حکایتهایی شبیه این و نیز بعضی تحقیقات علمی نشان میدهد که موسیقی چه تأثیر عمیقی در انسانها و حتی حیوانات به جای میگذارد.
احتمالاً آگاهی از همین تأثیر بوده که شاعران فارسی را وا داشته از قرنها پیشتر به حرفهایشان شکلی آهنگین ببخشند و آنها را به شکل موزون روی کاغذ بیاورند.
حتماً آنها هم به تجربه متوجه شده بودند که در کلام موسیقایی، سحری هست که مردم را به شنیدن شعرهایشان جذب میکند. حتی امروز هم در تبلیغات تلویزیونی و غیرتلویزیونی از موسیقی و شعر برای تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب استفاده میکنند.
این دو نمونه را بخوانید و ببینید که کدام به گوشتان خوشایندتر میآید:
1- روی بام، کبوتری نشسته.
2 - کبوتری نشسته روی بام.
در سطر دوم تناسب و آهنگی هست که خواندن را راحتتر و شنیدن را دلنشینتر میکند. آهنگی که در این نمونه ملاحظه میکنید، معمولترین و پرسابقهترین شکل موسیقی در شعر فارسی است و وزن عروضی نام دارد. این موسیقی، حاصل هماهنگی بین هجاهاست. هجاها به سه دسته تقسیم میشوند (کوتاه، بلند و کشیده) و بسته به ترتیب قرار گرفتن آنها (و مشروط بر خلق نوعی آهنگ)، تعداد مشخص و محدودی وزن به دست میآید.
تقطیع و کشف وزن شعر، قواعد و اصول علمی خاص خود را دارد؛ اما شما به عنوان یک شاعر یا خوانندۀ شعر، نیاز به آگاهی از نحوۀ ترکیببندی هجاها یا شکل قرار گرفتنشان پشت هم ندارید. شاید شما هم شنیده باشید که بعضی از شاعران، بیسواد بودهاند و با این حال به صورت ناخودآگاه موفق به رعایت وزن در شعرهایشان شدهاند.
وزن، قبل از هرچیز مسئلهای آوایی و شنیداری است. یعنی بهترین راه کشف و درک آن، استفاده از گوش و قوۀ شنوایی است. پس اگر به دنبال راهی ساده و مطمئن برای تسلط بر وزن عروضی هستید، پیشنهاد میکنم که گوشهایتان را به وزن عادت دهید. بهترین تمرین در این زمینه، خواندن شعرهای موزون سروده شده در قالبهای کلاسیک با صدای بلند و به شکلی شمرده است.
اگر گوشها با این مسیر آشنا شوند، قول میدهم خودشان چشمبسته شما را تا آخر راه ببرند.
*
میخواهی از این کلبۀ تارم بروی؟
اینگونه غریب از کنارم بروی؟
یک لقمۀ نان هست که با
هم بخوریم
امشب به خدا نمیگذارم بروی!
(از کتاب «پیراهنی از آه برایت دارم» سرودۀ بیژن ارژن)