در تعریف آن زمان «طرح جنگلداری» عبارت است از تعیین مقادیر کمی و کیفی درختان و چوب آلات حاصله در عرصههای معینی از جنگل با استفاده از روشهای آماری (انوانتر)، با هدف تعیین ومحاسبه امکان برداشت سالانه، برای یک دوره طولانی که همه عمر یک درخت را (حدوداً 100 یا 140سال) در برمیگیرد. البته این مراحل، تهیه نقشه با مقیاس معین، تعیین مسیرهای جاده و... را نیز شامل میشود که خارج از موضوع بحث این مقاله قرار میگیرد.
بدین ترتیب از اواخر دهه1330 توسعه طرحهای جنگلداری، با دیدگاه بهرهبرداری از عرصههای جنگل در شرایطی ادامه یافت که 1- در آن سالها هنوز نقشه جامعی از عرصههای جنگلی آماده نشده بود. 2- روشهای جنگلداری منطبق با ساختارهای جنگل بهویژه نیاز اکولوژیکی گونهها و همسال یا ناهمسال بودن فرماسیونهای جنگل (که تعیینکننده نوع مداخلات است) مورد آزمون قرار نگرفته بود. 3- همواره برداشت گونههای ارزشمندی چون ملج، راش، بلوط، سرخدار و... هدف اصلی طرح را تشکیل میداد. 4- هنوز جداول حجم محلی برای تعیین موجودی که مهمترین مستند برداشت را تشکیل میدهد، تنظیم نشده و محاسبات حجم عمدتاً براساس جداول حجم وارداتی صورت میگرفت که مغایر با واقعیتهای موجود بوده است. 5- در ارتباط با حضور دام و دامداران مستقر در عرصههای جنگل هیچگونه چارهاندیشی به عمل نیامده بود و بسیاری از نارساییهای دیگر که در ناکام ماندن طرحها مؤثر بودهاند.
در سال 1347 با تدوین «دستورالعمل تهیه طرحهای جنگلداری» و انجام تغییراتی در فرمول محاسبه برداشت، سرعت بهرهبرداری شتاب بیشتری بهخود گرفت. در همین سالها بود که 2 کارخانه بزرگ نکاچوب در استان مازندران و چوب و کاغذ در استان گیلان نیز تأسیس شد. در این میان مجتمع صنایع چوب فریم نیز به جمع بهرهبرداران کلان از جنگل اضافه شد.
طی این سالها آنچه بیش از همه موجب تشدید صدمات شد حضور پیمانکاران فاقد صلاحیتی بود که بهعنوان «مجریان طرح» پای به عرصه گذاردند... این وضعیت تا اواخر سالهای 1350 ادامه یافت.
بهرهبرداری از جنگل به هر قیمتی
تا آن زمان آنچه در کانون توجهات اجرای طرح قرار داشت «بهرهبرداری» از جنگل به هر قیمت ممکن بود. بدین ترتیب عرصههای وسیعی از رویشگاههای جنگلی شمال کشور در مناطق گیلان، مازندران و گلستان امروز زیرپوشش طرحهای جنگلداری قرار گرفت. در این بین از تعداد گونههای با ارزش و منحصربهفردی چون راش و بلوطکه در رده درختان سنگین بذر قرار میگیرند و بذردهی مطلوب آنها تقریباً در دورههای 3 ، 5 و بعضاً 7 سال یکبار تحقق مییابد، بهشدت کاسته شد و جای آن توسط گونههای سبک بذر با تولید بذر همهساله که قابلیت پرواز و استقرار در هر شرایطی داشته و عمدتاً فاقد ارزشهای اکولوژیک هستند، اشغال شد.
بدین ترتیب شرایط تعادل بیولوژیک در جوامع جنگلی موجود که بخشهای وسیعی از رویشگاهها را تشکیل میدهند، دستخوش آنچنان تغییراتی شد که امکان استقرار گونههای شاخص و برتری چون راش، بلوط، سرخدار و... را با مشکلات فراوانی مواجه ساخت. به همین دلیل در شرایط حاضر با فرماسیونهای ثانویهای مواجه هستیم که نه تنها فاقد ارزش ایستگاهی هستند، بلکه تداوم حیات جنگل را نیز به مخاطره انداختهاند. امروز نمونههای بارزی از گونههای حفاظت شده بلوط، شمشاد، توسکا و... را میتوان در قامتهای افراشته و زیبا در پارک جنگلی سیسنگان و نور مشاهده کرد.
نخستین گام برای حفظ جنگل
از یک سو، تنزل کیفی و کمی پتانسیلهای جنگل طی سالیان سال، نیز استیلای آفات و امراض در گونههای باقیمانده نظیر راش، ملج، افرا، توسکا و از سوی دیگر، خسارات وارده توسط دام و دامداران ساکن و متحرک در عرصههای جنگل، تشدید قاچاق چوب، توسعه ساختوسازها در نواحی جلگه و... موجب شد تا سازمان جنگلها و مراتع کشور از اواخر دهه 1350 با تغییر رویکرد در روند مدیریت جنگلداری و بهعنوان نخستین گام با تقسیم عرصههای جنگل به حوضههای آبخیز، اجرای هر گونه مداخلات را در محدوده این واحدها، متمرکز کند که از اصول اجتنابناپذیر در مدیریت جنگلداری است.
همزمان با این اقدام تهیه جداول حجم محلی(منطقهای) گونه راش که با مشارکت دانشکده منابع طبیعی کرج و دفتر فنی جنگلداری سازمان جنگلها و مراتع کشور صورت گرفت، از دیگر گامهای مؤثر در رویکرد جدید بوده است. در ادامه، آماربرداری سراسری در عرصههای جنگلی شمال که خود از طاقتفرساترین کارها در شرایط جنگل است، نیز به اجرا درآمد.
از دیگر اقدامات مؤثر آن دوره پر رنگ کردن برنامههای پرورشی در تودههای جنگلی و تشکیل دورههای آموزشی است که با همکاری دانشکده منابع طبیعی کرج و دفاتر ذیربط بهعنوان یک حرکت محوری در خدمت برنامههای جنگلداری قرار گرفت. به موازات این اقدامات و با ملاحظه این موضوع که حضور دام و دامداران پراکنده در عرصههای گوناگون جنگل، علاوه بر عدمبازدهی لازم، خسارت جبرانناپذیری را برزادآوری طبیعی وارد میکند، با تدوین پروژهای تحت عنوان «اسکان دام» تلاش گستردهای در این زمینه اعمال شد و تا آنجا که نگارنده به خاطر دارد، عملیات اسکان در نقاطی از عرصههای حاشیه جنگلی مازندران (منطقه ساری) وگیلان (منطقه آستارا) توفیقاتی را بهدنبال داشته است.
سرانجام با توجه به عدمدستیابی به توقعات مورد انتظار در اجرای طرحهای جنگلداری و جبران ضعف و نارساییهای حاصله، سازمان جنگلها و مراتع کشور به این نتیجه رسید که با توجه به توسعه دادن ابعاد و اندازههای «طرح» و به خدمت گرفتن همه عناصر متشکله در واحدهای آبخیز «طرح جامع جنگلداری» را به مورد اجرا بگذارد.
چشماندازی نگرانکننده
امروز نیز با گذشت سالها از رویکرد جدید سازمان جنگلها و مراتع کشور و کاربست تمهیدات متعدد، تغییر فاحشی در چشمانداز آینده دیده نمیشود. دلیل این مدعا هشدارهایی پیاپی است که از سوی مراجع ذیربط بهویژه انجمن و جامعه جنگلبانی و سایر کارشناسان و صاحبنظران فن در ارتباط با آینده جنگل ابراز میشود تا آنجا که برخی از صاحبنظران از حذف جنگلهای شمال در سالهای آتی صحبت میکنند!
راهکارها
به راستی چه باید کرد؟ بهنظر میآید تعریف ساده از «جنگل پایدار» میتواند مبنای جدیدی در راهکارهای پیش رو باشد. در تعریف کلاسیک، «جنگل پایدار» اکوسیستم کلانی است که عناصر متشکله آن اعم از میکرو و ماکرو ارگانیسمهای موجود در خاک، همراه با روییدنیهای علفی و خشبی، نهال، خال، درختچه و درختان اصلی تحت شرایط معینی از ویژگیهای ادافیک و کلیماتیک پدید آمده و همه این عناصر در چرخه حیات ارتباطی متقابل و ارگانیک با یکدیگر دارند. افزون بر آن هر توده جنگل به سهم خود دارای سقفی است که به آن «تاج پوشش» و به تناسب شرایط سن یا قطر دارای پراکنش معینی در واحد سطح است که به آن «تراکم» میگوییم و این 2 عامل نیز نقش تعیین کنندهای در بقا و پایداری جنگل دارند. براین اساس جنگل- برخلاف ظاهر که نشانی از نظم و ارتباطات بیولوژیک در آن دیده نمیشود-بیش از حد تصور منظم، مرتبط، شکننده و آسیبپذیر است.
در چنین شرایطی نخستین گام تغییر در نوع نگاه با ماهیت «بهرهبرداری» از جنگل است. به عبارت سادهتر باید اولویت اقدام را در پایداری و تداوم آن دانست، نه در استحصال چوب، وقتی نگاه مدیریتی به این موضوع معطوف میشود، نخستین دغدغه فکری حضور دهها هزار خانواری است که از طریق «اجرا طرحهای جنگلداری»، صنایع و کارخانجات وابسته به آن از این منابع ارتزاق میکنند، از این رو، بدون حل و فصل این معضل اجتماعی نمیتوان چارههای کارآمد اندیشید بلکه بهعنوان راه حل باید گزینههایی را مورد تجزیه و تحلیل قرارداد که متضمن منافع خانوارهای وابسته به آن باشد.دومین گام مهم، نوسانات حجم چوب در بازار مصرف است که باید مدنظر قرار گیرد؛ زیرا چنانچه عرصههای جنگلی شمال بهعنوان بخش عظیم منابع تأمینکننده چوب از گردونه تولید خارج شوند طبیعتاً در بخش صنایع و کارخانجات ذیربط، همچنین بازار مصرف، با چالشهای جدی روبهرو خواهیم شد، که باید در این باره چارهاندیشی شود.
سومین گام، بررسی بیلان مالی سازمان جنگلها و مراتع کشور در ارتباط با کاهش یا حذف درآمد حاصل از منابع جنگلی است. بدیهی است با چرخش مدیریتی از «مسیر بهرهبرداری» یا انتفاعی به مسیر سرمایهگذاری یا غیرانتفاعی، تغییراتی نیز در بیلان مالی سازمان مذکور پدید خواهد آمد که باید پیشاپیش به تبعات آن پرداخته شود.
درصورت توفیق موارد یاد شده میتوان اذعان کرد که عرصههای جنگل با همه صدمات وارده، همراه با اختلالات اکولوژیک و بیولوژیک اما بدون معارضهای حقوقی و اجتماعی در اختیار صاحبان فن قرار گرفته و پس از آن، با توجه به استراتژی جدید برخورد با جنگل از دیدگاه فنی و واقعیتهای موجود ضمن بازنگری در سرفصل برخی از دروس اساسی نظیر نگلشناسی، جنگلداری باید موضوعات جدیدی را متناسب با شرایط حال حاضر جنگلهای شمال تدوین کرد و به موازات آن در شرح وظایف برخی واحدهای تابعه در سازمان جنگلها و مراتع کشور بازنگری و به تبع آن در ساختار سازمانی پارهای از ادارات تابعه سرجنگلداریهای کل مناطق شمال نیز تجدید نظر اساسی به عمل آورد.