چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۸ - ۰۵:۴۲
۰ نفر

ندا رجبی: دیگر عادت کرده‌ایم به سریال‌های جدی که از دیدنشان خنده‌مان بگیرد و کمدی‌هایی که بی‌مزگی‌شان اشک‌مان را دربیاورد.

 این چند سال چیزی که لج‌مان را درمی‌آورد سایه سنگین نام‌هایی است که پای این آثار می‌بینیم. مازیار میری گرچه خیلی هم به این گروه بستگی ندارد و برای ساخت سریالش تلاش زیادی کرده ولی نمی‌توان اثرش «گاو صندوق» را جزو  آثار موفق تلویزیونی دانست. او باوجود جمع کردن ابروباد و مه و خورشید و حبیب‌رضایی و محمدرضا مویینی و... که نشان از ارزشی است که برای کیفیت کارش قائل است، برای شناخت مدیوم تلویزیون و مخاطب‌اش هنوز احتیاج به زمان و تجربه دارد تا به جایگاهی نظیر جایگاهش در سینما برسد. گفت‌وگوی ما را با وی در این‌باره می‌خوانید.

  • کوچ سینماگران به تلویزیون بعد از چندسال شاید دیگر اتفاق عجیبی نباشد. اکثر کسانی که طی این چند سال راغب به ساخت سریال شدند آن طرف کسب‌وکار پررونقی نداشتند. اما شما این چند سال تقریبا پرکار بودید؛ « به همین سادگی» و پس از آن «پاداش سکوت»  و بعد هم به سرعت «کتاب قانون»  را کار کردید. شما در تلویزیون چه می‌کنید؟

در مورد اینکه دوستان دیگر چرا آمدند نمی‌دانم، باید از خودشان بپرسید اما من علت خودم را می‌توانم بگویم. بعد از ساخت کتاب قانون 2 سال توقیف شدن این فیلم می‌توانست فرصت تجربه‌های جدید باشد که اکران نشدنش متاسفانه این فرصت را از من گرفت و درگیری دائم من با ماجرای این فیلم باعث شد نتوانم کار کنم. در این شرایط وقتی از طرف آقای عزیزی پیشنهاد ساخت این کار به من شد با تعریف‌هایی که همایون اسعدیان از همکاری با آقای عزیزی  در مجموعه  «راه بی‌پایان»  داشت و شناخت دورادوری از ایشان، فکر کردم می‌توانم این تجربه را در تلویزیون داشته باشم.

از طرفی در 4-3 سال گذشته تلویزیون آدم‌های سینمایی را جذب کرد و آدم‌های سینما کم‌کم گرایش به تلویزیون پیدا کردند و اکثرشان هم ماندگار شدند،  نمونه بارزش کیانوش عیاری است. ایشان یکی از برترین سینماگران ما هستند ولی با نامهربانی‌هایی که در سینما اتفاق افتاد، تلویزیون این بخت  را داشت که این آدم‌ را جذب کند.

  • گفتید دوست دارید تجربه‌های مختلف داشته باشید و گونه‌های متفاوت را آزمایش کنید. این سوال همیشه در مورد خیلی از سینماگران خوب ما وجود داشته که چرا وقتی در گونه‌ای موفق هستند اصرار  دارند آن را رها کنند و شکل‌های دیگر را تجربه کنند؟

من که البته جزو کارگردانان تجربه‌گرا هستم و دلم می‌خواهد ژانر و گونه‌های مختلف را امتحان کنم و دنبال اتفاقات نویی در آنها باشم. بازهم آقای عیاری را مثال می‌زنم که به همین شکل کار کردند و انواع مختلف را هم تجربه کرده‌اند که شاهکار بوده.

من فاصله‌ام با او خیلی زیاد است اما به هر دلیل کارگردان محبوب من است. در واقع می‌خواهم بگویم که این نوع کار را هم می‌شود کرد و جذاب هم هست. من هم علاقه‌مندم که این طور کار کنم و ضمن اینکه گونه‌های مختلف را پیدا می‌کنم خودم را هم پیدا کنم.  در هر کاری که ساختم خودم چیزی که دوستش دارم را هم در آن پیدا کردم. یعنی کتاب قانون زمین تا آسمان با آنهای دیگر یا پاداش سکوت با بقیه یا به آهستگی با قطعه ناتمام متفاوت بودند اما جست‌وجوگری که در کتاب قانون هست در آنهای دیگر هم بوده.

  • در پی این هستید که ببینید در کدام زمینه قوی‌تر بوده‌اید و به آن سمت بروید یا اصلا به این هم کاری ندارید؟ مثلا به آهستگی اتفاقی بود که من دلم می‌خواست تکرار شود.

حالا من خودم در این سال‌ها دلم برای قطعه ناتمام تنگ شده و می‌خواهم تکرار شود.

  • پس خودتان هم دچار این وسوسه هستید.

خب طبیعی است.

  • برویم سراغ گاوصندوق. ژانر این سریال را نمی‌شناسم. قرار بوده کمدی باشد؟ خب نیست! پلیسی هم که نیست!

گاو صندوق قواعد و شرایط ژانر سرقت را رعایت کرده اما تلفیق شده با یک کمدی رمانتیک شناخته شده حال حاضر جهان و ما خواستیم با این کار لحن مفرحی به آن بدهیم و این اتفاقی است که خیلی سخت شکل می‌گیرد.

  • همین. به نظر شما این شکل گرفته و در قصه شما درآمده است؟

 بله. به نظرم این اتفاق افتاده. نظر آدم‌هایی  را که خیلی هم کم تلویزیون می‌بینند، می‌شنوم که برایشان جذاب است و آن را دنبال می‌کنند. این خیلی خوب است.

  •  چه چیزی را باعث این اتفاق می‌دانید؟

به نظر من فرق گاوصندوق با سریال‌های هر شبی دیگر شاید در این باشد که در هر قسمت یک اتفاق جدید می‌افتد و از آن نوع سریال‌هایی نیست که اگر 5  قسمت را نبینید بدانید چه ماجرایی در جریان است؛  برای اینکه چندین ماجرا با هم جلو می‌رود و اینها همه‌جا گره‌گشای یکدیگر خواهند شد.

  • البته اتفاق و ماجرا در آن زیاد هست اما همه چیز خیلی سرد و آرام روی می‌دهد. ضمنا بعضی اتفاقات هم به شکل‌های مختلف تکرار می‌شود. مثلا شما چند قسمت را با احتمال گیرانداختن غلامرضا در کنار گاوصندوق تمام کرده باشید خوب است؟

 البته این‌جوری هم نیست! از یک جایی قصه وارد زندگی پنهان آقای جلوه می‌شود.

  • که تنها قصه جذاب کار است.

عجله نکنید چون به اواخر کار نزدیک می‌شوید و همه این داستان‌ها به هم ربط پیدا می‌کند. اتفاقی که در گاو صندوق افتاده و باعث می‌شود بگویم ژانر سرقت را رعایت کرده‌ایم این است که هر کدام از این پازل‌ها که چیده می‌شود و جلوتر می‌رویم می‌گوییم پس معنی آن هم این بود!

  • می‌خواهید بگویید جزئیاتی که به نظر غیر ضروری می‌رسد و این احساس را ایجاد می‌کند که فقط دارد داستان را کش می‌دهد و این کار از این صحنه‌ها کم ندارد معنی و جایگاه دارد؟

بله. مثلا ما دیدیم که مینا رفت لنز خرید. شاید بگویید این می‌توانست نباشد ولی علتش که معلوم شود دیگر این‌طور فکر نمی‌کنید. به هر حال این مدل کار قدری با قواعد تلویزیون فرق دارد. این از آن سریال‌هاست که باید لحظه‌لحظه دیده باشی و اتفاقا پشت هم دیده باشی که نوع پخش هر شبی مناسب‌ترین پخش برای آن بود.

  • اینکه هرکدام از اتفاقات و رفتارهای کوچک در آخر کار معنی پیدا می‌کند و در این پازل جایگاهی دارد خوب است اما به هر حال بیننده باید در هر قسمت که نگاه می‌کند لذتی از کار ببرد و ترغیب شود که سریال را دنبال کند.

خود دوستان دست‌اندرکار تلویزیون هم این نگرانی را داشتند که شاید بیننده‌ای که دوست دارد قدری آسان‌تر کار ببیند، دیدن و دنبال کردن این کار برایش سخت باشد اما به نظرم این شیوه به ارتقای  سطح سلیقه و دقت بیننده کمک می‌کند. این شکل را تا حالا تلویزیون تجربه نکرده. خودشان هم این را می‌گویند و همیشه سریال‌های هر شبی که بعضا موفق هم بوده به این دلیل بود که این ژانر تکرار شده و امتحانش را قبلا پس داده و دارد خودش را تکمیل‌تر می‌کند. ژانر سرقت ولی ژانری است که تا به حال تلویزیون تجربه نکرده و شاید نفر بعدی که می‌خواهد این ژانر را کار کند بهتر و تکمیل‌تر انجامش بدهد. گرچه فکر می‌کنم این جذابیت از قسمت پنجم به وجود آمده و مخاطب خوب دارد دنبال می‌کند. در ضمن اتفاقی که اول در سناریو و بعد هم در تدوین آقای مویینی افتاده….

  •  من که خیلی شگفت زده شدم اسم محمدرضا مویینی را دیدم به عنوان تدوین‌گر.

بله. ایشان بهترین مونتور سینمای ایران است، پس مطمئن باشید که هیچ سکانس اضافه‌ای در کار نمی‌گذارد و همه چیز دلیل دارد. اگر دقت کرده باشید ما از آغاز در هر چند قسمت گره‌هایی داشتیم که در قسمت‌های بعد بازشده و گره‌های دیگری به وجود آمده اما گره اصلی در 4 دقیقه آخر سریال باز می‌شود که این یکی از جذابیت‌هایی بود که این کار برای من داشت. ما در پایان‌بندی می‌فهمیم که اصل ماجرا چه بوده.

  • اما غیر از جذابیت قصه، بخش بسیار مهم دیگری که می‌تواند باعث جذابیت و گرمی کار شود بازیگران هستند. در کار شما این ترکیب بازیگر خیلی نچسب و نامأنوس است. اکثر آدم‌ها خشک و بی‌انعطاف از آب درآمده‌اند و به نظر من این تا حد زیادی به بازیگرانتان برمی‌گردد. شاید تنها یکی دونفر را بتوان نام برد که می‌شود دوستشان داشت. مثلا سیروس گرجستانی.

می‌خواهید بگویید چرا بازیگران تئاتر؟

  • نه. اتفاقا سابقه باعث می‌شود لااقل تیپ‌سازی‌ها خوب از کار دربیایند اما پیام دهکردی یا بازیگر نقش عباسی تیپ‌های جذابی نیستند.

ما وقتی در مرحله نگارش بودیم اولین کسی که آمد با او صحبت کردیم حبیب‌رضایی بود. ما با هم فکر کردیم چگونه می‌شود فضای سریال‌ها را قدری نو کنیم و تصاویری داشته باشیم که بینندگان ما تا به حال ندیده‌اند و برویم به سمت بازیگر بودن آدم‌ها ؛ یعنی بازیگریشان غلبه کند بر چهره بودنشان. به همین دلیل رفتیم سراغ بازیگران مطرح تئاتر و 4-3 نفر اصلی ما بازیگرانی هستند که یا در تلویزیون کار نکرده‌اند یا کم‌کار بوده‌اند. مثلا سیامک صفری تا به حال در تلویزیون کار نکرده ولی بهترین بازیگر تئاتر است یا افشین هاشمی دو تا سیمرغ فجر را دارد. حمید ابراهیمی، محسن حسینی، آزاده صمدی و…   ولی برای این ژانر باید شیرین می‌بودند و اصلا نیستند. ولی آماری که من دارم می‌گوید هوشنگ و جلوه از همه برای مخاطب شیرین‌تر شده‌اند.

  • اما بقیه چی؟ ساز خودشان را می‌زنند.

خب نسبت به غلامرضا هم یک حس همدردی در بیننده شکل گرفته ما ژانری را کار کردیم که آدم اصلی ما که می‌خواهیم همراهی‌اش کنند یک دزد است و این خط قرمز تلویزیون بود. تا حالا سابقه نداشت که با یک دزد همدردی کنیم.

  • سابقه نداشته؟! شوخی می‌کنید؟

نه نداشتیم. اگر هم داشتیم حتما یک جایی متنبه می‌شده.

  • یعنی دزد شما متنبه نمی‌شود؟

حالا ببینید… غلامرضای ما تا آخرین قسمت که گیر این ماجراست. به هر حال نو بودن چهره‌ها برای ما مهم بود ضمن اینکه بازیگران حرفه‌ای هم باشند.

  • من می‌گویم چرا این قدر دو‌دستگی وجود دارد؟ چرا با هم نمی‌خوانند؟ سیروس گرجستانی، بهاره رهنما و سروش صحت اینجا چه می‌خواهند؟

این عمدی بود ضمن اینکه آن نقش‌ها به ما این اجازه را می‌داد که از آنها استفاده کنیم. ترکیب اینها و آنها کمک می‌کرد بتوانیم سریالی داشته باشیم که مخاطب بیشتری جمع کند. اتفاقی که در سینما افتاده برای نسلی که من هم جزء آن هستم این است که به سمتی رفتیم که ویترین کارها را طوری بچینیم که بتوانیم با آنها حرف جدی بزنیم. مدتی بود ما فیلم‌هایی می‌ساختیم که در جشنواره‌های مختلف اتفاقات موفقی را پشت سر می‌گذاشت اما مخاطب داخلی کمتری داشت. الان سعی می‌کنیم ویترین داشته باشیم که مخاطب هم داشته باشد. خیلی‌ها دارند این کار را می‌کنند. من در به آهستگی و بعد در پاداش سکوت و حالا کتاب قانون این کار را انجام دادم و خوب هم جواب داد.

  • ولی حالا با گاوصندوق و این گروه بازیگر به نظرم آمد که خودتان هم نگرانی و مقاومتی داشته‌اید نسبت به اینکه مردم به چشم مجموعه‌های هر شبی به شما نگاه کنند. 

فکر می‌کنم اصلا نوع کار و آدم‌هایمان قرار نبوده به آنها شبیه باشند.

  • ولی پتانسیل این را داشته که اگر بخواهید به آن سمت بروید.

اما نمی‌خواستیم این اتفاق بیفتد.

  • که حالا همین نخواستن باعث شده خلأ‌هایی در کار احساس شود و از بعضی لحاظ‌ها  از آن سوی بام افتاده‌اید. مثلا کار برای دوری از پرحرفی زیادی کم حرف است و  برای دوری از جنگولک‌بازی،  زیادی ساکن و کم تحرک است.

ببینید برای من دردآور است که وقتی سریال از تلویزیون پخش می‌شود آدم‌ها می‌توانند در این زمان بروند غذا بخورند، تلفنی حرف بزنند و مثل شنیدن برنامه رادیویی با آن برخورد کنند. برای من مهم بود که بیننده حرمت این 40  دقیقه را نگه دارد. برای همین خیلی مواقع پلان‌های من دیالوگ ندارد و فقط اجراست.

  • وقتی می‌خواستید کار را شروع کنید متن آماده بود؟

بله. از 30  قسمت 29  قسمت آماده بود که کلید زدیم و چارچوب قسمت آخر را هم می‌دانستیم؛ فقط نوشته نشده بود.

  • چه عجب! یک‌بار هم گفتند بله. گاو صندوق  از این جهت هم نمونه نادری است!
کد خبر 97474

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز