بله، با چشم هم میتوان شنید؛ به شرطی که شاعر باشی و با زبانی دیگر آشنا! آنوقت میتوانی مثل شاعر کتاب «صحرایی پر از اسب» آرزوهای عجیب و غریب بکنی و هوس کنی که پنجرهای باشی در دیوار:
«کاش پنجره بودم
ایستاده بر دیوار
کاش پرده بر شیشۀ قلبم آویخته بود
کاش جهان را از دریچۀ جان منمیدیدی...»
تازهترین مجموعه شعر پونه ندائی، نود و چهار شعر دارد و سه بخش. هر کدام از این بخشها نامی شاعرانه دارند که حتی میتوانستند عنوان اصلی این کتاب را نیز به خود اختصاص دهند: یک فنجان و دو تقدیر، نیمه ابریتر از تردید و پادرختیها.
شعرهای «صحرایی پر از اسب» زبانی ساده و صمیمی دارند و برخلاف بسیاری از تجربههای این سالها، اثری از آشفتگیها و رفتارهای افراطی زبان در آنها دیده نمیشود:
«چقدر دوری
چند دریا فاصله داری با من
که اینجا نشستهام؟»
در عین حال شاعر موفق شده برای بیان اندیشهها و حسهایش صورتهای شاعرانه پیدا کند و بنا به فضا و نیاز، از آرایهها و امکانات شعری برای بیان حرفها استفاده کند:
«او میگوید دریا چیزی برایگفتن ندارد
جز این که سرشار است از نگفتنیها
و گاه درحد مرواریدی به ارزش
خود میافزاید»
به این دو سطر دقت کنید که با بیانی تازه و در عین حال به سادگی تمام، موفق به تصویر کردن فضای موردنظر شاعر شده است:
«در گوشۀ باغ نشسته بودیم
سایۀ درخت روی صحبت ما افتاده بود»
و به عنوان نکتۀ آخر باید اشاره کرد به کوتاهی شعرها که ویژگی مشترک شعرهای «صحرایی پر از اسب» است؛ ویژگیای که سبب میشود شعرها در حوصلۀ مخاطب امروز بگنجد.
* صحرایی پر از اسب
* پونه ندائی
* نشر امرود
* 1700 تومان