خردنامه به جهت آنکه بتواند به برآیند دقیقی از تلقیهای رایج درباره اندیشه محافظهکاری در ایران دست یابد، بر آن شد تا با افرادی که از کلیت جریانهای سیاسی و فکریهستنداین پرسش رامطرح کند: «آیا محافظهکاری ایرانی داریم؟» بنا به سنتهای رایج روشنفکری در ایران، متفکران وطنی چه اصولگرا، چه اصلاحطلب و چه حتی سکولار، از پاسخ به این سئوال طفره رفتند تا «محافظهکاری ایرانی» در شکل جدیدی رخ عیان کند. خردنامه از عزیزانی که در این اقتراح شرکت کردند، صمیمانه تشکر میکند.کسانی که درباره وجود یا عدم وجود اندیشه محافظهکاری در ایران، حاضر به اظهار نظر نشدند و عذر موجهوغیرموجهیآوردهاندعبارتنداز:علیرضاعلویتبار، هادیخانیکی، عمادافروغ، حسینکچوئیان، مرادفرهادپور، صادقزیباکلام، عزتالله فولادوند، بهزادنبوی، موسی حقانی، داوودفیرحی، محمدرضا تاجیک، بابک احمدی، سعید حجاریان، عباسکاظمی، علیرضا رجایی، عمادالدین باقی، مصطفی معین، فاضل میبدی، سعید مدنی، حبیبالله پیمان، مهدی کروبی.البته بزرگوارانی هم بودند که دسترسی به آنان ممکن نشد: مصطفی ملکیان، حسنرحیم پورازغدی، علی پایا، سعید زیباکلام، احمد توکلی، حسینعلی نوذری، مدیا کاشیگر، عبدالکریم سروش، عبدالله شهبازی، شاپور اعتماد، شهریار زرشناس، حسین شریعتمداری، محمد توکل، خشایاردیهیمی، حاتم قادری، محسن کدیور، آیتالله مصباح یزدی، حجتالاسلام روانبخش، دکتر رضاداوریومحمد خاتمی.
از میان دعوتشدگان، این افراد در اقتراح شرکت کردند: محمدکاظم انبارلویی، محمد قوچانی، محمدنبیحبیبی، تقیرحمانی، رسول منتجبنیا، ابراهیمیزدی، حمیدرضاترقی، عبدالمجیدمعادیخواه، محسنغرویان، محمود صدری، مجتبیشاکری، لطفالله فروزنده، سعید ابوطالب، علی اصغرغروی و علییوسفپور.
محمد کاظم انبارلویی: تعریف خاص خودمان
محافظهکاری یک ایدئولوژی است که در غرب مبلغ توازن، نظم، سنت، فردگرایی و قانون طبیعی است. البته بر این اساس محافظهکاری ایدئولوژیهای مختلفی را در بر میگیرد؛ مثل محافظهکاری دینی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی. محافظهکاران در غرب عمدتاً راستگرا تعریف و تلقی میشوند و در کل محافظهکاری یک فلسفه سیاسیاستکه دفاع ازنوعی ارزشها یا حفظ وضع موجود را الزامی میداند. محافظهکاری (conservatism) از ریشه conservare به معنای محافظت آمده است. رادیکالیسم Radicalism به معنای افراطیگری، تندروی و به معنای طرفداریاز تغییرات ریشهای و بنیادی است. ریشه آن عبارت یونانی Ridix است. این واژه از اوایل قرن 18 میلادی وارد فرهنگ سیاسی مغرب زمین شد. ما باید تعاریف خاص خودمان را از میان فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه استخراج کنیم. زمانی جناحهای سیاسی کشور را به دو واژه چپ و راست تقسیم میکردند. الان همان واضعان چپ و راست فهمیدهاند که چپترین افراد در حقیقت راست بودند و راستترین افراد چپ بودند و یا در وسط معرکه رقابتهای سیاسی همه تعاریف و مرزهای کشیده شده به هم خورد و جامعه هم دچار سردرگمی شد. شاید بهترین تقسیمبندی سیاسی که اکنون در کشور وجود دارد و مقام معظم رهبری هم آنرا ابداع کردند، «اصولگرایان اصلاحطلب» و «اصلاحطلبان اصولگرا» باشدکه دارای مصادیق روشن در میان احزاب و گروههای اسلامی در ایران است.
سعید ابوطالب: برای سبککردن قدرت
من معتقدم محافظهکاری بیشتر به یک سبک و سلوک سیاسی بر میگردد تا نوع رویکردهای فرد سیاسی یا حکومتها. ما از این مفهوم برای جهتگیریهای خاصی سیاسی بهره میبریم و توجه نداریم که این مفهوم تمایل به «چپ» یا «راست» ندارد. میتوان گفت محافظهکار کسی است که شرایط موجود را حفظ میکند، برای آنکه به قدرتی که وی در آن نقش دارد، آسیبی وارد نشود. او گمان میکند با تغییر وضع موجود، به وی آسیب میرسد. به همین وجه، احزابی را میتوان محافظهکار خواند که از چرخش نخبگان در بافت قدرت جلوگیری میکنند. رویکردی وجود دارد که میگوید، باید با توجه به تقدم و تأخر تاریخی غرب، وضعیت سیاسی ایران را تشریح کرد، اما من معتقدم که جدای از بحث تقدم و تأخر تاریخی، ظرف پدیدهها در شرق و ایران مجزا از غرب است و مبانی جدا از غرب دارد. حتی اگر این رویکرد را قبول کنیم، باز هم به کار بردن این اصطلاحات برای توصیف روندهای سیاسی ایران، جای بحث دارد. ما این اصطلاحات را در جایگاه خود به کار نمیبریم. شخص یا گروه بنا به ذهنیت خود تعاریف را استفاده میکنند. مثلاً آن جناحی که ما چپ مینامیم، از خود، ایدههای راست صادر میکند! بنابراین معتقدم که ما در ایران چیزی به نام جریان محافظهکار نداریم، اما جالب آنجا است که برخی از گروهها بدون آنکه به معنی این مفهومات نظری واقف باشند، این اصطلاحات را به خود میگیرند؛ مثلاً اصلاحطلبها گمان میکنند، چون در محاورات سیاسی به آنان این لفظ اطلاق شده، واقعاً «اصلاحطلب»اند و یا محافظهکاران براین باورند که واقعاً «محافظهکارند».
حمیدرضا ترقی:سکولارها
من معتقدم که ما محافظهکاریای را که در غرب نمود یافته است در ایران نداریم. علت آن هم در هویت انقلاب اسلامی و مبانی فقهی و نظری حکومت اسلامی ما که به حرکت به سمت نوآوری و پیشرفت و عدم رضایت به وضع موجود، تاکید دارد، نهفته است. از شاخصههای روحیه انقلابی و فقه حاکم بر کشور ما «اجتهاد» است. اجتهاد مفهومش آن است که به طور مستمر باید با شرایط روز، وضعیت متحول شود و مقتصیات زمان و مکان در جامعه لحاظ شود. با توجه به این هویت و مبانی فقهی، محافظهکاری معنایی ندارد. اما این اصطلاح در ایران، بیشتر خاستگاه سیاسی دارد تا خاستگاه نظری صرف. در رقابتهای ناسالم سیاسی، برای تخریب جریان «اصولگرا» این مفهوم به کار برده شد. درواقع کوشیدند، محافظهکاری را به کسانی نسبت دهند که حافظ قانون اساسی و مبانی انقلاب اسلامی هستند و در برابر جریانی که به دنبال تغییر مبانی انقلاب و قانون اساسی بود و میکوشید کشور را سکولاریزه کند، مقاومت میکنند. سعی آنها بر آن بود که این نوع ادبیات را وارد فضای سیاسی کشور کنند تا پایبندی مردم به اسلامیت نظام و مبانی انقلاب تضعیف شود.
محمدنبی حبیبی: متدین، به «وضع موجود» رضایت نمیدهد
من با تقسیمبندیهایی که از اول انقلاب در توصیف گروههای سیاسی متداول شد، مانند چپ و راست و محافظهکار و.. مخالفم؛ چرا که این عناوین هر کدام معنای خاص خود را دارد و عمدتاً جایگاه تولد آن در غرب است و فرهنگ مختص به خود را دارد و بالطبع تعریف خاصی را هم میطلبد. این مفاهیم در فرهنگ سیاسی و فلسفی غرب ظهور یافتهاند و وارد کردن اینها به عرصه سیاسی و فکری کشور، مانند پیوند زدن عضوی به یک بدن است، که غیرقابل پیوند است.
من معتقد نیستم که این اصطلاحات را که در جریانات فلسفی غرب معنا یافتهاند در ایران برای وصف منشهای سیاسی به کار ببریم؛ چرا که سنخیتی با فضای سیاسی کشور ندارد. اگر معنی «محافظهکاری» را به معنای «حفظ وضع موجود» بگیریم، که متضمن عدم تغییر و عدم نیاز به تحول است، معتقد نیستم در ایران چنین تشکلی وجود دارد. ما در گستره فکری انقلاب، مفاهیمی را داریم که «دینی» است و به دلیل ویژگیهای این مفاهیم، هیچ متدینی به وضع موجود رضایت نمیدهد، بلکه با ثابت گرفتن مفاهیم دینی، موظف به تلاش برای «تحول» است. معصومین(ع) هم تصریح کردهاند که اگر مسلمانی دو روزش مانند هم باشد، مقبول نیست. به این معنا ما مسلمان صامت و دگم نداریم و تحرک و تحولخواهی هم به اصول ثابت دینی لطمه وارد نمیکند.
مجتبی شاکری: واژههای بی ریشه
دانش آموختگان دانشگاههای ما واژههایی نظیر«محافظهکار» و«اصلاحطلب» را که در مباحث جامعهشناختی و فلسفه سیاسی کاربرد دارد، بدون آنکه با مبانی اولیه خود، منطبق باشد، برای توصیف منشهای سیاسی در ایران به کار میبرند. این واژهها که به طور وارداتی در جامعه ما جای خود را باز کرده است، با مبانی فکری و هستیشناختی و انسانشناختی ما تطابقی ندارد و منبعث از اومانیسم و فرهنگ سکولار غرب است. ما با این نگرشها اختلاف عقیده و نظر جدی داریم و این مفاهیم که از چنین مبانی فکریای تغذیه میکنند، با نوع نگاه ما به وحی و هنجارهای اجتماعی و «حقوق بشر» برگرفته از هستیشناسی دینی در تضاد است. توجه داشته باشید که در غرب، نهاد دین، به عنوان یک نهاد در کنار اقتصاد، سیاست و فرهنگ به شمار میآید، اما ما کلیت این نهادها را در داخل دین معنا میکنیم و با یک نگاه دینی به اقتصاد و فرهنگ و جامعه توجه مینماییم.
مجموعه این اصطلاحات از علوم دانشگاهی به جامعه ما سرازیر شد و ما از آنها استفاده میکنیم، اما بدون مرزبندی فکری. توجه کنید الان غربیها به تفکر امام(ره) افراطی میگویند، در حالی که ما آن را «اسلام ناب» میدانیم که شاخص و میزان است. برخی ازگروههای سیاسی وقتی میخواهند در مذمت افراط و تفریط سخن بگوئید، خود را محور میگیرند و خویشتن را شاخص اعتدال به شمار میآورند. اما شاخص اعتدال، اسلامی است که امام و رهبری شارح آن هستند. ببینید اسلامی که امام به ما آموخت، ضدصهیونیسم و ضدسرمایهداری است، پس چرا برخیها آن را «محافظهکار» میدانند؟
محمودصدری: مطلوبیت وضعموجود
مفهوم محافظهکاری را میتوان به خصلتی فردی و در خور تحلیل خرد روانشناختی و یا مشربی سیاسی و شایسته نگاه کلان جامعهشناسانه تعبیر کرد. هر دو مهم اند اما این یادداشت رویکرد دوم را دنبال میکند.
جامعه شناس شهیر، ماکس وبر، دو الگوی گویا و دو مثل اعلا برای توضیح مفاهیم سیاسی « محافظهکاری» و نقطه مقابل آن «انقلابی مسلکی» به دست میدهد که عبارتند از: «خصلت کاهنانه» و «خصلت پیامبرانه». پیامبر شخصیتی انقلابی است که در برابر سنتهای فرهنگی و باورهای نیاکان بر میخیزد و با تهوری خیره کننده آنها را انکار، و به جای آنها اصول بدیع دیگری را اعلام میکند. عیسای مسیح را ملاحظه بفرمایید که مکررا در انجیل میگوید: «در تورات چنان نگاشته شده اما من به شما چنین میگویم». و یا پیامبر اسلام(ص) را بنگرید که صریحا سنن آبا و اجدادی اعراب را منسوخ و مذموم میشمارد. هر نو آوری را که در برابر سنت و مدافعان آن بایستد، میتوان در قالب این الگوی انقلابی گنجاند. «کاهن» اما، بنا به تعریف، مدافع سنتهاست و از این رو همواره در برابر پیامبر میایستد. پیامبری نیست که با کاهنان زمان خود یعنی با پاسداران سنت در جدال نبوده باشد. جالب اینکه ماندگاری پیام هر پیامبری، هرچند خود بهناچار با کاهنان همزمانش در کشمکش بوده، در گرو موفقیت کاهنانی دیگر است که پیام او را به عنوان سنت مطاع و مقبول عام تبلیغ و تحکیم میکنند. به عبارت دیگر هیچ مسلک انقلابی بدون کمک کاهنان محافظه کار وفادار به آن پایدار نمیماند. و این کاهنان به نوبه خود همواره در معرض خیزشهای جدید انقلابی هستند.
بنابراین دو مفهوم بهظاهر متباین انقلابی مسلکی و محافظهکاری، به لحاظ تاریخی لازم و ملزوم یکدیگرند. هر انقلابی به محض آنکه تب آن فرو کش کرد، کاهنانی محافظه کار میطلبد که آن را نظام مند و قابل تنفیذ کنند؛ و هر گروهی از کاهنان همواره خویش را در برابر چالش پیامبران نو، بسیج و تجهیز میکنند.
بنا بر این تعریف، محافظهکاری چیزی جز ترفندی برای حفظ وضع مو جود نیست و نمیتوان روی آن فی نفسه ارزش داوری کرد. آنچه داوری میپذیرد و میطلبد مطلوبیت وضع موجود است. و آنهم از سه صورت خارج نیست: اول آنکه خانه از پای بست ویران بوده و محافظهکاری نسبت به وضع موجود تنها مسئله را غامض تر کرده؛ شاهد مثال آنهم انقلابهای فاشیستی ایتالیا، بلشویکی روسیه، یا طالبانی افغانستان که تلاش در حفظ و اعمال آرمانهایشان تنها به عمق و وسعت فاجعه آنها افزوده است.
صورت دوم قضیه آن است که بنیادهای اساسی و تاریخی وضع موجود ایرادی نداشتهاند ولی کاهنان و متولیان آن برای حفظ موقعیت خود آن را به لطایف الحیل تحریف کرده یا از به روز کرده آن خودداری کرده آن را به وضعی نا مطلوب و نا سازگار با مقیضیات زمان تبدیل کردهاند؛ در این صورت هم محافظهکاری و تلاش برای حفاظت آن، آب درهاون کوبیدن است. البته این بدان معنا نیست که در این موارد انقلابی دیگر غیر قابل اجتناب باشد. اگر نخبگان چنین نظامی ملتفت باشند میتوانند با اصلاحات لازم نظام را از فروپاشی نهائی نجات داده، جامعه را در مسیر تازه ای قرار دهند و اینهم البته امر ساده ای نیست؛ چرا که بسیاری از آنان چنان از وضع موجود بهره مندند که هیچگونه تحولی را بر نمیتابند.
صورت سوم آن است که وضع موجود، ثمره سنتی رسا و کارا باشد که با وسواس محافظه کارانه نگهداری و شکوفا شده است. نمونه آن جوامعی هستند که در آنها اصولی مانند حقوق بشر، عدم تجسس در زندگی خصوص افراد، بازخواست قانونی مردم از حکومت، و مردمسالاری تثبیت و نهادینه شده اند. اینجاست که میتوان گفت محافظهکاری و پاسداری از سنتها پسندیده است. لب کلام آنکه محافظهکاری برغم معنای ظاهری آن، جوهره ثابتی ندارد؛ محافظت وضع موجود است ولاغیر. داوری باز میگردد به اینکه آیا آنچه از آن محافظت میشود لیاقت این حفاظت را دارد یا آنکه سزاوار آن است که با انقلابی دیگر و به بازوی توانای پیامبرانی دیگر از پهنه روزگار زدوده شود.
تقی رحمانی:سهل وممتنع
محافظهکاران مردمی هستند که اعتقاد به اصولی خاص دارند و حقوقی برای جمعی از مردم قائلاند و برای جمعی دیگر قائل نیستند. این برتری میتواند نژادی، طبقاتی و مذهبی باشد. از همین انواع محافظهکاری داریم. اینان مدافع تغییر نیستند و در مقابل مقولات مقاومت نشان میدهند و از نظم محافظهکارانه در جامعه دفاع میکنند. محافظهکاری معاصر در درون پارادایم نظام پارلمانی، ریشه انگلیسی داردو محافظهکار انگلیسی سمبل چنین جریانی است.
نقد ادموند برک انگلیسی به حوادث فرانسه دیدگاههای محافظهکاری انگلیسی- اروپایی را به انسان و جامعه و دولت و اقتصاد و فرهنگ بارز کرد. از نظر محافظهکاران، انسانها در ارزشها و مناسبات طبقاتی و خانوادگی تعریف میشوند و رتبه و معنا مییابند. پس انسانها یکسان نیستند. حکومتها وظیفه دارند که برخی از سنتها و ارزشها را محافظت کنند و پاسدار ارزشها و سنتهای فرهنگی و مذهبی و عرفی جامعه باشند. محافظهکاران، با لیبرالیسم و سوسیالیسم مرز داشتند و فرصت برابر لیبرالی در موقعیتها و برابری امکانات سوسیالیستی را ظلم میدانستند. به عبارتی محافظهکاران با نظریه تکامل و تطور تاریخ بشر مخالف بودند و تاریخ آینده بشر را ضامن تحول بنیادی در زندگی نوع انسان نمیدانستند. با این وصف محافظهکاری موسوم به انگلیسی- اروپایی به نحوی نظام پارلمانی را پذیرفت و به آن تن داد. به عبارتی محافظهکاری با روش حکومتداری جدید مأنوس شد. محافظهکاران انگلیسی-اروپایی با نظامیان مرزبندی داشتند و جایگاه آنان را در جنگ و یا پادگانها معرفی میکردند و در عرصه دولت مردی به نظامیان به دلیل امتیاز نظامیگری میدان ندادند.
محافظهکاران در اروپا به دلیل انجام انقلاب و اصلاحات با حفظ اصول محافظهکاری ناگزیر به روش پارلمانی تن دادند، اما به زودی مشخص شد که اندیشه محافظهکارانه ریشهای دیرپا و قدرتمند در میان اقشار جامعه دارد و حذف شدنی نیست. این قدرت وقتی بیشتر نمایان میشود که ایدئولوژیهای مدافع ترقی و برابری و برادری در تحقق باورهای خود دچار مشکل میشوند و در این زمان است که محافظهکاران لبخند پیروزی میزنند و هرباور برابرخواهانه حقوقی و اجتماعی لیبرالی و سوسیالیستی - اعم از مذهبی یا غیرمذهبی را نقد میکنند و مدعی میشوند که افراد و اقشار اجتماعی باید نابرابر و تابع اصول و قوانین نابرابر باشند. با اینحال مهم این است که در نظام پارلمانی اروپایی، محافظهکاران قاعده بازی را رعایت نموده و به آن تن میدهند.
آیا در ایران محافظهکار داریم؟ پاسخ سریع به این سئوال، سهل وممتنع است. شاید بتوان گفت که در ایران محافظهکار از نوع ایرانی داریم، اماجریان محافظهکار کلاسیک درجامعه نداریم. درهم ریختگی جوامع پیرامونی، ویژگی جامعه ما را پیچیده کرده است. از سویی به این پیچیدگی باید ناهنجاری عدم شکلگیری روابط و مناسبات طبقات اجتماعی- اقتصادی راهم افزود؛ اما وضع زمانی بغرنجتر میشود که ساختار حقوقی و قدرت اجتماعی و سیاسی آن جامعه از روابط تولیدی و اجتماعی و فرهنگی به خوبی حمایت نمیکند. محافظهکار قبل از دوران مدرن در ایران پایگاه شناخته شدهای داشت. مذهب سنتی و حوزهها و دربار و سلطنت پایگاه محافظهکاری در ایران بودند. این محافظهکاری صرفنظر از نسبت منفی بودن، جریان محافظهکار را در جامعه دارای نوعی روابط معقول میکرد که کارکرد مشخصی در نحوه رفتار خود داشت. اما در دوران مدرن، پایگاههای محافظهکاری در جامعه ما مانند پایگاههای دیگر در هم ریخته است. در فقدان نهادها و احزاب، جریانات فکری سیاسی در ایران، حاکمیتی یا بیرون حاکمیتیاند. چنین تقسیمبندیای مفهوم محافظهکاری موسوم در نظام پارلمانی را در هم میریزد.
بینش محافظهکارانه در جامعه ما وجود دارد اما روشهای جریان محافظهکار در ایران و بسیاری از کشورها آنان را از محافظهکاری دور میکند. مرسوم است که محافظهکاران در جهان سوم به نظامیان نزدیک هستند و در عمل به نظام پارلمانی و اشکال دموکراسی ابتدایی کمتر تن میدهند. در این جوامع، روش برخورد محافظهکاران، محافظهکارانه نبوده، بلکه سریع و تند و غلیظ برخورد میکنند و نتایج خونین به بار میآورند. از همین روی در جوامع جهان سومی برای جریانیهایی که بینش محافظهکارانه دارند، نمیتوان واژه محافظهکار مرسوم در جوامع دموکراتیک را به کار برد. چون تلاقی بینش و روش در شرایط عینی، هویت یک جریان را میسازد نه صرفاً دیدگاههای آن جریان را؛ زیرا آنچه متجلی میشود، عملکرد آن جریان است.
باید توجه داشت که دموکراسی زمانی در جوامعی چون ما واقعی و عملی میشود که محافظهکاران به دموکراسی و نظام پارلمانی تن یا رضایت دهند و دموکراسی را به عنوان یک روش برای رقابت با جریان لیبرال سوسیال یا رادیکال مذهبی و غیرمذهبی بپذیرند.
حجتالاسلام غرویان:همهرانمی توان به یک چوب راند.
من فکر میکنم در ابتدا باید حدود و ثغور مفهوم محافظهکاری مشخص شود. اگر محافظهکاری به معنای پافشاری بر اصول باشد، مطلوب است. در سایر کشورها و جوامع هم اصول زیربنایی وجود دارد که بر حفظ آنها پافشاری میشود. درایران هم ما یک سری اصول اعتقادی داریم که موظف به حفظ آن هستیم.
اما اگر محافظهکاری به معنای توجیه حزبی یک گروه خاص و دفاع از اصول و قرائت سیاسی آن باشد، بلاشک مطلوب نیست؛ چرا که باید زمینه برای تبادل و تعاطی افکار وجود داشته باشد. به طور کلی بنده معتقدم که ما در ایران «محافظهکاری» داریم، مذهبیون ما قائل به اصول و اعتقادات دینی هستند که درنزاع سنت و تجدد، جایی به مدرنیته نمیدهند و علاقهمندند اصول و مبانی مذهبی حفظ شود، اما همه مذهبیها را هم نمیتوان به یک چوب راند. بعضی از مجتهدین ما هستند که با مقتضیات زمان و مکان خود را وفق میدهند، مانند حضرت امام و مقام معظمرهبری که در اندیشه فقهی و معارف دینی، خود را با مقتضیات زمان وفق دادند و نمیتوان گفت که محافظهکارانه عمل کردند. اما میتوان گفت که برخی از مذهبیون تعمد خاصی دارند و اصول سنتی را بر همه چیز مقدم میشمارند، و غیرقابل انعطافاند، این قشر را شاید بتوان «محافظهکار» نامید.
لطفالله فروزنده: فعلا چنین مبنایی نداریم
ما در ایران به تعبیر غربی «محافظهکار» نداریم. دلیل آنکه این مفهوم وارد ادبیات سیاسی ما شد، آن بود که در مباحثات کلاسیک، اصطلاحات راست و چپ و رادیکال، کاربرد زیادی داشت، اما در دانشگاههای ما نیز تلاش شد این ادبیات با وضعیت سیاسی ما تطبیق داده شود. اما به نظر من چون با شرایط عینی ما همخوانی ندارند، استعمال آن موضوعیتی ندارد. در بعد از انقلاب هم همگان شاهد بودند که گروههایی که به عنوان چپ شهره شده بودند، در پی اقتصاد لیبرالی و سرمایهدارانه بودند. بنابراین به نظر من، چون در این باب، مبانی از غرب اخذ شده است با قواعد روابط خاص کشور ما همخوانی ندارد.
در نظام ما همه کسانی که به چهار اصل، نظام اسلامی، قانون اساسی، امام(ره) و ولایت مقام معظم رهبری معتقدند دارای نکات مشترک باهماند، اما ممکن است در روشهای سیاسی، اقتصادی با یکدیگر، اختلاف نظر داشته باشند.
پس اگر بخواهیم با تفسیر غربی، از «محافظهکاری» در ایران سخن بگوییم، خیر، ما در ایران محافظهکار نداریم، هرچند که اگر خودمان معیاری را براساس ویژگیهای اسلامی و ملی کشور تعریف کنیم، میتوان براساس آن از محافظهکاری سخن گفت، اما فعلاً چنین مبنایی در ادبیات سیاسی ما موجود نیست.
علیاصغر غروی:ایران، محافظهکاری مختص خود را دارد
ویژگیهای محافظهکاری در غرب و مبانی فکری آن با گروه جدیدی که به نام «نومحافظهکاران» ظهور یافتهاند، در تباینی آشکار است. این وجه جدید، که از آرای اشتراوس الگو میگیرد، به صورت تحمیلی و بازور و لحاظ کردن منافع اقتصادی است نه با تمسک به تفکر محافظهکاری کلاسیک در غرب. اما محافظهکاری غربی شاخصههایی دارد که با «محافظهکاری ایرانی» در تناقض است. در غرب، صنعتی شدن، تأثیرات عمیقی را بر رفتارهای اجتماعی و سیاسی نهاد که میتوان گفت آن را تا حد زیادی دگرگون ساخت. اما در کشور ما محافظهکاری عمدتاً بر اقتصاد بسته و مخالف با رشد صنعتی دلالت دارد. چه در ایده و چه در عمل، محافظهکاران ما که عمدتاً از قشر بازاری هستند، در دهههای گذشته، نگذاشتهاند که بخش کشاورزی و صنعتی توسعه یابد. اما در غرب میبینیم که این محافظهکاری مذهبی گرایش به سرمایهگذاری در صنعت و تجارت دارد و به صنعت و تجارت و تولید التزام نشان میدهد.
با این وصف، من فکر میکنم ما «محافظهکاری خاص خود» را داریم که شاید در کشورهای نفتی دیگر هم وجود داشته باشد، اما ایران، این امتیاز را در بین کشورهای اسلامی دارد که سابقه «مبارزات سیاسی» در آن به 150 سال میرسد و از این لحاظ «بسته» نیست. در مصر نیز این امر مشاهده میشود. ما در سایرکشورهای اسلامی، برخلاف ایران و مصر، این مبارزات سیاسی را نمیبینیم که در پی حاکمیت قانون و ایجاد قانون اساسی باشند. انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، در پی آن بودند که کشور قانون داشته باشد و بر اساس آن اداره شود و رشد صنعتی کسب کند. اما بعد از انقلاب اسلامی، باز هم همان خط ایرانی این خطر را تقویت میکند که اقتصاد مصرفی صرف ادامه یابد و دلار نفتی به اجناس بدل شود و فروخته شود به ریال و این ریال هم طبقه وابسته به دولت را ایجاد کند.
محمد قوچانی: جرأت محافظهکاری داشته باش
از میان دشنامهای سیاسی مدرن در ایران، چیره دستانهترین آنها نزد روشنفکران که نماد و نماینده مدرنیتهاند «محافظهکاری» است. دشنامی که از یکصد سال پیش باب شده است تا پس از ورود ایران به عصر مشروطه و مدرنیته بیانگر وضع همه کسانی باشند که با این دو میوه صدساله در ستیزند و با اصرار «بر حفظ وضع موجود»، مخالف «تغییر وضع موجودند» و با «انقلاب» مخالفند و از «ارتجاع» دفاع میکنند. پیش از مشروطه دشنامی به نام محافظهکاری در ادبیات و زبان سیاسی ایرانیان وجود نداشت. حداقل تا قبل از عصر ناصری نیز از تعابیر و تعاریفی مانند«توسعه» و «ترقی»خبری نبود و تا انقلابی در14 مرداد 1285 در نگرفته بود کسی از «ارتجاع» سخن نمیگفت که چپگرایی و انقلابیگری پسندیده باشد و راستگرایی و محافظهکاری نکوهیده.
پژواک این دشنام روشنفکرانه چنان در تاریخ معاصر ایران تنیده شده است که حتی محافظهکاران واقعی، و نه مرتجعان، از توصیف محافظهکاری در هراسند و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 از هراس وصف به محافظهکاری و لاجرم تسمیه به ضدانقلابیگری، جوهر وجود سیاسی خویش را انکار کردهاند. غافل از آنکه انقلابی که در برابر محافظهکاری قرار دارد نه جنبشهای سنتگرایانهای مانند انقلاب اسلامی که انقلابهای مدرنی چون انقلاب مشروطه و اسلاف غربی آن همچون انقلاب فرانسه و روسیه است و از اینرو نمیتوان میان این ضدانقلاب و آن ضدانقلاب نسبتی برقرار کرد که محافظهکاران ایران ضدانقلاب فلسفیاند و آن دیگر ضد انقلابها (لیبرالها و کمونیستها) ضدانقلاب سیاسی.
باری، تاریخ صدساله ما تاریخ دشنام به محافظهکاری است. از عصر مشروطه که سر شیخفضلالله نوری به دار رفت دیگر کسی جرات نکرد با انقلاب مخالفت کند تا مبادا به ارتجاع متهم شود. انقلاب مشروطه که ظاهراً باید راه انقلاب انگلستان را میپیمود، به راه انقلاب فرانسه رفته و سران حزب دموکرات، انقلابیگری را در جامه تروریسم پیگیری کردند و محافظهکارانی چون علیاکبر دهخدا و سیدحسن مدرس و محمد مصدق ازهراس مرتجع نامیده شدن، حزب خود را اعتدالی و نه محافظهکار و البته نه انقلابی نامیدند، تا به این وسیله پیام اعتدالی خود را به سران نهضت انقلابی برسانند.
محافظهکاری مدرن که میتوانست درعصر مشروطه به نهاد سیاسی حافظ سنت در عصر تجدد تبدیل شود با دیکتاتوری مدرن رضاخان به باد نسیان سپرده شد و پهلویها مدرنیسم آمرانه را جایگزین مدرنیسم بیدر و پیکر صدر انقلاب مشروطه کردند. گروهی از محافظهکاران چون محمدعلی فروغی به استخدام مدرنیسم آمرانه درآمدند و با ترجیح استبداد بر انقلاب، اعتدال را از یاد بردند و گروهی چون محمدمصدق زبان بریدهو صم بکم در کنج قفس خانه نشستند تا روزگار به داد آنان برسد. همزمان البته اخلاف دموکراتها و انقلابیان، راه رادیکالیسم را میپیمودند. تودهایها، دموکراتهاو فداییها فضای روشنفکری ایران را تسخیر میکردند و به محافظهکاری طعنه میزدند. از«تنها راه رهایی» سخن میگفتند و با نشان دادن فرجام فروغی و مصدق و حتی تقیزاده (که عمله ظلمه شده بود) در فضای جنگ سرد از چپگرایی سرود سرمیدادند. هیچکس در آن استبداد روشنفکری جرأت محافظهکاری نداشت.
جرأت دعوت به اعتدال، عقلانیت، سازش، ثروتمندی، رفاه، سازندگی، توسعه، اوقات فراغت، تنآسایی، ایمان، عشق، خانواده و... خشکیده بود و از انقلاب، عواطف، ستیز، افتخار به فقر، ریاضت، ویرانگری، تساویطلبی، مبارزهطلبی، شک، حذف جنسیت و تعلقات عاطفی سخن به میان میآمد. صورت غالب محافظهکاری یا ارتجاع دربار بود یا سنتگرایان خاموش حجرهها و حوزهها. هیچ نویسنده، متفکر و هنرمندی جرأت نمیکرد که از زندگی محافظهکارانه سخن بگوید. زندگی، مبارزه بود. چشم بستن بر خوبیهای افراد بد و یکسره طومار و کارنامه آنان را پیچیدن و خط قرمز بر آن کشیدن، شیوه غالب روزگار بود.
با انقلاب اسلامی این بحران پایان نیافت و گرچه اصیلترین سنتگرایان در پی آن به قدرت رسیدند اما آنان نیز در دور چپگرایی افتادند. اگر پهلویها با استبداد و آمرانه تخم محافظهکاری مدرن را پراکندند و روشنفکران عصر پهلویها با انقلاب و آگاهانه، پرچم انقلابیگری جدید را برافراشتند، پس از انقلاب اسلامی همین بلا بر سر محافظهکاری سنتی آمد. در عصر پهلوی فروغیها و مصدقها، آنان که همکار حکومت بودند و آنان که مخالف حکومت شدند، سوختند و برجای آنان گلسرخیها و ارانیها و حنیفنژادها تقدیس شدند و نام و یاد اساتیدی چون خانلری و صدیقی به سبب محافظهکاری بر باد رفت و روشنفکرانی مانند شریعتی و آلاحمد برجسته شدند و در سالهای تأسیس جمهوری اسلامی دونهاد سنتی و محافظهکار سنتی- بازار و روحانیت - از سوی روشنفکران مذهبی و دینی تحقیر شدند و تخفیف یافتند و شورشیگری تا درون سنت و مذهب امتداد یافت.
محافظهکاران ارجمندی مانند مهدویکنی و صافی گلپایگانی از گردونه قدرت حذف شدند و با دخالت دولت اسلامی در بازار اسلامی، همانبخش خصوصی عقبمانده نیز بر باد رفت و هنگامی که روشنفکران جوان از چپگرایی به عملگرایی در غلتیدند هم به جای تقویت بخش خصوصی واقعی، فروشگاههای زنجیرهای دولتی به نام «رفاه» و «شهروند» را ساختند تا پروژه ناتمام رضاخان در انهدام ریشههای اقتصادی یعنی بازار را به اتمام برسانند.
بلای چپگرایی تا روزگار ما ادامه دارد. در صد سال گذشته چپگرایی و انقلابیگری گاه به نام حزب دموکرات سید حسن تقیزاده و حزب توده تقی ارانی و مجاهدین و فدائیان خلق و نیز مجاهدین انقلاب و حزب کارگزاران و حزب مشارکت و دست آخر ائتلاف آبادگران ادامه یافته است. در این میانه کسی جرأت محافظهکاری نیافته است و ما هنوز در حسرت اعتدالیون صدر مشروطه و ملیون عصر نهضت ملی و آزادیخواهان عصر انقلاب اسلامی بهسر میبریم. محافظهکاری به معنای مدرن کلمه، ترجیح اعتدال بر استبداد و انقلاب، عقل بر شور و احساس، مالکیت بر فقر، آزادی بر بردگی، ریشه داری بر تازه به دوران رسیدگی، آرامش بر شورش، سازش بر ستیز، گفتوگو بر جنگ، مدارا برنابردباری، سرمایهداری بر سوسیالیسم، عدالت حقوقی بر عدالت اقتصادی است. محافظهکاری مدرن حفظ سنت است در عصر جدید و نه تلاش برای بازگشت به گذشته.
اکنون با فروکش کردن جنگ سرد و افول نقش روشنفکران میتوان امید داشت که محافظهکاران جرأت آزادیخواهی بیابند و آزادیخواهان جرأت محافظهکاری. عجب زمانهای است! برای محافظهکار شدن هم باید جرأت داشت: جرأت بیجرأتی!
حجت الاسلام معادیخواه:محافظهکاری ویک مسامحهرایج
آنچه از مفهوم محافظهکاری در ذهن ما است، آن است که یک مجموعه و قشر اجتماعی - سیاسی، خواهان ادامه وضع موجود باشد و تحول را برنتابد. در حقیقت این عنوان محافظهکاری زبانزد شده است. در ایران و در مقاطع مختلف، کسانی بودهاند که با تحولات به دلایل مختلفی مخالفت میکردند. موضوع تا اینجا ساده به نظر میرسد، اما آنچه که باعث پیچیده شدن صحبت میشود، در مورد اطلاق این عنوان به مجموعهای است که عنوان مقابل آن، به تحولگرایان و نوگرایان شهره شدهاند. محافظهکاران امروز ممکن است تحولخواهان دیروز باشند و تحول خواهان امروز، محافظهکاران فردا. باید توجه داشت، که در بستر زمان، منشها تغییر میکند، پس اینکه ما خطکشی کنیم بین کسانی که محافظهکار شمرده میشوند یا کسانی که خواهان تحولاند، امری است که با توجه به واقعیتهای برآمده از یک بستر زمانی که دائماً متغیر است، مشکل جلوه میکند.
مشکل مضاعف این است که سیر تحولات بعد از انقلاب تا به امروز آنقدر سریع است که نمیتوان قاطعانه گروهی را محافظهکار خواند و گروهی را تحولگرا؛ اما یک مسامحه رایج بر این امر دلالت دارد که سنتیها در ایران محافظهکارند. سنت به معنای یک مفهوم عرفی است و بر امور کهن مشتمل است، اما معنای دقیقتری دارد که باید به آن توجه کرد. سنت در ایران، در مقابل تجدد مطرح است. موج تجدد که به ایران رسید برخی گفتند هر چیزی که مربوط به گذشته است، باید کنار رود. در حالی که برخی از ارزشها خاصیت فرازمانی دارند و «امروز و فردا» در حجیت آن خللی وارد نمیکند، بنابراین تاکید و التزام به آنها شایسته است.
رسول منتجبنیا:کدام محافظهکاری؟
ابتدا باید مفهوم محافظهکاری مشخص شود. محافظهکاری میتواند یک بار معنایی مثبت داشته باشد و تواماً میتواند معنی منفی را در بر گیرد. معنی مثبت آن براین منش استوار است که انسان در برخوردهای سیاسی-اجتماعی، ملاحظاتی داشته باشد و حریمها و حرمتها را حفظ کند و به اصول و مقررات احترام گذارد. به دیگر معنی، آنچه را که «شرع» رعایت آن را ضروری میشمارد، عمل کند. اما بعد منفی محافظهکاری را میتوان اینگونه توصیف نمود که فرد در گفتار و رفتار بیهدف و غیرهدفمند و ابنالوقت باشد، تا جایی که «هر روز به شکلی بت عیار درآمد»، یک سازشکاری منفی که در آن فرد بدون رعایت اصول و قواعد، خود را با شرایط منطبق کند. این معنای محافظهکاری، عقلاً و شرعاً مورد تأیید نیست.
اما باید توجه داشت که در فرهنگهای مختلف، تعاریف گوناگونی از محافظهکاری موجود است. در فرهنگ غیراسلامی، محافظهکاری و رادیکالیسم معنای خود را دارد، که اصول و روشهایی را دارند که با وضعیت فکری سیاسی ما متفاوت است. من معتقدم با توجه به فرهنگ ملی دینی خود، آن جنبه مثبت محافظهکاری که شرح دادم، بلا اشکال است؛ چرا که به هرحال انسان در حدود زندگی خود محدود به چهارچوبهایی است.
علی یوسفپور:محافظهکاری وآرمان خواهی
مبانی انقلاب و اندیشههای امام(ره) با محافظهکاری نسبتی ندارد. نقصان عدیدهای که در ادبیات سیاسی کشور ما به وسیله برخی از روشنفکران و نخبگان حادث گردید، عدم توجه به مبانی فکری اندیشههای سیاسی در غرب است. ما به جای آنکه خود به تولید «ادبیات سیاسی» منطبق با باورهای اسلامی و ملیمان اهتمام داشته باشیم، بدون تتبع در بنیانهای ادبیات سیاسی غرب، آنها را به کار میبریم. اگر به ادبیاتی که از سوی امام(ره) در دوران قبل و بعد از انقلاب توجه کنیم، میبینیم که منشاء دینی و ایرانی دارد، که همین امر موجب نفوذ گفتمان انقلاب اسلامی، و پیروزی آن شد. در اسلام برای توصیف کنشهای اجتماعیـ سیاسی، اصطلاحی وجود دارد به نام «عمل الصالح». این مفهوم متضمن آن است که هر مسلمان، در زندگی فردی و اجتماعی خود، روبه جلو حرکت کند و اساساً از ایستایی و عدم تحرک اجتناب ورزد. در حوزه مسائل سیاسی، این امر اهمیتی دو چندان مییابد، پس مفهوم «محافظهکاری» برای توصیف این متدهای نظری و عملی، محلی از اعراب نمییابد.
اما درباره تعبیر مصطلح در باب مفهوم محافظهکاری که به «حفظ وضع موجود» اشاره دارد، باید دید اساساً این «وضع موجود» چیست. اگر مراد آرمانهای انقلاب و اصول دیانت است، بدیهی است که هر مسلمان معتقد به انقلاب اسلامی، به حراست و اعتقاد و التزام به آن گرایش دارد. بدین سان، حفظ وضع موجود، پسندیده و والا جلوه میکند؛ اما اگر حفظ وضع موجود، به اینکه حزبی سرکار باقی بماند و ثروت را حفظ کند، تعبیر شود، واضح است که چنین تعبیری در تطابق با گستره عقیدتی ما نیست. تحولات در حوزه اجتماعی، میبایست، برپایه قانون اساسی و در چهارچوب منافع ملی ادامه پیدا کند. این جهتگیریها همواره از سوی مبانی فکری تشیع تأیید شده است. درست برخلاف این امر، به طور مثال در غربشما میبینید که انگلیسیها جزء «بنیادگراترین» دولت - ملتها هستند و به هیچ وجه از سنتهای خود عدول نمیکنند. در تشیع، اجتهاد مستمر و پویا وجود دارد و بر درک مسائل بر پایه مقتضیات زمان تأکید شده است. تشیع ضمن آنکه اصول ثابت و لایتغیر دارد، اما همواره به درک شرایط روز تأکید دارد. این امر تصریح امیرالمومنین(ع) نیز است که: «فرزند زمان خود باشید». خود حضرت امام نیز یک فقیه اصولی و آگاه به مسائل روز بود و مسائل حادث شده را طبق شرایط زمان جلو میبرد و درحقیقت منش ایشان میتواند، یک «الگوی تام» باشد.
حال ممکن است برخی در حوزههای علمیه از شرایط زمانی عقب باشند و مطابق با سیره امام(ره) عمل نکنند، اما بدیهی است این مقوله نمیتواند ملاک ارزیابی کلیت جریان معتقد به انقلاب و امام و مبانی شیعه باشد.
ابراهیم یزدی: محافظهکاران ما متحجرند!
اینکه آیا در جامعه ایران، در قلمرو فرهنگ و اقتصاد و سیاست، محافظهکاری وجود دارد یا خیر، به میزان وسیعی به تعریف محافظهکاری بستگی دارد. محافظهکار معتقد به حفظ سنتهای رایج و جا افتاده از لحاظ سیاسی و اجتماعی است. به این معنا در همه سطوح کسانی یافت میشوند که محافظهکارند، اما محافظهکاری درکشور ما با تحجر و واپسگرایی تلازم یافته است. در همه جای دنیا، محافظهکاران با شرایط روز مجهزند، تلاش میکنند که موازین سنتی خود را با زبان مدرن عرضه کنند و زمان خود را درک نمایند. با این وصف، محافظهکاری هم درآمریکا و هم اروپا و... وجود تام دارد. مثلاً در کشوری لاییک و غیردینی مانند فرانسه، محافظهکاران با زبان روز سخن میگویند و مردم را جذب میکنند تا جایی که آنها از «سوسیالیستها» روی بر میگردانند و به محافظهکاران راستگرا گرایش مییابند. به نظر من محافظهکاری پدیدهای است که از جهاتی مثبت و مفید است، و در جامعهای که تغییرات وسیعی از هنجارها و ارزشهای اجتماعی در حال سامان یافتن است، عامل موثری برای تنظیم سرعت تغییرات و جهتدهی مناسب به آن میتواند باشد.
اما محافظهکاران نمیتوانند به زبان حال سخن بگویند. در عالم سیاست، محافظهکاران ما کمتر با شرایط کنونی زمان آشنایی دارند. آنها سخنانی میگویند که خارج از چهارچوب انقلاب 57 است و هنوز هم دربند مواضعی تاریخی هستند که دارای تناسب زمانی نیست