این نگاه دو قطبی به انسانیت سبب شده بود تا بر زنانگی و مردانگی ویژگیهایی را مترتب گردانند.
بر این اساس، در طول تاریخ اندیشه زنانگی همواره با «احساس»، «عاطفه»، «بیکرانگی»، «سیالیت»، «پیوند»، «زایایی و زندگی» و «رازگونگی» گره خورده است.
البته نمیتوان انکار کرد که از دیگر سو نیز نزد عدهای از اندیشمندان، زن نیمه فروتر مرد پنداشته میشد. با این حال، پس از نیمه دوم قرن بیستم، «زنانگی» در کانون تاملات فلسفی و انسانشناختی و روانکاوانه قرار گرفت و بسیاری از پیش فرضهایی از این دست به کنار گذاشته شدند.
از قضا ابنعربی، عارف و متفکر نامدار اسلامی امروزه مورد رجوع برخی از پژوهشگران عرصه مطالعات زنان در جهان اسلام و غرب است به این دلیل که ابنعربی در برخی آثارش، ازجمله «ترجمان الاشواق» تصویر خاصی از «زنانگی» ارائه کرده که میتواند امروزه بازپردازی شود. بر این اساس هفته گذشته یکی از نشستهای شهر کتاب اختصاص داشت به موضوع «زناز دیدگاه ابنعربی» با سخنرانی دکتر نصرالله حکمت، پژوهنده عرفان و فلسفه اسلامی. چکیدهای از این نشست از نظرتان میگذرد.
«مردی که زن را دوست نداشته باشد خویشتن را گم کرده و زنی که مرد را دوست نداشته باشد در به در و سرگردان است.» این جمله، بخشی از بحث درباره «کرامت زن از نگاه ابنعربی» است که نصرالله حکمت در نشست زن از دیدگاه ابنعربی مطرح کرد. این پژوهشگر فلسفه و مدرس در دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی خود درباره این موضوع را براساس فص آخر کتاب «فصوصالحکم» که «حکمت فردی در کلمه محمدی» نام دارد ارائه داد.
حکمت ابتدای بحثاش گفت: ابنعربی درباره زن مباحث بسیار زیاد و متعددی مطرح کرده و در لابهلای آثارش میتوان بهصورت پراکنده نظرات او را دید. البته این پراکندگی در آثار او عمدی است چرا که نگاه ابنعربی به کتاب، انسانگونه است و اعتقاد دارد همانگونه که نظریات و اندیشههای انسان قابلدستهبندی و مرتب نیست پس کتاب هم نمیتواند دستهبندی شده باشد. ابنعربی کتاب را تجلی وجود انسان میداند.
حکمت سپس به گستردگی این بحث اشاره کرد و گفت: بررسی و پرداختن به موضوع زن و شناخت موقعیت و جایگاه وی مبحث وسیعی است که در یک یا دو جلسه قابل بررسی نیست و با اینکه بنده در سخنرانیام فقط به بخش آخر فصوصالحکم میپردازم اما بازهم تمام فص را نمیتوانم توضیح دهم لذا صحبتهای من مجموعهای از نظرات ابنعربی به علاوه شرح ابنترکه از عرفای قرن 8 و 9 و از شارحان فصوص و تفسیر شخصیام است.
این استاد فلسفه با اشاره به اینکه بحث ابنعربی در مورد زن بحث درون دینی است، گفت: مباحثی که ابنعربی در مورد زن مطرح میکند، مبنی بر دیدگاه او بر وجود انسان و عرصهشناسی است. وی با انتقاد از نظر برخی که معتقدند اندیشه ابنعربی در مورد زن، رفتن از وجودشناسی به زبانشناسی است، اظهار داشت: آنها معتقدند ابنعربی با کلمات بازی کرده، درصورتی که به اعتقاد من این نظر او در اعماق اندیشههایش است و برگرفته از مباحث مهم فلسفی است.
حتی ممکن است بسیاری از مباحثی که امروزه با عنوان فمینیسم و حوزه مربوط به مطالعه زنان مربوط میشود، شباهتهایی با این موضوع داشته باشد، اما بهطور کل از هم متفاوت هستند چرا که آنچه در فمینیسم تاکید میشود الگوی تکریم زن بر مرد است. براساس این دیدگاه گویی به زن جفا شده اما معلوم نیست این جفا از کجا آمده است اما ابنعربی در دیدگاه خود، نخست به طرحریزی حق زن وسپس ادای آن میپردازد. متأسفانه در دوران حاضر بسیاری از مباحثی که در این حوزه مطرح میشوند جنبه تبلیغات دارند و نه تحقیقات به همین دلیل نمیتوان نتیجه قابلقبولی از این مباحث استنباط کرد.
حکمت در همان ابتدای جلسه موضع خود را معلوم کرد و از مستمعین خواست تا بدون غرضورزی و قضاوت به حرفهای او گوش دهند. به بیان دیگر حکمت عنوان کرد که میخواهد یک بحث فلسفی کند، در ساحت حقیقت جویی و فارغ از جنجال، بدون سوءتفاهم و احساسات زنانه و اوصاف مردانه. در این بحث باید از دانستههای خود فاصله بگیریم چرا که وارد کردن دانستهها به هر متنی در واقع مسخ آن متن است.
وی پس از بیان این مقدمات وارد بحث اصلی شد و به توضیح فص پایانی کتاب فصوصالحکم که حکمت فردی در کلمه محمدی نام دارد پرداخت و گفت: مبنای بحث ابنعربی در مورد زن در فص 27 فصوصالحکم بر پایه روایتی از حضرت محمد(ص) است که میفرماید: «از دنیای شما 3 چیز برای من دوست داشتنی است؛ زنان، بوی خوش و نور چشمم نماز».
نظریه تقلید از خدای ابنعربی هم که کمتر به آن پرداخته شده و بسیار مهم است به این میپردازد که آنچه در قرآن و کلام پیامبر(ص) آمده جدی است و باید آنها را اخذ کنیم تا نتیجه درستی دریافت کنیم. در واقع ابنعربی میخواهد به ما بگوید که جایگاه زن در اجتماع چیست و اسلام بهعنوان دین خاتم چگونه به زن نگاه میکند و در تفسیر او از این حدیث، این نکته بسیار مهم است که خداوند آدم را به شکل خودش (خدا) آفریده است. به تعبیر ابنعربی خدا در ذات خود ناشناختنی است و به لحاظ وجودی با آدم ارتباط منفصل دارد و آدم هم با خدا ارتباط گسسته دارد؛ یعنی خداوند در ذات خود عالم و انسان را ساخته است و آدم در مرتبه ذات، خدا را نمیشناسد.
در واقع عالم و آدم یک مجموعه کاملاً الهی است و خداوند در هر دو ظهور کرده است.
حکمت در ادامه بحث قبلیاش افزود: عالم به مثابه آیینهای است که حقتعالی در آنجا دیده میشود اما با خلق آدم توسط خدا این آینه زنگار گرفته صیقل میخورد. در فص آخر فصوصالحکم هم، ابنعربی عنوان میکند خداوند وقتی آدم را آفرید، از این آدم شخص دیگری را مشتق کرد که آن حوا ـ یعنی زن ـ است؛ یعنی از نفس آدم، حوا را آفریده و این جمله، بیانگر آن است که چرا پیامبر زنان را دوست دارد.
این پژوهشگر فلسفه در این قسمت بحثاش به شرح ابن ترکه پرداخت و گفت: ابن ترکه درباره هستی در کتاب المناحص میگوید: حقیقت هستی در 3 شکل متبلور شده که اولی ظهور بعد شعور یعنی شناخت و مرتبه سوم اشعار، یعنی انتقال شعور و آگاهی است. اگر قرار است حقیقت ظهور پیدا کند این ظهور باید در شکل کامل باشد و به همین دلیل آدم آفریده میشود و آیینه خدا میشود اما همین خود آدم هم باید برای خودش آشکار شود و اینجاست که خدا زن را میآفریند تا آیینه وجود مرد شود.
به عقیده ابنعربی، زن تمام کمالات مرد را دارد با این توضیح که آینه کمالات مرد نیز هست و بر مبنای مباحث آنتولوژی زن مرء است و این مرء، مرآت وجود مرد است. در واقع آدم (مرد) بهدنبال گمشده خویش است و پس از جستوجو خویشتن را در زن مییابد. مردی که زن را دوست نداشته باشد خویشتن را گم میکند و زنی که مرد را دوست نداشته باشد دربهدر و سرگردان است.
حکمت افزود: در مرحله تکوین مرد تسلیم زن است و زن را دوست دارد به همین دلیل هویت مرد در زن ظاهر میشود به همین دلیل اگر زن نباشد هویت مرد مخفی میماند. به تعبیر ابنعربی صورت مهمترین مناسبت برای ارتباط است و آدم چون صورت خداوند است میتوان گفت که او زوج خدا است آنچنان که زن با وجود خود مرد را زوج میکند و اینجاست که مبحث شهود مطرح میشود.
ارتباط شهود با این مبحث به این معنی است که چون شناخت کنه خدا در دسترس ما نیست باید خدا را وقتی در اشیاء و افراد ظهور میکند بشناسیم چرا که همه عالم و اشیای آن مظاهر و نشانه حق تعالی هستند اما عظیمترین این نشانهها زن است و اگر مرد بخواهد که حق را شهود کند باید زن را بشناسد چرا که زن اکملالشهود و اعظم الشهود است. به عبارتی با شناختن زن میتوان خدا را شناخت.
البته از این جمله دو تفسیر وجود دارد؛ یکی به این معنی است که با شناخت زن میتوان خدا را شناخت، یعنی کاملترین شناخت هستی در وجود زن تحقق مییابد اما تفسیر دیگر، به این معنی است که شناخت شناسی زن از هستی بیشتر از مرد است و اساساً نگاه و شناخت زن از عالم، با مرد متفاوت است و به نوعی کاملتر است.
مردان بهدلیل اینکه از موضع قدرت اجتماعی به عالم هستی نگاه میکنند، دید کامل و دقیقی ندارند اما زنان به خاطر اینکه همیشه در حاشیه قرار دارند و در موضع قدرت نیستند، شناخت دقیقتری از عالم دارند.
حکمت در بخش پایانی بحث خود، موضوع عقل مردانه و زنانه را مطرح کرد و گفت: مردان معمولاً با عقل مردانه مینگرند و به عبارتی نگاه تنزیهی دارند در حالیکه زنان نگاه تشبیهی دارند و از قوه خیال استفاده میکنند؛ به همین دلیل زن نمونه جامع فاعلیت و قابلیت است و البته عقل مردانه هم وجودش لازم وضروری است. مرد به لحاظ تکوین تسلیم وجود زن است و وقتی وارد حوزه شناخت و آگاهی میشود قدرت مردانه جلوی تسلیم او را میگیرد در حالی که حوزه وجود زن حوزه شناختی جامع و فراگیر، با قابلیت و فاعلیت است.