وی در ادامه تاکید کرده که 2نهاد دیگر یعنی سازمان پژوهشهای علمی صنعتی و معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری نیز وجود دارند که در راستای تبدیل فناوری به محصول تلاش میکنند، امری که جزء محورهای کاری وزارت علوم در آینده خواهد بود.
چنین نگاهی ظاهرا معنای روشنی دارد و آن این است که هدف اصلی پژوهش باید خلق تکنولوژی باشد و در ادامه وجود سازمانهای دیگری باعث میشود که بتوان فناوری
تولید شده حاصل از پژوهش را تجاریسازی کرد و به بازار منتقل نمود.
به عبارت دیگر، چنین تغییری در ساختار وزارت علوم تسهیلکننده این مسئله است که پژوهش منجر به تولید فناوری شده و فناوری نیز در ادامه تبدیل به محصول و صنعت شود.
در پشت چنین نگاهی یک رویکرد کلی وجود دارد: انجام پژوهش در راستای خلق فناوری، و سپس تلاش برای تجاریسازی آن، نگاهی که به مدل خطی معروف است. از این منظر، سخنان وزیر علوم از 2جنبه قابل تامل است.
اول اینکه در مدل خطی که در دنیا و عمدتا بعد از جنگ جهانی دوم توسعه یافت (مدل فشار علمی که رئیس اداره تحقیق و توسعه علمی وقت در توصیه به ریاستجمهوری آمریکا در آن زمان پیشنهاد داده بود)، یک پیش فرض محوری وجود داشت و آن اینکه کار پژوهش و تولید علم در دانشگاهها صورت میگیرد، سپس بنگاهها حاصل تولیدات علمی را تبدیل به فناوری نموده و در نهایت وارد بازار میکنند.
به این ترتیب، بستر اصلی خلق فناوری و واسط اصلی رابطه با بازار، بنگاه قلمداد میشود نه دولت و یا حتی دانشگاه ها. البته شاید برخی ادعا کنند که امروزه با بروز دانشگاههای کارآفرین دیگر نمیتوان این خط کشی را به سادگی انجام داد، که نگارنده نیز خود به آن معتقد است، اما کماکان این نکته به قوت خود باقی است که محمل اصلی توسعه تکنولوژی و انتقال آن به بازار کماکان بنگاهها هستند و دانشگاههایی نیز که وارد عرصه کارآفرینی شدهاند در بسیاری از موارد وارد پروژههای مشترک با بنگاهها میشوند.
در بعد دوم این مسئله نهفته است که آیا چنین مدل خطی در عمل و در دنیای خارج رخ میدهد و یا حتی رخ داده است؟ حاصل نیم قرن مطالعه روی نحوه تجاریسازی تکنولوژی و سازوکار خلق آن نشان داده که فرایند خلق و تجاریسازی تکنولوژی (نوآوری) فرایند خطی نیست بلکه یک فرایند پیچیده تعاملی است که کنشگران مختلفی، با محوریت بنگاهها، در آن دخیلند که از آن به نظام ملی نوآوری نام میبرند.
برخی دیگر فکر میکنند در گذشته مدل خطی وجود داشته ولی امروزه به مدل سیستمی تبدیل شده در حالیکه چنین فرضی معتبر نیست چرا که در خود ایالات متحده و بعد از جنگ جهانی دوم چیزی که در عمل محقق شد (برخلاف توصیه مدل خطی) تشکیل بنیاد ملی علوم بود که در کنار بنگاههای بزرگی که به خلق فناوری میپرداختند در عمل یک مدل ترکیبی تعاملی را شکل داده بودند.
از این دو منظر، توجه به 2 نکته میتواند مفید باشد: اول اینکه حتی با پذیرش مدل خطی، بستر مناسب توسعه تکنولوژی، بنگاهها هستند و از این روی وزارت علوم باید برنامهها و سیاستهای خود را در راستای تعامل هرچه بیشتر با بنگاهها در راستای توسعه فناوری تدوین نماید، امری که در سیاستهای اصل 44 نیز مبنی بر محول کردن امور به بخش خصوصی، بر آن تاکید میشود.
دوم اینکه مدل خطی دچار ایرادات و تردیدهای جدی است و از این روی وزارت علوم بهتر است به این مسئله توجه داشته باشد که خلق تکنولوژی لزوما از بستر پژوهش و علم نمیگذرد و از این رهگذر به سمت سیستمسازی، بازآفرینی نهادها و بازتعریف نقش خود در دل نظام نوآوری کشور نیز همت گمارد.
ابراهیم سوزنچی کاشانی