در مورد شمار واقعی افراد طوایف لبنانی آمار دقیقی در دست نیست، زیرا حساسیتهای طایفهای و امتیازهای سیاسی مانع از آن میشود که دولت سرشماری کند و اگر دولت تخمینی از جمعیت طوایف داشته باشد هرگز به صورت رسمی آن را اعلام نمیکند.
البته باید توجه داشت که مهاجرت لبنانیها به خارج بسیار شدید است و آمار لبنانیهای ساکن خارج چند برابر لبنانیهای داخل است که اغلب آنها تابعیت کشورهای دیگر را گرفتهاند و حتی به سمتهایی بالا در آن کشورها دست یافتهاند.
برخی ارقام غیررسمی در این باره حاکی است که در ازای حدود چهار میلیون جمعیت کنونی لبنان، بین پانزده تا بیست میلیون نفر لبنانی در خارج زندگی میکنند که هشت میلیون نفر آنها تنها در کشور برزیل به سر میبرند.
لبنان از نظر تاریخی هیچگاه هویت و حاکمیت سیاسی نداشته است و در قرن بیستم پس از سقوط دولت عثمانی در سال 1921 به استعمار فرانسه درآمد و فرانسویها از ابتدا کوشیدند امتیازهای اقتصادی و سیاسی را به مسیحیان مارونی بدهند.
در چارچوب همین سیاست، فرانسه در دهه چهل میلادی که استقلال لبنان را پذیرفت، حقوق سیاسی زیادی را به مسیحیان داد که از جمله میتوان به اختصاص سمت ریاست جمهوری برای این طایفه اشاره کرد.
مارونیها همچنین در مجلس لبنان اکثریت را در اختیار داشتند که این تعداد در برخی زمانها به نسبت 7 به 5 و یا 5 به4 بوده است. براساس نظام امتیازاتی طایفهای فرانسه سنیها سمت نخست وزیری و شیعیان سمت ریاست مجلس را در اختیار گرفتند که این تقسیمبندی ناعادلانه و ناحق بود.
در پی جنگهای داخلی لبنان از سال 1975 تا 1990 (پانزده سال) در نشست طایف عربستان، مسیحیان لبنان پذیرفتند از بخشی از امتیازهای سیاسی خود به سود مسلمانان عقب بنشینند که از جمله میتوان به کاسته شدن از دامنه اختیارات رئیس جمهور(مارونی) و افزایش اختیارات نخست وزیر(سنی) و رئیس مجلس(شیعه) و تغییر مرکز اصلی تصمیمگیری از کاخ ریاست جمهوری (مارونی) به دولت (همه طوایف) اشاره کرد. همچنین در این نشست مقرر شد شمار کرسیهای متعلق به نمایندگان مسیحی و مسلمان در مجلس برابر باشد.
البته این تقسیمبندی و تعریف دوباره امتیازها به هیچ وجه نمیتواند عادلانه باشد زیرا جمعیت مسلمانان لبنان بیشتر از مسیحیان و طایفه شیعه بزرگترین طایفه لبنان است.
در اینباره ماه گذشته گزارشی منسوب به کمیته روابط خارجی کنگره آمریکا منتشر شد که در آن تاکید شده است: شیعیان لبنان بزرگترین طایفه در این کشورند. در این گزارش ترکیب جمعیت طوایف لبنان چنین ذکر شده است:
1 – شیعه: یک میلیون و 192هزار نفر، برابر 34درصد کل جمعیت لبنان
2 – سنی: 700 هزار نفر، برابر 20 درصد کل جمعیت لبنان
3 – مسیحی مارونی: 666هزار نفر، برابر 19 درصد کل جمعیت لبنان
4 – مسلمان دروز: 280 هزار نفر، برابر 8 درصد کل جمعیت لبنان
5 – مسیحی اروتودکس: 210هزار نفر، برابر 6 درصد کل جمعیت لبنان
6 – مسیحی ارمنی: 210 هزار نفر، برابر 6 درصد کل جمعیت لبنان
7 – مسیحی کاتولیک: 75هزار نفر، برابر 5 درصد کل جمعیت لبنان
8 – دیگر طوایف: 70 هزار نفر، برابر 2 درصد کل جمعیت لبنان
با این وجود که به نظر میرسد جمعیت شیعه لبنان از آمار فوقالذکر نیز بیشتر باشد، ولی به استناد این آمار میتوان دریافت که جمعیت مسلمانان لبنان 62درصد و جمعیت مسیحیان حدود 36درصد کل جمعیت لبنان است و این در حالی است که امتیازهای سیاسی و اقتصادی اغلب به سود مارونیها و در بهترین حالت به شکل برابر با مسلمانان در نظر گرفته شده است.
از این رو هرگونه تحول و تغییر در نظام طایفهای لبنان به سمت تصحیح این امتیازها به سود مسلمانان خواهد بود.
احزاب شیعه در لبنان
از نظر سیاسی هماکنون طایفه شیعه لبنان را دو حزب «جنبش حزبالله» و «جنبش امل» نمایندگی میکنند که از پایگاه مردمی حزبالله بسیار وسیعتر و گستردهتر است.
حزبالله در سالهای اخیر با توجه به نتایج انتخابات شوراها و مجلس نشان داده که بزرگترین حزب شیعی لبنان است که از سال1982 پرچمدار مقاومت مردم لبنان بوده و از این جهت دارای ابعادی ملی و مورد احترام عمیق پیروان همه طوایف در لبنان میباشد.
از دستاوردهای بزرگ این حزب در سالهای فعالیت، هزیمت متجاوزان رژیم صهیونیستی در نبردی طولانی و هجده ساله است که سرانجام در سال 2000 میلادی منجر به آزادسازی بخشهای وسیعی از خاک جنوب لبنان شد.
این حزب همچنین صدها اسیر لبنانی و عرب را از زندانهای رژیم صهیونیستی آزاد کرد و اجساد صدها فلسطینی و لبنانی را از این رژیم باز پس گرفت.
آخرین پیروزی این حزب نیز پیروزی در جنگ 33 روزه اسرائیل برضد لبنان است که با شعار نابودی حزبالله آغاز شد، ولی نه تنها این حزب نابود و یا خلع سلاح نشد، بلکه توانست شکست سختی را متوجه نیروی زمینی رژیم صهیونیستی کند و افسانه شکستناپذیری آن را فرو بریزد.
از نظر سیاسی نکته مهم در عملکرد حزبالله پس از ترور رفیق حریری، نخست وزیر سابق لبنان، اعلام پیوند استراتژیک دو جنبش حزبالله و امل بود. این اقدام هوشیارانه راه را روی هرگونه فتنهگری و نفوذ به درون طایفه شیعه در برابر دشمنان داخلی و خارجی بست و باعث شد که فتنه قتل حریری منجر به زیان و خسران شیعه از نظر سیاسی دستکم تاکنون نشود و در ضمن آمریکا نتواند با بازیهای دموکراتیک به هدف مهم خود در لبنان که محاصره حزبالله و خلع سلاح آن است، دست یابد.
علت جنگ 33 روزه اسرائیل و پیامدهای آن
عدهای مدعیاند تهاجم اسرائیل به لبنان واکنش طبیعی این رژیم به عملیات اسارت دو نظامیاش بود و عدهای دیگر معتقدند که آمریکا و اسرائیل برای این جنگ از قبل طراحی کرده و آمادگیهای لازم را پیشبینی کرده بودند و برخی مدعیاند این جنگ حاصل تبانی ایران و حزبالله برای کمک به حل مسئله پرونده اتمی ایران و یا کمک به فلسطینیان به ویژه در غزه بوده است.
نظر اخیر را بیشتر مخالفان داخلی حزبالله تبلیغ و ترویج میکنند تا این حزب را وابسته و آلت دست ایران و سوریه نشان دهند و پایگاه مردمی آن را از بین ببرند و نظر اول را هم افراد بسیار خوشخیال و سطحی مطرح میکنند که مسائل را در حد ظاهر آن میبینند.
اما نظریه برنامهریزی قبلی آمریکا و اسرائیل به نظر میرسد کاملاً صائب باشد. آمریکا و اسرائیل پس از ترور حریری امیدوار بودند از راههای سیاسی به هدف خلع سلاح حزبالله و برچیدن این جنبش دست یابند، اما هوشیاری و درایت سیاسی این حزب و شیعیان به ویژه در اعلام پیوند استراتژیک با جنبش امل راه را روی هرگونه بازیگری آنها بست.
حزبالله که هدف اول توطئههای دو سال اخیر آمریکا در لبنان بوده است به تدریج توانست به رغم خروج نیروهای سوریه و خلاءهای امنیتی ایجاد شده، ابتکار عمل را از نظر سیاسی بدست گیرد و در گفتگوهای ملی با حضور روسای احزاب و فراکسیونهای مجلس لبنان مخالفان خود را با منطق خلع سلاح کند. بنابراین با ناامید شدن آمریکا و اسرائیل از متحدان لبنانی خود برای اینکه بتوانند حزبالله را خلع سلاح کنند خود وارد عمل شدند و جنگ نظامی را به لبنان تحمیل کردند.
اثرات جنگ بر حزبالله و شیعیان
بیشک میتوان ادعا کرد که بیش از 99 درصد فشار جنگ اخیر لبنان متوجه شیعیان بود. همه مناطق شیعه لبنان اعم از بقاع، بعلبک، حومه جنوبی بیروت و جنوب لبنان طی 33روز آماج هزاران تن بمب قرار گرفت و روستاها و شهرهای زیادی در جنوب و در منطقه بقاع بدین صورت از بین رفت و اکثر شهدای این جنگ شیعیان بودند.
این جنگ در عین حال منجر به آوارگی صدها هزار شیعه لبنانی در داخل ومهاجرت تعدادی به خارج از این کشور شد . بنابراین بیش از دیگران این شیعیان بودند که سختیها و مصائب جنگ را تحمل کردند. بنابراین توقف جنگ در وهله نخست به سود آنها بود.
نیروهای حزبالله نیز در این جنگ، سختی زیادی را تحمل کردند و در حالی که نیروهای مقاومت در روستاها و شهرهای خود با دشمن میجنگیدند از خانواده خویش بیاطلاع بودند و آوارگی خانوادهها بر نگرانیهای آنها میافزود.
مردم لبنان در این جنگ برخلاف انتظار دشمنان نه تنها به هموطنان شیعه و مقاومت پشت نکردند که با آغوش باز از آنها استقبال کردند و این واقعیت مورد اعتراف همگان است که یاس دشمن را برانگیخت.
از نظر نظامی نکته مهم در این جنگ، اثبات تواناییهای حزبالله بود که مشخص شد مقاومت لبنان با جریانهای معروف پارتیزانی دنیا چند تفاوت اساسی دارد. نخستین این تفاوتها قدرت آتش حزبالله بود، به طوری که ژنرالهای اسرائیلی شگفتی خود را از این امر پنهان نکردهاند و میگویند یک نیروی حزبالله در جنگ اخیر قادر بود تا 13 موشک به سوی دشمن خود شلیک کند در حالی که نیروهای اسرائیلی قادر نبودند بیش از یک موشک به طرف مقابل شلیک کنند.
موضوع دوم قدرت ضداطلاعاتی حزبالله بود. حزبالله آنچنان دقیق مراکز داخل فلسطین اشغالی را با موشک هدف قرار میداد که در روزهای نخست جنگ اسرائیلیها مدعی شدند ایران با ماهوارههای محرمانهای که در فضا دارد، آنها را راهنمایی و هدایت میکند.
همچنین حزبالله چندین عملیات هلیبرد اسرائیلیها را شکست داد (منجمله در شهر بعلبک و صور) و این رژیم هرگز نتوانست از مراکز حضور رهبران و مسئولان حزبالله مطلع شود و آسیبی به آنها برساند.
نکته سوم در قدرت سازمانی حزبالله بود. در حالی که اسرائیل ادعا میکرد که 90درصد تشکیلات و انبارهای موشکی حزبالله را نابود کرده است. حزبالله تا آخرین ساعت و دقیقه جنگ با قدرت و انضباط فوقالعاده و اداره حساب شده میدان ابتکار عمل را در دست داشت و هیچ گونه خطایی در این فرآیند مرتکب نشد.
و بالاخره تفاوت چهارم، قدرت ایدئولوژیک حزبالله بود. جوانان این حزب و مقاومت با اعتقادی راسخ به فرمانها عمل میکردند و تا مرز شهادت ادامه میدادند. در مورد روند تحولات و دورنمای آینده حزبالله باید گفت منابع اسرائیلی میگویند حزبالله اگر تنها پنج ماه مهلت بیابد میتواند به مرحله قویتر از زمان پیش از جنگ اخیر برسد و در این صورت خلع سلاح و یا نابودی آن حتماً ناممکن خواهد بود.
آخرین تحولات در صحنه سیاسی منطقه حاکی از عقبنشینی آمریکا و احتمال بروز برخی تغییرات در سیاست خاورمیانهای این کشور است که به گفته ولید جنبلاط «علت این عقبنشینی آمریکا پایداری مقاومت در جنگ اخیر و یا شاید پیروزی مقاومت بود».
منابع اسرائیلی میگویند مذاکرات اخیر مقامهای واشنگتن در تل آویو حاکی از بروز برخی تغییرات در سیاست واشنگتن است که در سفر اولمرت، نخستوزیر اسرائیل، به آمریکا به طور رسمی این رژیم در جریان این تحولات قرار گرفت. به گفته این منابع اسرائیل پیشبینی میکند روند تحولات به ضررش خواهد بود و عراق به زودی به جبهه شرقی ضد این رژیم خواهد پیوست.
اهمیت درخواست حزبالله در مورد تشکیلدولت وحدت ملی و اختصاص یک سوم وزراء به مخالفان (ثلث ضامن) پس از ترور رفیق حریری و افزایش مداخلههای آمریکا و فرانسه در لبنان در پوشش قطعنامههای سازمان ملل و فشار به سوریه برای خروج از لبنان و خارج شدن این کشور از لبنان، حزبالله با هدف حمایت از مقاومت وارد ائتلاف انتخاباتی با جریان المستقبل(سنی وابسته به حریری) و جنبلاط رهبر دروزیهای لبنان و افزون بر آنها جنبش امل شد.
جریان حریری و جنبلاط برای دست یافتن به اکثریت در مجلس به این ائتلاف نیاز داشتند و از همینرو به حزبالله قول دادند که به حمایت از مقاومت در دولت آینده وفادار میمانند. آنها با پشتوانه حمایت حزبالله به اکثریت ضعیف مورد نظر خود در مجلس دست یافتند و برهمان اساس دولت را با مشارکت وزرای حزبالله و امل تشکیل دادند و در برنامه دولت بر حمایت از مقاومت و مشروعیت آن تاکید کردند.
اما دیری نپایید که مشخص شد دولت و این دو جریان سنی و دروزی با طرفهای خارجی به ویژه آمریکا زد و بند کردهاند و عملاً به موضوع حمایت از مقاومت پایبند نیستند.
با وجود این در مرحله پیش از جنگ 33 روزه اسرائیل، حزبالله با هدف آرام نگاه داشتن فضای سیاسی کشور میکوشید به بیشترین حد ممکن حمایت از مقاومت دست یابد، اما در خلال جنگ احساس کرد که مقاومت از پشت خنجر خورده است و از اینرو سیاست قبلی را رها کرد و به این جمعبندی رسید که برای حمایت از مقاومت لازم است داخل را متحول کند، به طوری که حمایت از مقاومت تضمین شود.
بدین منظور حزبالله در چارچوب قانون اساسی حرکت خودش را برنامهریزی و آغاز کرد. این جنبش به همراه گروه میشلعون، رهبر اکثریت مارونی، بخش اعظم جامعه لبنان را رهبری میکنند و از اینرو خود را اکثریت واقعی جامعه میدانند و معتقدند که برای تضمین سلامت کشور باید دولت وحدت ملی تشکیل شود و مطابق توافقنامه طایف و سنت سیاسی موجود در لبنان یک سوم وزرای این دولت از جناح اقلیت یا مخالف باشند تا تصمیماتی که اتخاذ میشود حتماً جنبه توافق ملی را به همراه داشته باشد. در عرف سیاسی لبنان به این موضوع «ثلث معطل» میگویند و سیدحسن نصرالله آن را «ثلث ضامن» نامید.
حزبالله، امل و جریان میشلعون میگویند اگر جناح اکثریت به این خواسته تن ندهد، در آن صورت به اعتراضهای خیابانی مطابق قانون اساسی روی خواهند آورد و سیدحسننصرالله گفته است که این اعتراضها ممکن است به ساقط شدن حکومت محدود نشود و آنها برگزاری زودرس انتخابات مجلس را درخواست کنند.
دولت آمریکا با اعلام حمایت از دولت سینیوره، ایران، سوریه و حزبالله را به تلاش برای براندازی این دولت متهم کرده است و جناح اکثریت حزبالله را متهم میکند که با هدف جلوگیری از تشکیل محکمه بینالمللی در مورد ترور حریری، این فشارها را وارد میکند و با این ترفند تبلیغی میکوشند از پاسخ دادن به درخواست بخش عظیمی از جامعه لبنان طفره روند. علت این امر این است که آنها میدانند پذیرش ثلث معطل یا ضامن در دولت موجود یا دولت جدید نوعی خودکشی سیاسی و تعطیلی همه برنامهها و طرحهایی خواهد بود که به طرفهای خارجی قول آن را دادهاند و یا برای ادامه قدرت خود کشیدهاند.
با این حال این جریان میداند اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، افزون بر خطر به خیابان آمدن مردم، عملی شدن تهدیدهای سیدحسننصرالله، در مورد استعفای وزرای شیعه از کابینه و مهمتر از آن استعفای نمایندگان امل، حزبالله و جریان میشلعون از مجلس لبنان خواهد بود که بدین صورت مجلس لبنان 57نماینده خود را از دست میدهد و این امر دولت را به برگزاری انتخابات زودهنگام ناگزیر میکند که در 60 روز باید انجام گیرد و کشور در این صورت وارد هرج و مرج سیاسی خواهد شد.
همچنین جناح اکثریت میداند که در انتخابات زودهنگام در چارچوب هر قانونی پیروز نخواهد بود و هرگز نمیتواند اکثریت را در پارلمان بدست آورد و لذا خود نیز بازنده خواهد بود.
در هر حال دولت در لبنان تصمیمگیرنده و تعیینکننده رویکرد است و از همین رو نقش مهمی در شکلگیری تحولات آینده ایفا میکند که با توجه به جایگاه منطقهای لبنان میتواند بر روند کشمکشهای منطقهای و بینالمللی تاثیر گذارد.