بنابراین، گروهها و دستههای غیرمتبلوری از افراد افکاری را که نخبگان این سه گرایش تولید کردهاند، دنبال میکنند ...
و در حیات فردیشان نیز به گرایشی معین احساس تعلق بیشتری دارند. این سه گرایش را بر حسب روش مواجههشان با میراث دینی به منظور به کاربردن و عملیساختن آن در جهان معاصر با عناوین محافظتگرایی دینی، ترمیمگرایی دینی، و بازسازیگرایی دینی نامگذاری کردهام. بنابراین، دستهبندی مزبور از منظری همزمان جامعهشناختی_ الهیاتی و با دو معیار بنیادی روش مواجهه با میراث دینی، و روش مواجهه با مسائل معاصر انجام گرفته است و موضوعات فرعیتر و نیز گرایشهای دینی احتمالا موجودی که فاقد بدنه اجتماعی تاثیرگذاریاند، لحاظ نشدهاند. بدیهی است بررسی میزان اعتبار هر نوع نظرورزی علمی درباره گرایشهای دینی در ایران معاصر محتاج تحقیقات تجربی است.
آنچه در اینجا ارائه میشود صرفا طرح بحثی مقدماتی است پیرامون آرای محافظتگرایان دینی و از آن میان آیتالله مصباح یزدی درباره «امر به معروف و نهی از منکر». مطلب حاضر آخرین تحلیل در این باب نیست و اندیشمندان و نویسندگان میتوانند ابعاد دیگری از بحث را به گونهای دیگر کندوکاو کنند.
محافظتگرایی دینی را برای نامگذاری بر آن دسته از دیندارانی پیشنهاد کردهام که معتقدند دین(میراث اسلامی یعنی کتاب و سنت) علیرغم همه تحولاتی که در طی این قرون و اعصار روی داده است، بدون اشکال است و وظیفه فرد مسلمان اکنون این است که به محافظت از این میراث بپردازد و مانع هرگونه تعرض به آن شود (محدثی، 1381: 206). این اصطلاح ممکن است اصطلاح جالبی نباشد اما دقیق است. معمولاً هر نظام دینی در تلائم با ساختار اجتماعی است و طی تحول تاریخی، دچار تغییر و تحول میشود، اما محافظتگرایان معتقد به تغییر دین و سازگاری آن با جهان جدید نیستند، بلکه گویا بهجای آن، تغییر جهان را طلب میکنند.
محافظتگرایان دینی معتقدند انسان فطرتاً پاک و دیندار است، اما از یک سو همین فرد دارای فطرت پاک را مستعد انحراف میبینند و از سوی دیگر، جامعه را سالم و بیعیب و نقص میخواهند تا کوچکترین زمینه انحراف در آن وجود نداشته باشد. بنابراین، به نظر میرسد آنها فطرت پاک دینی در افراد را آسیبپذیر میدانند. به همین دلیل آنان وظیفه پاسداری از این «فطرت پاک دینی» و حفاظت از «ایمان مردم» را از مهمترین وظایف مؤمنان و دولت دینی برمیشمارند. برخی محافظتگرایان روحانیت را یکی از مهمترین محافظ ایمان دینی در جامعه معرفی میکنند.
آنان خواهان اجرای تمام و کمال احکام دینی هستند و هر نوع تجدیدنظر غیر روشمند در احکام را تحت عنوان «بدعت» نامگذاری میکنند و نتیجه آن را«تعطیلی احکام» و «انحراف» از دین خدا میدانند. محافظتگرایان(در مفهومی که این مقاله پیشنهاد میکند) برخی از مظاهر دنیای مدرن را راهزن ایمان مردم میدانند. نوع نگاه آنان به انسان و جامعه سبب میشود که آنان طالب نظارت بر افراد و جامعه شوند.
محافظت گرایان برخی از فرمهای خشونت را در اجرای امربهمعروف و نهی از منکر تجویز میکنند و دولت دینی را موظف میدانند که در مواقع لزوم به عنوان پاسدار ایمان مردم وارد عمل شود. وقتی مخالفان نیز اقدام خود را امربهمعروف و نهیازمنکر میدانند و به تعبیر محسن کدیور (و دیگر ترمیمگرایان و بازسازی گرایان) نقد قدرت سیاسی را مصداق بهمعروف و نهیازمنکر معرفی میکنند، امربهمعروف و نهیاز منکر به پوششی برای یک نزاع سیاسی بدل میشود. به عنوانمثال، محافظتگرایان به نام امربهمعروف و نهیازمنکر خواهان توقیف مطبوعاتی میشوند که آگاهانه آرمانها را مخدوش میکنند، و از سوی دیگر ترمیمگرایان و بازسازی گرایان مطبوعات را به عنوان مهمترین ابزار برای اجرای امربهمعروف و نهیازمنکر در دوران مدرن تلقی میکنند و توقیف مطبوعات را از مصادیق مهم تضعیف امربهمعروف و نهیازمنکر میدانند. در این جا آراء یک نمونه عالی محافظتگرایی دینی، آیتالله مصباح یزدی را مورد بحث قرارخواهیم داد.
در نقد شریعتی (که این نقد شامل دیگر بازسازیگرایان نیز میشود) که خاتمیت وحی را براساس تکامل عقلی بشر توضیح میدهد و معتقد است که انسان به مرحلهای از تکامل رسیده است که دیگر «احتیاج ندارد باز هم وحی دست او را بگیرد و پابه پا ببرد. از این پس، عقل جای وحی را میگیرد»(مصباح یزدی، به نقل از بهشتی، 1378: 75 74؛ و نیز 40ـ39)، آیتالله مصباح یزدی مینویسد: «اساساً باید توجه داشت که اصیلترین جهت نیاز به وحی، که رکن برهان نبوت را تشکیل میدهد، این است که عقل با همه تکاملش کافی نیست که راه دقیق دنیا و آخرت را نشان دهد» (همان).
صرف نظر از این مورد خاص که جای مناقشه هست و باید به اصل سخن شریعتی پرداخت، آیتالله مصباح یزدی به درستی نتیجه میگیرد که رأی بازسازی گرایانی چون شریعتی منتهی به نسخ احکام و تجدیدنظر در آنها میشود: «نتیجه طبیعی چنین طرز فکری این است که بشر از اینپس که دوران جدید تکامل خود و دوران بینیازی از وحی را میگذراند، میتواند با عقل خود برایزندگیاش برنامهریزی کند و حتی قوانین اسلام را لغو و نسخ نماید. البته به این نتیجه تصریح نکرده، ولی حتی در همین کتاب اسلامشناسی شواهد بر توجه به آن و پذیرفتنش وجود دارد» (همان: 75، و نیز40).
آیتالله مصباح یزدی بحث شریعتی را درباره «تعدد زوجات» به عنوان شاهد استنباط خود ذکرمیکند. مبنای استنباط ایشان درباره آراء شریعتی، دقیق و مبنایی است. از نظر آیتالله مصباح یزدی عقل آدمی در مواجهه با دین و احکام دینی صرفاً مفسر است نه قانونگذار، در حالی که در دیدگاه بازسازی گرایانی چون شریعتی، عقل با اخذ اصول و مبانی قانونگذاری وحیانی، میتواند به مقام قانونگذاری برسد و احکام پیشین را نقض کند. مثلا شریعتی معتقد است که در حوزه اجتماعی اساسا نمیتوان احکامی ابدی در اختیار داشت. اما از نظر آیتالله مصباح یزدی هر نوع کنارنهادن احکام قرآنی، صرفا به بهانه منسوخ بودنشان، منجر به نوعی خروج از دین میشود. «البته زمانی که درباره احکام اسلام صحبت میشود نهایتاً برای این که دیگران را فریب بدهند میگویند، بله، این حکم از اسلام است، ولی برای 1400 سال پیش از این بوده است! امروز شرایط تغییر کرده اسلام هم که پویاست و هر روز تغییر شکل میدهد!... این کفری را که شما اسم آن را اسلام گذاشتید؟ این افسادی که شما اسم آن را اصلاح گذاشتید؟»(مصباح یزدی، 1379: 133).
ایشان معتقد به اجرای موبه موی احکام اسلامی در قرن بیستم است. از این رو در مقابل اعلامیه حقوق بشر صریحاً موضعگیری میکنند: «ما براساس فرهنگ اسلامی میگوییم آنچه قرآن فرموده است باید عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معنی ترک و تعطیل حدود الهی است، نه اجرای حدود الهی. آنها میگویند اجرای حدود اسلامی فساد، زشت و بد است. باید با آن مبارزه کرد، قوانین آن را لغو کرد و از عمل به آنها جلوگیری نمود. در این صورت اصلاح خواهد بود. این اصلاح براساس فرهنگ غربی است. در اعلامیه حقوق ِبشر هم آمده است. این که میگویند با خشونت مبارزه میکنند، منظور آنها این است. وگر نه خشونتهای عادی را که همه بد بودن آنها را قبول دارند؛ بیجهت فحش دادن، بداخلاقی کردن و امثال آن را چه کسی میگوید خوب است؟ همه میگویند اینها بد است. کلام این است که دست دزد را بریدن، قاتل را اعدام کردن و آشوب گران را محارب حساب کردن و مجازات کردن چگونه است؟ ایشان میگویند اینها فساد و زشت است و امروز، دنیای مدرن این گونه اعمال را نمیپذیرد. باید آنها را ترک نمود و با آن مبارزه کرد تا اصلاح شود.
اگر در مجموعه قوانینی چنین احکامی وجود دارد، آن مجموعه قوانین شایسته زندگی متمدن غربی نیست، پس باید اصلاح شود. اما اصلاحی که ما میگوییم کاملاً برعکس این نظریه است. اگر در موردی حدود الهی تعطیل شده باشد، باید آن را اجراکرد تا اصلاح شود. اگر قانونی برخلاف قانون اسلام است، باید آن را تغییر داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» میشود» (همان: 130).
براساس این شأن و منزلت «تابعی» که محافظت گرایانی چون آیتالله مصباح یزدی برای عقل (در مقابل وحی) قائل میشوند، اصولاً در مقابل مدرنیتهغربی قرار میگیرند. محافظت گرایی دینی از بنیاد ضدمدرنیته است. اما بازسازیگرایان دینی چنین برداشتی از دین را متحجرانه میدانند.
محافظتگرایان ثابتات دین را بسیار موسع و بازسازیگرایان آن را بسیار مضیق تعریف میکنند. آیا نتیجه چنین تعریفی اینمیشود که محافظتگرایان همگی ضد مدرن و بازسازیگرایان همگی مدرنیستاند؟ این اختلاف نظر باعث میشود که آیتالله مصباح یزدی کسانی چون شریعتی و سروش را منکر و دیگری را «بیدین» بداند (همان: 137). عنوان یکی از گفتوگوهایی که از آیتالله مصباح منتشر شده است دقیقا به این امر تصریح دارد: «آنچه روشنفکران مذهبی ادعا میکنند انکار دین است»(روزنامه ایران، شماره 1683، 10/9/1379، ص7). وی معتقد است :«دین اسلام شامل تمام احکام و قوانینی است که در شئون مختلف زندگی بشر وجود دارد اعم از فردی و اجتماعی و خانوادگی و سیاسی و بین المللی. بنابراین دایره دین هیچ چیز را فرونمی گذارد منتها بعضی چیزها را با قواعد کلی بیان کرده بعضی جاها احکام جزییش را هم خودش تعیین کرد. آن جاهایی که احکام جزییش را تعیین نکرده اختیار تعیین اش را به عهده حاکم صالح و قانونی گذاشته»(همان). اما بازسازی گرایان دقیقا عکس این نظر را دارند. از نظر آنان دین تنها امور کلی و حداقلی را مشخص ساخته است.
آیتالله مصباح یزدی در مقابل غرب و مدرنیته مواجههای صریح دارند. ایشان تقسیمبندی جهان را بهدارالکفر و دارالاسلام تأیید میکند: «هرچه غیراسلام است، الحادی و کفر است، چه آمریکایی، چهانگلیسی، چه منسوب به قوم دیگری باشد. چه فرقی میکند، اسلام که نبود «الکفرملّه واحده» (مصباح یزدی، 1379: 132). بنابراین «سینما، تئاتر، فرهنگسرا، اجرای نمایش و موسیقی توسط زنان، مطبوعات، دموکراسی، حقوق بشر، ویدئو، رادیو و تلویزیونهایبیگانه، ماهواره، دانشگاه» (همان: 118، 136، 148، 149، 173، 175) میتوانند به این نگرش غیراسلامی دامن بزنند. ایشان مثلاً میگویند «اگر کسیدر مجالس عزاداری شرکت نمیکند، و به فرهنگسرا، سینما و تئاتر میرود، شیطان با او کاری ندارد. او خود راه باطل و جهنم را پیش گرفته است» (همان: 151) و «نوجوانی که از دبیرستان وارد دانشگاه میشود و آنگونه که باید، با معارف اسلامی آشنا نیست و بنیه ایمانیاش تقویت نشده است؛ با این زرق و برقها، با این سحر و افسونها، دین و ایمانش را میبرند!» (همان: 175).
از نظر ایشان همه این عوامل میتوانند به ترویج گناه در جامعه مدد رسانند و چون روز به روز تقویت شوند جامعه هر چه بیشتر دچار «تنزل دینی» میشود.
آیتالله مصباح یزدی «عامل این تنزل دینی» را ابتدا برخی«مطبوعات و نشریات و کتابهای گمراه کننده» و سپس کارهایی میداند که « انجام میشود تا وقاحت و زشتی گناه از بین برود» (همان: 172). ایشان از «تلویزیونهای خارجی»، «فیلمهای مبتذل ویدئویی»، «تشکیلتئاترها» و نیز تشکیل فرهنگ سراهایی که در آنها گناه تعلیم داده و یا تشویق میشود» نام میبرد(همان: 172).
درک دقیق آراء آیتالله مصباح یزدی درباره امربهمعروف و نهیاز منکر بدون توجه به گرایش دینی ایشان و موضعگیری وی درباره وضع موجود جامعه (ایران معاصر) ممکن نیست. تصوری که آیتالله مصباح یزدی از نظام اخلاقی اسلام و داور نهایی آن (خداوند متعال) دارد نیز در درک آراء آیتاللهمصباح یزدی درباره امربهمعروف و نهیاز منکر اساسی و مهم است.
آیتالله مصباح یزدی از قول امام محمد باقر (ع) داستانی را نقل میکند که در آن «خداوند به حضرت شعیب (ع) وحی کرد که من صدهزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد، چهل هزار نفر از آنها اهل معصیت و گناه و شصت هزار نفر از خوبان هستند. حضرت شعیب (ع) تعجب کرد و گفت کسانی که اهل گناه هستند، بسیار خوب، حق آنها همین است که عذاب شوند. اما خوبان چرا؟» (همان: 153). خداوند در پاسخ به پیامبرش گفته است که «خوبان را عقاب میکنم به خاطر این که با اهل معصیت مداهنه کردند. میدانید مداهنه یعنی چه؟ یعنی ماست مالی کردن، شیره مالی کردن، سازش کردن، شتردیدی، ندیدی!» (همان: 153). خداوند میگوید گناه این شصت هزار نفر این است که «در موردی که من غضب بر مردم داشتم اینها غضب نکردند.» (همان: 154).
ایشان همچنین حکایت دیگری را از قول یکی از امامان(ع) نقل میکند که در آن خداوند فرشتگان خود را برای عذاب گروهی فرو میفرستد که در میان آنها یکی «مشغول عبادت و تضرع است» و وقتی یکی از فرشتگان از خداوند طلب دلیل مینماید خداوند در پاسخ میگوید: «درست است که این فرد اهل عبادت و دعا است، اما هیچ وقت رنگ صورتش به خاطر غیظ و غضب برای خدا تغییر نکرده است. یعنی این فرد با توجه به اینکه گناه اهالی شهر را دیده است، اما رنگ او به خاطر خشم بر گناه عوض نشده است، به خاطر اینکه برای خدا تغییر حال برای او پیدا نشده بود، و خشم و غضب نکرده بود، باید در کنار افراد دیگر او هم عذاب شود» (همان:155).
مورد دیگری که نوع داوری خداوند را از نگاه آقای مصباح یزدی به درستی به تصویر میکشد، مربوط به داستان یهودیان و ماهیگیری در روز شنبه است. این داستان در قرآن هم آمده است: «گروهی از یهود کنار دریا یارودخانهای زندگی میکردند، روز شنبه ماهیها به کنار ساحل میآمدند و صید آنها به راحتی ممکنبود، در حالی که روزهای دیگر این گونه نبود؛ از آن طرف، روز شنبه هم صید کردن حرام بود. سرانجام بعضی از ایشان طاقت نیاورده، به این صورت حیلهای زدند که کنار ساحل حوضچههایی کندند، روز شنبه راه حوضچهها را باز میکردند، زمانی که آب رودخانه همراه با ماهیها داخل حوضچهها میشد جلویآب را میبستند. روز یکشنبه ماهیها را صید میکردند. خدا به سبب این کار، آنها را مسخ کرد» (همان:64ـ163).
آیتالله مصباح یزدی میگویند: «این قوم سه دسته بودند: دسته اول روز شنبه صید میکردند، دسته دوم صید نمیکردند، ولی دسته اول را نیز نهی نکرده و متعرض آنها نمیشدند، دسته سوم نه تنها خودشان صید نمیکردند، بلکه دیگران را از این کار نهی میکردند و میگفتند چرا صید میکنید، این کار گناه است... به هر حال، از بین این قوم که سه گروه بودند، دستهای که علی رغم این که چندان اثری نداشت، از منکر نهی میکردند، نجات یافتند، دو دسته دیگر به عذاب مبتلا و به بوزینه تبدیل شدند»(همان: 164).
در اینجا آیتالله مصباح یزدی در آغاز ذکر روایت، به قرآن ارجاع میدهند و در نتیجهگیری از آن، بهبحارالانوار. وقتی به قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم که قرآن این افراد را به دو دسته کلی تقسیم کرده است: فرمانبرندگان و نافرمانان. فرمانبرندگان نیز به دو دسته تقسیم شدهاند: آنان که نهیازمنکر میکنند و آنان که پنددادن به یهودیان خطاکار را بیفایده میدانستند. این ماجرا در نهایت، با عذابکسانی که نافرمانی کردند (الذین ظلموا) پایان یافته است:
«و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو: آنگاه که به (حکم) روز شنبه تجاوز میکردند؛ آنگاه که روز شنبه آنان، ماهیهایشان روی آب میآمدند، و روزهای غیرشنبه به سوی آنان نمیآمدند. این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم.
و آنگاه که گروهی از ایشان گفتند: «برای چه قومی را که خدا هلاک کننده ایشان است، یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند میدهید؟» گفتند: «تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد، و شاید که آنان پرهیزگاری کنند».
«پس هنگامی که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از (کار) بد بازمیداشتند نجات دادیم؛ و کسانی را که ستم کردند، به سزای آنکه نافرمانی میکردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم. و چون از آنچه از آن نهی شده بود سرپیچی کردند، به آنان گفتیم: «بوزینگانی راندهشده باشید» (سوره اعراف، آیات 163 تا 166 ترجمه محمد مهدی فولادوند).
در اینجا میبینیم که «الذین ظلموا» فقط شامل «یعدون» به حکم روز شنبه و «یفسقون» که در آیه163 سوره اعراف از آن سخن به میان آمده است میشود. به ویژه آنکه، تعبیر «بماکانوا یفسقون» همبرای کسانی که به حکم روز شنبه تجاوز کردند (در آیه 163) و هم برای «الذین ظلموا» (در آیه 165)تکرار شده است. آیتالله مصباح یزدی کسانی را که گمان میکردند پنددادن به یهودیانی که به حکمروز شنبه تجاوز میکنند فایدهای ندارد نیز جزو «یفسقون» و در نتیجه، در زمره «بوزینگان رانده شده»جای میدهد. در حالی که در آیات مورد بحث سخنی دال بر این که آنان نیز جزو «یفسقون» و«الذین ظلموا» باشند، وجود ندارد. این که آنان جزو نجات یافتگان باشند نیز ظاهراً مسکوت مانده است.
برای این که وضع این گروه مشخص شود ظاهراً هیچ راهی جز این که دایره «الذین ینهون عن السّوء» ویا دایره «الذین ظلموا و یفسقون» را وسیعتر کنیم باقی نمیماند. آیتالله مصباح یزدی دایره «الذینظلموا و یفسقون» را وسیعتر میکند؛ اما اگر این گونه باشد، مرحله قلبی امر به معروف و نهی از منکر چه میشود. آیات نشان میدهد که آنان که فایدهای در این پند دادن نمیبینند از نقض حکم سَبت خشنود نیستند. از امام علی(ع) نیز نقل شده است که «هر کس شاهد عمل ظالمانه و منکری باشد و آن را قلباً انکار کند و رد نماید، او مسلمان است و ذمهاش بری است» (ولهوزن، 1375: 34).
براساس چنین بینشی، امر به معروف و نهیازمنکر یک تکلیف است و بحث از «احتمال تأثیر» در مراحل دیگر مطرح است. محافظتگرایان در امربهمعروف و نهیازمنکر تکلیفگرا هستند و نتیجه آتی امربهمعروف و نهیازمنکر (پیروی مخاطب) را نیز مطالبه میکنند.
وقتی کسی چنین درکی از انسان و جامعه داشته باشد و به چنین فهمی از دین و خدا نائل شده باشد، قطعاً دستورالعملهای ویژهای برای اداره جامعه و عملی ساختن دین خواهدداشت. به همین دلیلاست که آیتالله مصباح یزدی شرطی را که عموم فقهاء به طور معمول برای اجرای امربه معروف و نهیاز منکر قائل میشوند مبنی بر این که امربهمعروف و نهیازمنکر به شرط وجود ضرر واجب نیست، به پرسش میکشند. دیگر محافظتگرایان نیز در این باره کم و بیش مانند ایشان میاندیشند. آیتالله مصباح میگویند امام حسین(ع) برای امربهمعروف و نهیاز منکر قیام کرد. ایشان میگویند حتی اگر علم امامت امام حسین(ع) را هم قبول نداشته باشیم و نپذیریم که امام حسین(ع) پیشاپیش میدانست کشته خواهد شد، «لااقل خوف ضرر و قتل بود» و امام حسین(ع) این احتمال را میداد که ممکن است کشته شود(مصباح یزدی، 1379: 167).
مطابق تفسیری که آیتالله مصباح از قیام امام حسین(ع) دارد، سخن ایشان، کاملا پذیرفتنی است. از این رو، آیتالله مصباح یزدی به این نتیجه میرسند که امربهمعروف و نهی از منکر گاهی بدل به نوعی «جهاد»میشود. ایشان مصادیق امر به معروف و نهیازمنکر را به سه دسته تقسیم میکنند: تعلیم جاهل، تذکر و موعظه، و برخورد اجتماعی با توطئهها (همان: 198ـ180). تعلیم جاهل از نظر ایشان اشکال گوناگونی دارد زیرا جاهل یا «قاصر» است یا «مقصر» و یا «مرکب». با این همه، «در مورد جاهل قاصر، جاهلمقصر، یا جاهل مرکب، نیازی به استفاده از برخورد تند، خشونت و برخورد فیزیکی نیست. بلکه در این موارد باید به جاهل آموزش داد، و سعی کرد که او بهتر یاد بگیرد» (همان: 183).
تذکر و موعظه نیز مصادیق گوناگونی دارد. گاهی فرد در خلوت «عالماً و عامداً» گناه میکند و او مایل نیست فرد دیگری از عملش باخبر شود، «شما باید او را امربهمعروف و نهیازمنکر کنید، اما اینامربهمعروف و نهیاز منکر باید به گونهای باشد که او خجالت نکشد. چون خجالت دادن افراد، مصداق ایذاء مؤمن است و ایذاء مؤمن حرام است. باید به گونهای با او صحبت کنید که او متوجه نشود شما از گناه او خبر دارید» (همان: 183). «قسم دیگر... این است که فرد گناهکار انسانی لاابالی است» (همان:185). در این حالت افشای گناه او از نظر خود فرد اهمیتی ندارد، زیرا برای او فرقی نمیکند. در این مورد «شما نباید به انتشار فحشاء کمک کنید» (همان: 185).
فقط باید تلاش کنید «به نحوی او را آگاه و متنبه کنید، با کلی گویی، خواندن حدیث» و غیره (همان: 185). اما اگر فرد «متجاهر به فسق بود» نیز «باید مراحلی را برای امربهمعروف در نظر گرفت. اول با قول لیّن، با ادب و احترام و با نرمی، او را موعظه کنید... و یا حتی اگر مؤونه ظاهری برای شما ندارد، غیر از تشویق زبانی، تشویقهای دیگری برای جذب او انجام دهید... اگر مرحله اول اثر نکرد، مرحله دوم کمی سختتر است، یعنی در این مرحله اخم کنید...عبوس کنید، با خشم و تندی به او بگویید... باید آمرانه مسأله را به آنها گفت. مصداق قدر متیقن امربهمعروف، که همه معانی امربهمعروف در آن جاری میشود، همین مورد است، که آمرانه گفته شود» (همان:186). اما «اگر دیدید بازهم گفتار آمرانه تأثیر نداشت، میتوانید او را تهدید کنید که اگر کار خود را ترک نکنی تو را به مراجع ذیصلاح معرفی میکنم. به او بگویید که اگر گناه را ترک نکند او را به نیرویانتظامی معرفی میکنید و نیروی انتظامی حق دارد طبق قانون در مورد او عمل کند. حتی گاهی حق دارد او را تعزیر یا زندانی کند؛ که مراحل آن را قانون تعیین کرده است» (همان: 186).
بنابراین، از نظر آیتالله مصباح یزدی نباید نهایتاً گناه انجام شود و اگر لازم باشد. میبایست از قدرت برای جلوگیری از آن استفاده کرد. در این نگرش، گناه نه فعل یا ترکفعل «اخلاقی»، بلکه فعل یا ترک فعل «حقوقی» است. مثلاً اگر زنی در ملاءعام بیحجاب ظاهر شود مطابق با احکام فقهی او فعلی حرام مرتکب شده و در نتیجه، گناه کرده است. حال اگر عرف و قانون جامعه «بیحجابی» را جرم بداند این زن علاوه بر اینکه «گناهکار» است، «مجرم» هم هست. اما اگر عرف و قانون جامعه موردنظر بیحجابی را جرم نداند دیگر نمیتوان زن«بیحجاب» را مجرم دانست.
علاوه بر همه این موارد، همچنان که از زبان آیتالله مصباح یزدی اشاره شد، چون «قدر متیقن امر به معروف...گفتار آمرانه» دانسته شده و آزادی فردی و مدنی در ذهن محافظتگرایان محلی از اعراب نداشته است، ارشاد و هدایت نیز از موضع بالا و حق به جانب انجام گشته است.
دسته سوم مصادیق امربهمعروف و نهیاز منکر (در کنار تعلیم جاهل، و تذکر و موعظه) مواجهه با«توطئهها» است. از نظر ایشان گاهی عده ای «به هر دلیلی که هست میخواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در اینصورت به روشهای گوناگون ضررهایی متوجه جامعه میشود، که باید با آنها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب یک کار فرهنگی، اقتصادی، هنری یا اخلاقی و یا حتی ممکن است یک کار نظامی باشد. در اینجا کار از وظیفه یک فرد، و از قالب یک امربهمعروف و نهیازمنکر ساده خارج شده، و در چنین مواردی انواعی از مبارزه واجب میشود» (همان: 188). در این گونه موارد است که گاهیامربهمعروف و نهیاز منکر بدل به «جهاد» میشود: «پس امربهمعروف و نهیازمنکر دو اصطلاح دارد: یکی اصطلاح خاص که در رسالهها مینویسند و مسئلهگوها میگویند و برای شرایط و احکام عادی است. اما شرایطی استثنایی و حاد نسبت به مهام امور به فرمایش حضرت امام قدس سره یعنی امور مهم وجود دارد که در آن موارد دیگر امربهمعروف و نهیاز منکر این شرایط را ندارد» (همان: 167).
در این گونه موارد باید جهاد کرد و این جهاد غیر از جهادی است که «در کتابهای احکام، شرعیات و تعلیمات دینی میخوانیم» و غیر از سه قسم معروف جهاد (جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی و جهاد بُغات) است (همان: 69ـ167)، هم چنان که جهاد امام حسین غیر از جهادهای دیگر بود (همان: 169). چون ممکن است توطئهای برخیزد از اینرو، میبایست نظارتی وجود داشته باشد. این نظارت فقط به توطئهها و به امور مادی ختم نمیشود بلکه اسلام میگوید «جلوی گناه را هم بگیرید» (همان: 232):
«در فرهنگ غرب چنین حقی را به کسی نمیدهند که کسی بتواند مانع ارتکاب گناه از دیگری بشود، و یا در امور دینی و معنوی سایر افراد جامعه دخالت کند. اگر کسی هم این کار را بکند، به او میگویند بهتوچه! ولی در اسلام، این گونه نیست؛ بلکه میگوید همه یکی هستند، و همان طور که خود را از گناه دور میکنند، وظیفه دارند دیگران را هم از گناه دور کنند» (همان: 233).
چطور میتوان مانع گناه دیگران شد؟ آیتالله مصباح یزدی میگویند: «برای این که امربه معروف بتواند به دیگری به زبان گوشزد کند و بعد عملاً جلوی او را بگیرد، باید نسبت به او نوعی ولایت داشتهباشد. یعنی قانون باید به او یک تسلط قانونی بدهد که بتواند جلوی او را بگیرد» (همان: 223). آیتاللهمصباح یزدی یک معنای «ولایت مؤمنان بریکدیگر» را همین میداند (همان: 39ـ233). اما داستاناصحاب سَبت که خود آیتالله مصباح نیز بدان استناد کرده است، نشان میدهد که یهودیانی که در روز شنبه ماهیگیری میکردند از آزادی و امکان گناه کردن برخوردار بودند و دیگران از این که مانع گناهکردن آنان نشدند، مجازات نگردیدند. نگرانی اصلی محافظتگرایان دینی ترویج گناه در جامعه و شکستن قبح آن است. اینها همه نشان میدهد که چرا محافظتگرایان ناقدان سرسخت آزادی و دموکراسی غربیاند، زیرا از نظر آنان پذیرش این آزادی و دموکراسی مستلزم ترک اسلام است. پذیرش این آزادی و دموکراسی یعنی این که همه بتوانند گناه کنند و این از نظر محافظتگرایان یعنی پایان اسلام.
در نتیجه، آیتالله مصباح یزدی همچون دیگر محافظتگرایان، و ترمیمگرایان، روحانیت را مهمترین نیروی محافظ اسلام در جامعه میداند. «دین ما را کجا بردند؟ اما اگر به خوبی دقت کنیم، میبینیم که ایمان سال گذشته ما با ایمان امسال ما فرق میکند... امسال گاهیبه ذهن ما میآید که نکند این حرفها... درست نباشد؟ بالاخره کسانی هم که حرفهایدیگری برخلاف گفتههای روحانیون میگویند درس خواندهاند، دانشگاه رفتهاند، در دانشگاههایلندن درس خواندهاند، لابد چیزی میفهمند که این مطلب را میگویند... دین، به این صورت آرام آرام رنگ میبازد، ناگهان انسان نگاه میکند و میبیند دیگر از دین چیزی باقی نمانده است. کسی که بیدار و نسبت به مسائل حساس و دارای شامه قوی است، وقتی دشمن از دور میآید میفهمد دشمن برای چه کاریمیآید» (همان: 93ـ192).
ما تلاش کردیم همدلانه و با توجه به مبانی و کاملاً غیرسیاسی آراء یک نمونه عالی محافظتگراییدینی یعنی آیتالله مصباح یزدی را درباره امربهمعروف و نهیازمنکر مورد بحث و بررسی قرار دهیم تا آن افکاری که در بحبوبه نزاعهای سیاسی مخدوش و مغشوش میشود و ناگفته میماند، آشکار گردد و بدین ترتیب، داوریها دقیقتر شود.
از موضع یک ناظر بی طرف میتوان پرسید که آیا این فریادها و اعتراضهای محافظتگرایان را باید نشانه قدرت و توانایی آنها دانست یا برعکس، اینها همه حاکی از بحران همه جانبهای است که گرایش محافظتگرایی آن را مولود مدنیت غربی میداند؟
بینش محافظتگرایان دینی تضادی مبنایی با «مدنیت» دارد. مفهوم مدنیت به معنایی کهمراد ماست، ربطی به مفهوم جامعه مدنی که چندی بدل به یک آرمان سیاسی و ایدئولوژیک شد، ندارد. مدنیت در این جا فاقد بار ارزشی است و ما صرفاً آن را به عنوان مفهومی توصیفی به کار میبریم. مدنیت یعنی پیروی از قواعد عام در زیست اجتماعی. هر چه این قواعد عامتر و بیشتر جهان شمولباشد، مدنیت پایههای ژرفتر و استوارتری خواهد داشت.
همه ادیان توحیدی در زمان ظهورشان از بنیاد مدنیتساز بودهاند. به عنوان مثال، اسلام با ظهور خود به جای «قبیله»، «امت» را نشاند؛ یعنی به جایقواعد قبیلهای، قواعد عام و فراگیر اعتقادی را جایگزین کرد و بعدها این قواعد، اهل کتاب را نیز شامل شد؛ اما بینش محافظتگرایان در جهان امروز، اسلام را ضدمدنیت نشانمیدهد و قواعد آن را چنان خاص معرفی میکند که به نظر میرسد این قواعد صرفاً در درون یک فرقهدینی در جغرافیایی منفصل از عالم و دورافتاده و حاشیهای قابل اجرا است. امروزه آن دینی موفق و سرفراز خواهد بود که مدنیتساز باشد و به مقابله با رفتارهای مدنیت سوز در جهان مدرن برخیزد؛ رفتارهایی نظیر ماجرای 11 سپتامبر و حمله یک جانبه آمریکا به عراق از طریق زیر پانهادن قواعد بینالمللی، که هر دو به یک اندازه ضدمدنیت بودهاند، دعوت به شکستن قواعدعام، دعوت به نابودی اخلاق جهان شمول و دستاوردهای آن است و اجابت چنین دعوتی ولو به نام دین و یا حقوق بشر، بشریت را به قهقرا خواهد برد، مگر آن که قواعد عامتری را به عنوان جایگزین پیش بنهیم و دیگران را برای پذیرش آنها متقاعد سازیم.
نکته آخر اینکه آیتالله مصباح یزدی از نظر نظاممندی و یکپارچگی دستگاه فکریاش برتری قابل توجهی بر دیگر محافظتگرایان دینی دارد، از این رو در بحث از محافظتگرایان تنها آرای ایشان را مورد بررسی قرار دادیم
منابع
(مشخصات پارهای از منابع چون در داخل متن آمده است، از تکرار آنها در این جا خودداری شده است).
- بهشتی، سید محمد (1378) شریعتی جستوجوگری در مسیر شدن. (1379) بایدها و نبایدها، تهران: انتشارات بقعه.
- (1377) مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بر مردم تحمیل نکنید، روزنامه همشهری، شمارة1660، ص 9، 14/7/1377.
- ذکریایی، محمدعلی (1374) فلسفه و جامعهشناسی سیاسی (1)، اندیشه موضوعی دکتر علی شریعتی. تهران: انتشارات الهام.
- (1373) فلسفه و جامعهشناسی سیاسی (2)، اندیشه موضوعی دکتر علی شریعتی، تهران: انتشارات الهام. (1379) گفتمان تئوریزه کردن خشونت. تهران: انتشارات جامعه ایرانیان.
- (1381) انتظارات و انتقادات امام حسین (ع) از عالمان دین. روزنامه یاسنو، سال اول، شمارة17، 21/12/1381.
- محدثی، حسن (1381) دین و حیات اجتماعی: دیالکتیک تغییرات. تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1379) آذرخشی دیگر از آسمان کربلا. قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مطهری، مرتضی (1372) ده گفتار. تهران: انتشارات صدرا.
- (1380) حماسه حسینی (ج 2). تهران: انتشارات صدرا.
- (بیتا) نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر. قم: نشر عصر.
- (بیتا) حماسه حسینی (ج2). تهران: انتشارات صدرا.
- ولهوزن، یولیوس (1375) تاریخ سیاسی صدر اسلام، شیعه و خوارج. ترجمه محمودرضا افتخارزاده. قم: دفتر نشر معارف اسلامی.