر پاسخ این سؤال منفی باشد؛ آنگاه باید به این مسئله فکر کنیم که به راستی ما چه انتظاری از علم و عالمان داریم و با چه مدلی حرکت و توسعه علمی خود را تجویز میکنیم؟ آیا کلمه علم همان معنی Science را برای ما دارد یا بهصورت یک ترجمه اشتباه از این کلمه وارد واژگان ما شده است و ما از به کار بردن کلمه علم، که ریشه کهن در تاریخ و دین ما دارد، منظور دیگری داریم؟ ما چگونه باید دانشگاههای خود را سازماندهی کنیم تا در راستای این مدل جدید به فعالیت و حل مسئله بپردازند؟
تجربه کشورهای دنیا دو درس مفید در اتخاذ رویکرد ما به توسعه علمی دارند. اول اینکه کشورهای موفقی که دیرتر توسعه یافتهاند نظیر ژاپن و کرهجنوبی؛ به مسئله علم به معنای Science، مخصوصا در اوایل فرایند پیشرفت توجه چندانی نداشتهاند. مدل ژاپن معروف است که در آن تکنولوژی و یا به عبارت دیگر کاربرد و کارکرد اهمیت اول را داشته است و بنگاهها و نظامهای مختلف این کشور با تکیه اصلی بر توسعه تکنولوژی به پیش رفتهاند. البته در سالهای پس از توسعه ژاپنیها به بحث علم بازگشتهاند و آن را سرلوحه کارهای خود ساختهاند، اما ابتدا نکته اساسی برای آنها حل مسائل کاربردی و مبتلا به جامعه از طریق توسعه تکنولوژیهای فیزیکی و اجتماعی بوده است.
در بعد دوم، امروزه مشاهده میکنیم که نظر دولتمردان در دنیای غرب به دانشگاه در حال تغییر است. مدل دانشگاهی دنیا که از بعد از جنگ جهانی دوم مبتنی بر تامین مالی علم بهوسیله دولت بود کمکم در حال ضعیف شدن است. دولتمردان مختلف امروزه این سؤال را مطرح میکنند که چرا ما باید به دانشگاهها پول بدهیم در حالیکه آنها نقش پررنگی در حل مسائل واقعی جامعه بازی نمیکنند.
از این روی مفهوم ماموریت سوم دانشگاهها که همان اثرگذاری اجتماعی اقتصادی است روز به روز در حال پررنگتر شدن است و کمکهای مالی دولتها به دانشگاهیان در حال کمتر شدن. دانشگاههای کارآفرین عبارتی است که برای دانشگاههای نسل سوم به کار برده میشود. عطف به تجربیات بالا و انتظارات رهبری از علم برای حل مسائل جامعه، بهنظر میرسد که ما نیازمند دیدگاه مناسب خود به مقوله علم و توسعه علمی هستیم.
نقطه شروع این توسعه نیازهای کشور خواهد بود و پژوهشهایی که در این زمینه باید انجام گیرد فرایندهای تولید چنین علم و دانشی خواهند بود که باید در کشور مورد ارزشگذاری قرار گیرند. و در مرحله بعد سؤال عملیاتی این است که ما چگونه میتوانیم علم و دانشی را توسعه دهیم که این علم نافع به حال نیازهای کشور نیز باشد؟ چه مکانیسمها و سازوکارهایی میتوانند چنین حرکتی را تقویت کنند و دانشمندان را به سمت توسعه علوم نافع سوق دهند؟