و هرکدام از منظر مشخصی چون تدبیر منزل، سیاست، اقتصاد و حتی قوای اخلاقی انسانی بدان پرداختهاند.
اندیشمندان فلسفه سیاسی با نگاه به شرایط زمان و تنظیم رابطه بین حاکمیت و مردم نکاتی را ارائه کردهاند که مهمترین وجه آن ایجاد شرایط پایدار در اداره ملک و ملت است.
افلاطون در جستوجوی فضیلتهای اجتماعی به این نظر میرسد که دولت وقتی نیک است که بتواند جامعه را در حال تعادل نگاه دارد.
ارسطو نیز اعتدال را از فضایل میشمارد و چون استادش معتقد است که دولت باید از فضیلت اعتدال برخوردار باشد.
همچنین استاد مطهری یکی از آسیبهای جدی برای مصلحان اجتماعی را افراط و تفریط میداند؛ بهطوریکه ایشان میفرمایند: «خطری که غالبا مصلحان اجتماعی بهوجود میآورند؛
از همین ناحیه است که در یک اجتماع تندرو یا کندرو یا متمایل به راست یا به چپ ظهور میکنند و به پیکار مقدس دست میزنند، اما فراموش میکنند که یک برنامه معین فقط برای مدت محدودی قابل اجراست و با جامعه کندرو یا تندرو یا چپرو یا راسترو آنقدر باید پیکار کرد که تعادل خود را بازیابد و بیش از آن خود مستلزم سقوط و انحراف جامعه از سوی دیگر است.»
به اعتقاد استاد مطهری، کهنهستیزی مطلق یا نوستیزی مطلق یک مشکل بزرگ عصر ماست.«مشکل عصر ما این است که بشر امروز کمتر توفیق مییابد میان این دو تفکیک کند، یا جمود میورزد و با کهنه پیمان میبندد و با هرچه نو است مبارزه میکند.»
بنابراین اعتدالستیزی بزرگترین مانع در این مقطع است. در متون سیاسی ما به مقوله سنت و مدرنیسم و جدال بین قدیم و جدید بسیار برخوردهایم و تاریخ صدساله اخیر و حوادث آن متأثر از این موضوع بوده است که بهنوعی نتوانستهایم به یک اعتدال برسیم.
این اعتدالستیزی و جدال نو و قدیم( بهتعبیر دیروزی) سنت و مدرنیته( بهزعم امروزی) در حوزه فلسفه سیاسی و کشمکش بین چپروی و راستروی و مطلق دانستن این روشهای سیاسی، ما را از حقیقت دور کرده است. منطق اسلام، اعتدال است و امت واقعی اسلام از منظر قرآن بهدور از افراط و تفریط است.
قانون اساسی و نظام حکومتی ما نیز برگرفته از تعالیم دینی است. بنابراین منطق اعتدال که در بهرسمیت شناختن حقوق اقوام و گروهها تا جاییکه مخل مبانی دین و تهدیدکننده امنیت ملی نباشد، بهرسمیت شناخته میشود.
اما وقتی فضای اختلاف سلیقه تا آنجا پیش برود که به واگرایی اجتماعی بینجامد و به ایجاد گسل و شکاف در لایههای جامعه منجر شود، آیا این عمل نوعی افراطگرایی نیست؟
بد نیست بهصورت ملموس یک مثال بزنیم. هر پیشرفت و توسعهای در تنوع آرا و تکثر افکار اما در فضای آرام و منطقی امکانپذیر است.
حفظ آرامش به هر صورتی و ایجاد شرایط پایدار یکی از مسئولیتهای هر حکومتی است اما اگر عدهای اعتراض مسالمتآمیز را به سمت تخریب اموال عمومی ببرند و آرامش مردم را سلب کنند، آیا این افراطگرایی نیست؟ از طرفی اگر عدهای نیز در دیگر سو پیدا شوند با مطالب تحریکآمیز موجب تهییج و عصبانیت طرف مقابل گردند، آیا حرکت این عده نیز اگرچه در نقش حقبهجانب ظاهر شوند و رنگ خودی! به خود بگیرند - آیا عمل آنها ضدآرامش نیست؟
بسیار دیدهایم وقتی فضای جامعه جانب آرامش را طی کرده است، از گوشهای! سخنی، نواری و سخنرانی حتی برای چند ماه و چند سال پیش ظاهر میشود و بسان مهمان ناخواندهای فضای رسانهای را درگیر خود میکند. عدهای در ذم آن و افراد دیگری در مدح آن داد سخن میگویند و پس از آنکه فضای آرام مشوش شد، گوینده یا نویسنده با ارائه توضیحی یا آن را انکار میکند یا برای گذشته میداند و یا عنوان میکند بخشهایی از آن تحریف شده است.
آنچه دستمایه این رنج بیحاصل است، جدال کاذب رسانهای است که سپهر سیاست کشور را درگیر میکند تا کسانیکه حیات خود را در پس غوغاآفرینی و التهاب سیاسی میبینند به گذران امور بپردازند؛ چرا که این التهابات و تشنجات بیحاصل و ساختگی و هدایتشده میتواند عرصه رسانهها را به خود سرگرم و فضای سیاسی کشور را مشغول کند.
دلیل اصلی آن یک کلمه است و بس و آن «سیاستزدگی» است! همان کالای بنجلی که در فضای خاکستری و مهآلود چون کالای اصلی و ناب، خود را عیان میسازد و به تحریف حقایق و تخریب روحیه امید اقدام میکند.
درک ایران امروز و شرایط حاضر این اقتضا را دارد که هرکس دلبسته آرمانهای انقلاب، امام و رهبری است باید بیش از هر کسی در آرامش فضای موجود بکوشد تا گردوغبار افراط و تفریط چهره روشن اعتدال را خاکستری نکند.