بهدلیل اشغال لهستان توسط آلمانیها در جنگ دوم جهانی و سیاستهای نازیها، خانواده وی ناچار به مهاجرت به انگلستان شد. این وضعیت چنان بر ذهن و اندیشه باومن تأثیر گذاشت که مسئله سیاست نازیها دغدغه خاطر وی را تا به امروز شکل داده است.
از این حیث، تحلیلهای او از جهت پیوندی که میان مدرنیته، هولوکاست و مصرفگرایی پسامدرن برقرار ساخته، اهمیت شایانی یافته است. او اکنون استاد بازنشسته دانشگاه لیدز است. وی تاکنون 57 کتاب و بیش از صدها مقاله درباره موضوعاتی چون جهانیشدن، مدرنیته، پسامدرنیته، مصرفگرایی و اخلاق به چاپ رسانده است.
نخستین آثار «باومن» کاملاً رنگ مارکسیستی دارد. او در آغاز آثاری به زبان انگلیسی نوشت که در آنها به ارتباط میان لایههای اجتماعی و جنبشهای کارگری پرداخته بود. باومن تا سال1990 به نگارش آثاری درباره طبقات و مبارزه طبقاتی مشغول بود اما آثار اخیر وی هیچ اشاره مستقیمی به این موضوعات ندارند؛ از این رو او خود را امروزه یک سوسیالیست میداند؛ با اینحال، هیچگاه مارکسیسم را تماماً رد نکرده است. «آنتونیو گرامشی» یکی از مهمترین افراد تأثیرگذار بر باومن بهشمار میآید.
از سال 1990 به بعد، باومن به موضوعات تازهتری که حاصل جهان پس از فروپاشی کمونیسم بود، روی آورد. یکی از موضوعات مورد توجه وی در این سالها ارتباط میان مدرنیته، بوروکراسی، فردگرایی و محرومیت اجتماعی بود. به نظر وی، مدرنیته اروپایی، از آزادیها چشمپوشی کرده تا بتواند هرچه بیشتر امنیت فردی را تأمین کند. بهعبارت دیگر، او آزادی را قربانی امنیت در جامعه امروز غرب میپندارد.
باومن با پیروی از فروید معتقد است که جامعه امروزی غرب، با افزودن قواعد، قانونها، گسترشدادن بوروکراسی و اعمال کنترل روزافزون، جنبههای هرجومرجطلبانه انسان را تقویت کرده است. بهنظر وی، وقتی زندگی به مقولههای کنترلپذیر کاسته شود، گروههای اجتماعیای ظهور میکنند که قابل ادارهکردن نیستند. او در کتاب «مدرنیته و دوسویگی» تلاش دارد تا روانشناسی افرادی را که بر اثر این وضعیت پدید آمدهاند، به تحلیل بگذارد.
او نام این افراد را «بیگانه» میگذارد و با بهرهگیری از اندیشههای «گئورگ زیمل» و «ژاک دریدا» بیگانه را فردی میداند که در جوامع کنونی حضور دارد اما ناآشنا و غریب است. به نظر باومن، این غریبگی در جامعه مدرن، سویههای منفی و مخربی دارد. از آنجا که بیگانه کنترلپذیر نبوده و هیچ قانون و قاعدهای را برنمیتابد، لذا ابژههراس بوده و همواره مستعد برآشوباندن نظم اجتماعی است. مهمترین کتاب باومن یعنی «مدرنیته و هولوکاست» کوششی است در جهت تشریح هراسهای ناشی از این وضعیت در جوامع مدرن کنونی.
یکی از مفاهیمی که باومن در تقابل با وضعیت یادشده جوامع مدرن- یا همان به تعبیری «مدرنیته سخت یا جامد»- ابداع کرد، مفهوم «مدرنیته روان»بوده است. از دید وی، مدرنیته روان، حاصل ناکارآمدی اشکال و نهادهای اجتماعیای است که پیشتر میکوشیدند تا رفتار انسانها را در قالبهای تنگ و محدود بگنجانند اما اکنون دیگر قادر به این کار نیستند.
این وضعیت به سطوح روانشناختی انسانها نیز سرایت کرده و از آنها انسانهایی انعطافپذیر و انطباقپذیر ساخته است. به نظر باومن در مدرنیته روان، افراد باید تحت شرایط
عدم اطمینانی رفتار کنند و حساب سود و زیان کردارهای خود را داشته باشند.