چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۸۸ - ۰۵:۲۸
۰ نفر

حج، سکوی پرتاب انسان به سوی بی‌نهایت، تجربه معراج و تولدی دوباره است که تنها و تنها پس از پایبندی به پیمان «ایاک‌نعبد‌و‌ایاک‌نستعین» محقق می‌شود.

با صرف‌نظر از این پیمان، مناسک حج به نتیجه نمی‌رسد و بدون اثری معرفتی، به‌نحوی زودگذر، احساسات فرد، برانگیخته شده، اندکی پس از اتمام مراسم فرو می‌نشیند.

در این حرکت، با گم‌شدن در سیل خروشان و یکپارچه حج گزاران، محو شدن هم تجربه می‌شود؛ اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن می‌رسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.

آمادگی، تنها استطاعت مالی نیست؛ آمادگی در این است که حق معلوم مسکینان و مستمندان ادا شده باشد؛ خمس و زکات پرداخت شده باشد و علاوه بر اینها معرفتی حاصل شده باشد که بتوان آن را سرمایه حج قرار داد. در این صورت، حج آثار مثبت فردی و اجتماعی خواهد داشت. کسی که با رعایت این مقدمات عازم حج می‌شود، از دارایی خود گذشته است، با همنوعان خود همدردی و همدلی دارد و از آنجا که به پیمان «ایاک‌نعبد‌و ایاک‌نستعین» متعهد است، عمق و عظمت «لبیک» را می‌شناسد.

او چنان که باید، به آگاهی خواهد رسید و سوغاتی که از این سیر معنوی به ارمغان خواهد آورد، پیشرو بودن در انجام امور خیر است. این حاجی رفع مشکلات مردم را سر لوحه امور زندگی قرار خواهد داد و امین مراجعین خواهد بود. حاجی حقیقی یک اَبر انسان است؛ ابر انسانی که با تحولات فردی خود، جامعه‌اش را نیز متحول می‌کند.

اولین منزلگاه حج، میقات است و نخستین کاری که فرد را برای ورود به این مناسک عظیم مهیا می‌کند، غسل کردن است. این شست‌وشو در میقات به منزله  دست شستن انسان از آنچه هست و اعلام آمادگی برای یک تحول است؛ تحولی که نوعی مرگ محسوب می‌شود؛ مردن از وضعیت فکری و شخصیتی موجود و تولد در وضعیتی بهتر.

هنگام این مرگ باید چیزی شبیه کفن به تن کرد. لباس احرام پوششی است که همه حج گزاران را یکدست می‌کند تا کسی شاخص نباشد و در عین حال، نماد کفنی برای مرگ است. در این مرحله می‌توان پیمان حج بست و «لبیک» گفت. اما پیش از آن، یک‌بار مرور دروس زندگی و بندگی (درس «بسم‌الله الرحمن الرحیم»، درس «الحمدلله رب العالمین» و...) لازم است.

مرور این دروس، یادآوری نکات کلیدی آنها و اعلام پایبندی به تعهدات قبلی، با برپایی 2 رکعت نماز انجام می‌شود. با اقامه این نماز، لحظه تصمیم‌گیری فرا می‌رسد.
تصمیم‌گیری و نیت برای عروج، بر پله عقل انجام می‌شود و با عشق حفظ می‌شود. در مراحل مختلف حج، عقل و عشق پا‌به‌پای هم نقش‌آفرینی می‌کنند. به محض نیت بر پله عقل، ذکر «لبیک،‌اللهم لبیک،...» تسلیم بر پله عشق را اعلام می‌کند و به این ترتیب، مناسک با بیعتی محکم آغاز می‌شود.

از این لحظه فرد محرم شده است و احکام خاصی را رعایت می‌کند. او  هماهنگی و همسویی  با طبیعت و با عوالم بالا را تجربه می کند. در حالت احرام، هر نوع ایجاد رنجش برای خود حرام است؛ بنابراین، فرد محرم به‌خود اجازه انجام کارهایی مثل کشیدن دندان یا هر اقدام دیگری که باعث خروج خون از بدن شود را نمی‌دهد؛ او طوری رفتار می‌کند که موجب هیچ‌گونه تأثیرمنفی و احساس ناخوشایند برای خود یا دیگران نشود.

همچنین، برای محرم شایسته نیست که با قسم خوردن به خدا درصدد اثبات مطلبی باشد زیرا در دانشگاه حج، حتی به‌منظور هدایت نیز قسم خوردن کاربردی ندارد. در آن شرایط ویژه هر کسی باید با حقایقی که در دل عیان می‌شوند، آشنا شود. در آن شرایط ویژه باید عاشقانه به هدف چشم دوخت و تسلیم بود.

عزم فرد برای انجام مناسک عظیم حج و برخورداری از آگاهی‌های ناشی از این عروج، با هدف تقرب به خداوند است و با عطف به‌خود منافات دارد پس علاوه بر آنچه ذکر شد، محرم به‌عنوان زائر خدا تصویر خود را در هیچ آینه‌ای نمی‌بیند،  به زدودن مو از بدن یا استعمال روغنی برای پوست بدن مبادرت نمی‌کند و درحالی‌که همه زینت‌آلات خود را کنارگذاشته، از هرنوع آرایشی می‌پرهیزد و با استعمال عطر، توجه خود و دیگران را به رایحه‌های زمینی جلب نمی‌کند؛ همه مشغولیت‌ها را کنار می‌گذارد تا در فضایی ساده و بی‌تکلف شاهد مقصود را در آغوش کشد.

سادگی یکی دیگر از رموز احرام است. در عالم هستی، هر موجودی که به مبدأ وجود نزدیک‌تر باشد، ساده‌تر و هر موجودی از آن دورتر باشد، پیچیده‌تر است. فرد محرم با پذیرش سادگی در ظاهر و پوشش خود، حرکتی درونی به‌سوی سادگی را آغاز می‌کند و می‌رود تا از این رهگذر به بیشترین حس حضور حق و درک پنهان‌ترین حقایق عالم دست یابد.

مناسک حج در ماه حرام بر پاداشته می‌شود. در ماه حرام، جنگ و خونریزی حرام است. پس او امنیت دارد و نیازی به حمل اسلحه برای حفظ جان نیز نخواهد داشت. در این مراسم الهی نه‌تنها دل‌نگرانی‌های زمینی جایگاهی ندارد بلکه دلمشغولی‌های زمینی نیز ناشایست است؛ حتی گرفتن ناخن هم باید بماند برای بعد.

در انجام این مراسم باید در کمین فرصت‌های آسمانی بود؛ بنابراین، نه تنها لازم است از فسق و فجور که انسان را از هدف دور می‌کند، پرهیز کرد بلکه باید با کنترل ذهن آماده دریافت روزی‌های معنوی شد. اگر کسی ناخواسته به خارش بدن مبادرت کرد یا به‌طور غیرعمدی یکی از این احکام را رعایت نکرد، معلوم می‌شود که مدیریت ذهن خود را از دست داده است. حج ذهنی می‌خواهد که در لحظه حال حضور داشته باشد زیرا باید برای شکار آگاهی مهیا بود.

پس از احرام و ورود به مسجدالحرام، مناسک حج با طواف از مقابل حجرالاسود آغاز می‌شود. آغاز از این مبدأ نشانه‌ای از این است که همراه با این حرکت بیرونی، یک حرکت درونی به وقوع می‌پیوندد و انسان از صلب و سخت‌بودن، یعنی از سنگ‌بودن به سوی نرم‌شدن، جان‌گرفتن و روان‌شدن، یعنی انعطاف‌پذیری و آمادگی پذیرش حقایق حرکت می‌کند؛ حرکتی با رمز طلب و تسلیم که سیاهی و ظلمت درون را با نور آگاهی و معرفت می‌زداید.

هفت دور طواف، نشانی از دست‌یافتن به آگاهی هفت آسمان و در عین حال در هر دور، سمبلی از خلقت انسان است؛ خلقتی که او را از مبدأ خود دور کرده و به آن باز می‌گرداند. گشایش رمز «اناالحق» نیز در ادراک نقطه آغاز و پایان همین گردش است؛ گردشی که انسان را با خود آشنا می‌کند؛ گردشی که در آن انسان خود را پیدا می‌کند.

با درک عظمت این حقیقت، نباید از «تسلیم» دور شد. پس بعد از طواف، درست پشت مقام ابراهیم 2 رکعت نماز برپا می‌شود. مقام ابراهیم، نه آن نمادی است که جای پای ابراهیم را در خود دارد؛ مقام ابراهیم، مقام تسلیم است. زائر به تماشای جای پای ابراهیم در پشت این بنا قرار نمی‌گیرد او در نماز پشت این نماد، رد پای ابراهیم را در دل دنبال می‌کند؛ بنابراین، باز هم درسی دیگر و بیعتی مجدد در کار است و چه نکته ظریفی در این است که گفته‌اند بهتر است این تجدید پیمان با سوره توحید در رکعت اول و سوره کافرون در رکعت دوم انجام شود!

در سوره توحید به وحدانیت خدا اقرار می‌شود و در سوره کافرون به قبول آزادی عقیده. هیچ‌کس را نمی‌توان به اجبار تسلیم حق کرد. تسلیم، مستلزم معرفت و عشق است. حج‌گزار عاشق و آگاه، بر‌فراز توحید قرار دارد، مخالفت خود با کفر را اعلام و به توحید اقرار می‌کند اما در عین حال، به دیگران آزادی اندیشه می‌دهد؛ این نیز جلوه دیگری از تسلیم است.

اما نتیجه عالی تسلیم را باید در درسی یافت که سعی میان صفا و مروه به جا می‌گذارد. باز هم 7 مرحله حرکت به نمایش گذاشته می‌شود.

اما چرا سعی؟! برای دریافتن اینکه «به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود». مگر نه اینکه بین 2کوه صفا و مروه هاجر بالغ تلاش کرد و اسماعیل کودک یافت؟ مگر نه اینکه آب، سمبل آگاهی، کودک سمبل سادگی و بالغ سمبل پیچیدگی است؟ مگر نه اینکه چشمه زیر پای کودک بود؟

این بخش ساده وجود (کودک) است که به آگاهی آسمانی (الهام الهی) دست می‌یابد، با طلب و این بخش پیچیده و پرتکاپوی وجود است که اجازه  این تجربه را می‌دهد؛ با تسلیم. تنها با وحدت و هماهنگی این دو بخش متضاد وجود، می‌توان به اشراق رسید. هاجر در لحظه درماندگی خود از تلاش در جست‌وجوی آب، به خداوند معطوف شد و به مقصود رسید و حج‌گزار با قدم گذاشتن در مسیری که او پیمود، به‌خود یادآور می‌شود که زندگی تلفیقی از تلاش و تسلیم است اما تلاش کارگشای واقعیت زندگی و تسلیم راهگشای یافتن حقیقت است و هریک را باید در جای خود به کار برد.

به این ترتیب، با درک این درس‌های کلیدی و سرمستی از حس حضور خدا، طواف و نمازی دیگر بر پا می‌شود و سپس حج به مرحله دیگری می‌رسد: وقوف در صحرای «عرفات»؛ وقوفی همراه با تأمل که انگیزه آن عشق و دستاورد آن شناخت است. در عرفات شناخت انسان نسبت به‌خود تکمیل می‌شود. از این رو، در این بخش از مناسک حج می‌توان فرصت‌ها و تهدیدهای راه کمال را شناسایی کرد و با دریافتن ترفندهای شیطان، در اقدام بعدی برای هرگونه رویارویی با او آمادگی یافت؛ محل این آمادگی در «مشعر» است.

هر یک از سنگ‌ریزه‌هایی که در مشعر جمع‌آوری می‌شود تا روزهای بعد به دست حج‌گزار به نماد شیطان اصابت کند، بهانه‌ای برای اندیشه به زوایای حملات شیطان است. نام «مشعر» نشان می‌دهد که بدون شعور و آگاهی نمی‌توان برای چنین مقابله‌ای راهکاری مؤثر یافت، پس باید از آگاهی هرچه بیشتر تدارک دید؛ تدارکی برای حضور در «منا».

می‌گویند منا به معنای نهایت آرزو است. نهایت آرزوی حج‌گزار واقعی رسیدن به غایت کمال است. برای رسیدن به این زیباترین آرزو باید عوامل ضدکمال را مهار کرد. به همین دلیل است که در ایام وقوف در منا، هر صبح مخالفت خود با شیطان و استقامت در برابر آن اعلام می‌شود. شاید به‌نظر برسد که سنگ‌زدن به نماد شیطان نمایشی است که حج‌گزار به‌اجرا می‌گذارد، درحالی‌که پس از مدتی پیام آن را به فراموشی می‌سپارد.

اما در باطن هر بخشی از مناسک که واقعیت آن را به نمایش می‌گذارد و بر پله عقل انجام می‌شود، حقیقتی وجود دارد که بر پله عشق درک می‌شود. علاوه بر این، ضمیر ناخودآگاه انسان با قرار گرفتن در صحنه‌ای هر چند نمادین، نسبت به درس آن صحنه بهتر برنامه‌ریزی می‌شود. تکرار این حرکت نیز به تثبیت آن در خودآگاه و ناخودآگاه کمک می‌کند. البته باید به خاطر داشت که اگر اقدام به این مراسم با آگاهی همراه نباشد، این نتیجه را در بر نخواهد داشت.

3نماد شیطان در منا، یادآور 3مرتبه تردید ابراهیم در اجرای حکم خداوند است. شک و تردید آتشی است که گل وجود انسان را به پختگی می‌رساند و به او یقین می‌بخشد اما باقی‌ماندن در معرض آن، همان گل پخته را به سنگی بدل می‌کند که صلب و تغییرناپذیر است. بدون وجود این آتش، ایمان و عقیده ثبات نمی‌یابد، در عین حال که رها نشدن از آن، ایمان و عقیده‌ای باقی نمی‌گذارد. منا سرزمین اشراق است. هیچ گاه نمی‌توان از شیطان و تردیدهای شیطانی امنیت داشت اما در سرزمین اشراق این هجمه سنگین‌تر است. باید مراقب بود و مقابله کرد که شکست یعنی از دست دادن فضایل و پذیرفتن رذایل؛ یعنی سنگ‌دلی، خساست، حسادت و... و در یک کلمه یعنی دوری از حق.

روز اول سومین نماد شیطان 7‌بار «رمی» می‌شود (مورد پرتاب سنگ واقع می‌شود) و در هر یک از روزهای دوم و سوم هر یک از 3نماد، مورد اصابت 7سنگ قرار می‌گیرد. اما این نخستین درس حج درباره شیطان نیست. حرکت رو به جلو در طواف، درحالی‌که جهت سر یا بدن به سمت دیگری تغییر نمی‌کند، تنها برای متانت در حرکت الزامی نشده است. این، به منزله تنظیم جهت نگاه و حرکت انسان به سوی هدف اعلا (تنظیم جهت به سوی عالم بالا) و تضمین امنیت از حملات شیطان است. مگر نه اینکه شیطان از همه سو به غیراز جهت مستقیم امکان حمله دارد؟ مگر نه اینکه اگر دل در گرو عشق الهی نباشد و رو به سوی دیگر داشته باشد، در خطر شرک است؟ مگر نه اینکه تنها در پناه خدا، یعنی در انحصار نگاه و توجه به او می‌توان از آسیب شیطان درامان بود؟

طواف، انسان را از شر شیطان به آغوش خدا می‌سپارد و رمی جمرات آخرین ترفندهای نفوذ او را خنثی می‌کند. بعد از رمی نماد سوم در نخستین روز وقوف در منا، نوبت به ذبح قربانی می‌رسد. در باطن این مراسم نیز حقیقتی نهفته است؛ حقیقتی مربوط به عزم ابراهیم در ذبح اسماعیل که در مسلخ توحید، با ذبح وابستگی به این فرزند محبوب، به نتیجه رسید. بنابراین، ذبح، اعلام قطع تعلق و وابستگی است و این تحول ابراهیمی را در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حمل خواهد کرد.

با رسیدن به این مرحله، دیگر می‌توان از احرام خارج شد و برای ابراهیمی شدن جشنی برپا کرد. خروج مردان از احرام با تراشیدن همه موهای سر و خروج بانوان از آن با کوتاه کردن بخشی از موها انجام می‌شود تا نشانه‌ای باشد از اینکه با این حج ابراهیمی از همه اضافات موجود در زندگی باید گذشت.

ضمن اینکه تراشیدن سر نوعی خودشکنی و پذیرفتن حضور در جمع بدون اتکا به زیبایی ظاهر است. این نکوهش زینت و زیبایی نیست؛ بی‌مقدار دانستن زیبایی‌های کاذب در برابر زیبایی حقیقی و اعلام این است که پایبندی به هیچ زیبایی ظاهری نمی‌تواند جایگزین زیبایی باطنی باشد و همچنین، خشنود بودن به زیبایی باطن است که ناشی از رابطه پنهان بنده و پروردگار است و امکان تظاهر به آن وجود ندارد.

خروج از احرام، به معنای پایان مناسک حج نیست. با خروج از احرام، منا 2 روز دیگر نیز میزبان حج‌گزاران است. هر صبح رزمایش ایستادگی در برابر شیطان تکرار می‌شود و سپس همچنان سرزمین منا شاهد به بلوغ رسیدن میهمانانی است که با درک بیشتر قصد بازگشت به مسجدالحرام را دارند. در این بازگشت، باز هم طواف و نماز طواف، باز هم سعی میان صفا و مروه و باز هم طوافی دیگر و نمازی دیگر انجام می‌شود، درحالی‌که وجود عاشق و دل مشتاق حج‌گزاران حقیقی، صیاد بهترین روزی‌های آسمانی خواهد بود و لحظه‌لحظه تحول را تجربه خواهد کرد.

سرانجام مناسک به پایان می‌رسد اما برای کسانی که حرکت با گام‌های ابراهیمی را آموخته‌اند، پایان این مراسم، شروعی دیگر است. این افراد به میان اجتماعات کوچک و بزرگی که زندگی‌شان در میان آنها جریان دارد، باز می‌گردند، درحالی‌که هر یک در حد وسع خود، نقش یک الگوی الهی را ایفا می‌کنند. این افراد،  انسان‌هایی هستند که در حج متولد شده‌اند و به بلوغ رسیده‌اند.

محمدعلی طاهری

کد خبر 96072

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز