اینها همان اتهاماتی است که خبرنگاران حوادث ایران معمولا بعد از انتشار هر خبر مربوط به تجاوز به عنف، آدم ربایی و.... با آنها نواخته میشوند!
جالب اینکه نه تنها مردم عادی، بلکه بیشتر مسئولان و حتی خود مدیران رسانهها هم هرگاه درباره کارکردهای منفی رسانه و مطبوعات بحث میشود با چنین اصطلاحاتی از خبرنگاران حوادث تشکر میکنند.
تحلیلها درباره این صفحات همیشه به این صورت است که چنین صفحاتی تنها به خاطر قدرت باورنکردنی ومسحورکننده آنها در جذب مخاطب و افزایش شمارگان است که در لابهلای صفحات روزنامهها قرار میگیرند وگرنه آنها کارکردی به جز ایجاد هیجان، ترس و وحشت ندارند.
کمتر جایی دیده یا شنیدهام کسی از هدف بزرگی که خبرنگاران حوادث بهدنبال آن هستند حرفی بزند، کمتر کسی است که از خودش بپرسد چرا این خبرنگاران با تمام تهدیدهایی که با انتشار هر خبر نصیبشان میشود باز هم بهدنبال انتشار چنین اخباری هستند؟
بهعنوان یک روزنامه نگار حوادثنویس، باید بگویم برای حوادثنویسها تحریک احساسات جامعه و ایجاد حساسیت درباره موضوعاتی که به مرز بحران رسیدهاند، شاید مهمترین هدفی است که دنبال میکنند.
حوادث نویسان تنها به تلنگر زدن فکر میکنند، تلنگرهایی که گاه بسیار تلخ و گزنده هستند و پرده خواب آرام جامعه را میدرند، آنها چرک و زخمهای جامعه را واضح واضح نشان میدهند تا جامعه شاید به فکر درمانش بیفتد، پس طبیعی است که خیلیها طاقت پاره شدن خواب خوششان و دیدن این چرکها را نداشته باشند و به این ترتیب حوادثنویسها را به جنجال و سیاه نمایی متهم کنند.
حالا با گذشت چندین سال از شروع دوباره صفحات حوادث در مطبوعات، خوشبختانه خبرنگاران حوادث دارند به سمتی میروند که بتوانند افکار عمومی را نسبت به بیماریهای اجتماع حساس کنند و باعث شوند مسئولان با خواندن اخبار حوادث، به جای تکذیب، انکار و متهم کردن خبرنگاران به سیاهنمایی، موضوع را به دقت بررسی کنند و نسبت به آن واکنش نشان دهند.
واکنش مناسب و در خور تقدیر رؤسای 2 قوه ( قوه مجریه و قوه قضاییه) در روز گذشته نسبت به انتشار خبری حوادثی که حاکی از تجاوز چند مرد به یک زن در حاشیه تهران بود، از جمله مواردی است که میتوان آن را به حرفهای شدن حوادث نویسان ایران در ایجاد حساسیت در جامعه و در میان مسئولان نسبت داد.
حوادث نویسان این بار توانستند درست همان زمانی که جرم تجاوز به عنف در حال رشد بود، زنگ هشدار را به صدا دربیاورند، زنگی که شاید باید خیلی زودتر از اینها شنیده میشد اما شنیده نشده بود، یعنی شاید همان موقعی که برادران ابلیس 19 زن را ربودند و بعد از کشاندن آنها به حاشیه تهران و آزار و اذیتشان 7 نفر از آنها را به قتل رساندند،یا شاید بعد از دستگیری جوانی که دهها زن و دختر را به بیابانهای حاشیه شهرری کشانده بود، شاید، شاید...
اما اکنون هم زیاد دیر نیست، شنیده شدن این زنگ خود نوید خوبی است که شاید تغییر و تحولاتی را دربرخورد شدید و عادلانه با مجرمان چنین جرایمی شاهد باشیم.
متأسفانه باید گفت با آنکه تجاوز به عنف جرمی است که شاید حتی برای بسیاری از انسانها دردناکتر و وحشت آفرینتر از قتل باشد، اما به خاطر آنکه اثبات آن ساده نیست و شاکیان نیز در بسیاری از موارد به خاطر شرم و حیا و از ترس آبروریزی از پیگیری آن منصرف میشوند چندان توجهی به آن نمیشود و حتی در بسیاری از موارد مرتکبان آن با قرار وثیقه آزاد میشوند، مانند پرونده جوان متجاوز قزوینی که24 آبان خبر دستگیری وی از قول رئیس پلیس آگاهی این استان در صفحه حوادث منتشر شد و نکته عجیب آن بود که این جوان 2 ماه قبل نیز با اتهامی مشابه دستگیر شده بود اما چند روز قبل با قرار وثیقه آزاد شده بود.
انتشار خبر وحشتناکی که در حاشیه تهران رخ داده بود و واکنشهای منطقی رؤسای 2 قوه، شاید بهترین نشانه برای برخورد جدی با اراذل و اوباشی باشد که ناموس جامعه را بازیچه هوسبازیهای خود میکنند و شاید هم نویدی بر برخورد سختگیرانه با مسئولان انتظامی و قضایی که حساسیت لازم را نسبت به چنین حوادثی ندارند.