در این فیلم کیج نقش یک هواشناس شیکاگویی را دارد که برای یکی از شبکههای تلویزیونی بزرگ کار میکند. او با وجود موقعیت شغلی مناسبش در زندگی به نوعی پوچی رسیده و حس میکند که هیچ چیز جذابی در زندگیاش وجود ندارد.
این مرد در زندگی خانوادگی خود با مشکلات زیادی روبهروست. همسرش دارد از او جدا میشود و نمیتواند ارتباط خوبی با دو فرزند خویش برقرار کند، پدرش هم هیچ احترامی برای او قایل نیست.
نیکلاس کیج در این فیلم یک بازی گرم، یکدست و دوستداشتنی ارایه میدهد و این در حالی است که کاراکتر او در قصه فیلم یک شخصیت دوستداشتنی و مقبول نیست.
بازی در این فیلم یک تجربه تازه برای کیج در زمینه حضور در نقشهای جدی و سنگین بود. وی این مسیر را امسال با درام ضدجنگ و اجتماعی «مرکز تجارت جهانی» الیور استون ادامه داد. این فیلم که قصهاش درباره سقوط دو برج ساختمان تجارت جهانی است، به احتمال زیاد کیج را نامزد دریافت جایزه اسکار خواهد کرد.
وی در این گفتوگو درباره «هواشناس»، «مرکز تجارت جهانی» و قسمت جدید اکشن ماجراجویانه «گنجینه ملی» حرف میزند.
ترجمه: کیکاوس زیاری
***
- بخش مهمی از قصه «هواشناس» درباره خانواده و پدر بودن است. در این باره برایمان صحبت کنید.
تصورم این است که اصلاً اهمیتی ندارد که ما کی هستیم و چه نوع زندگیای داریم. واقعیت این است که همه ما – تحت هر نوع شرایط زندگی که باشیم- با پدرانمان ارتباط نزدیکی داریم، زیرا آنها بزرگ هستند و ما کوچک.
همین مسأله باعث میشود تا احترام ویژهای به آنان بگذاریم. در رأس همه چیز، پدر من پروفسور ادبیات است و آدم بسیار بسیار بامزه و جذابی است. به همین دلیل همیشه تلاش داشتم به این نکته دست پیدا کنم که چگونه میتوانم از او الهام بگیرم و تبدیل به چیزی مثل او بشوم.
برای این منظور به موسیقی کلاسیک گوش کردم، ادبیات کلاسیک را مطالعه کردم. این شرح حال بزرگ شدن کسی است که پدرش پروفسور دانشگاه است.
- چه عاملی باعث جذب شما به فیلم «هواشناس» شد؟
حقیقت را بگویم خیلی مایل بودم که در یک درام خانوادگی بازی کنم. این ژانری است که فکر میکنم برای عموم تماشاگران بهترین است، زیرا به راحتی میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. ما میتوانیم به سالن نمایش فیلم برویم و با تماشای فیلمها، چیزهای زیادی را درباره مسایل مختلف یاد بگیریم و به این ترتیب بزرگتر و عاقلتر شویم.
درامهای خانوادگی در این زمینه کمک خیلی زیادی میکنند. در همان حال باید بگویم که ساخت این نوع از فیلم یکی از مشکلترین کارهاست، زیرا تحت تأثیر قرار دادن تماشاچی به آن آسانی هم که فکر میکنیم نیست.
هدفم از بازی در یک درام خانوادگی – و همین طور الهامگیری هنرمندانه از حضور در چنین کارهایی- هدفی خاص است. این کار مثل حرکت بر لبه تیغ است. گور وربینسکی در این فیلم خارج از چارچوب معمول درامهای خانوادگی عمل کرد و چیزی هنرمندانه و شخصی آفرید. اما در همان زمان، درباره تمام آن مسایلی صحبت میکند که بچهها در زندگی واقعیشان (بعد از جدایی پدر و مادرهایشان) با آن روبهرو میشوند.
گور وربینسکی این قصه را به شکل تازهای تعریف کرد. احساس کلی خودم این است که تعداد فیلم زیادی مثل «هواشناس» بازی نکردهام، حداقل در ژانر درام خانوادگی. فکر میکنم که فرصت بازی در فیلمی مثل «هواشناس» خیلی کم پیش میآید.
- در فیلم، نقش یک هواشناس را دارید که در جلوی نقشه قرار میگیرد و درباره وضعیت آب و هوا صحبت میکند. قرار گرفتن در این موقعیت چگونه بود؟
یادتان باشد سه سال قبل در درام اجتماعی «اقتباس» در نقش دو برادر دوقلو بازی کردم. در این فیلم من باید در مقابل بازیگری قرار گرفته و بازی میکردم که وجود خارجی نداشت. نقش آن آدم غیرموجود هم به عهده خودم بود! به عنوان یک بازیگر در جلوی دوربین باید آن کاری را انجام بدهی که از تو خواسته شده است.
من بازیگرم و وظیفهام نقش بازی کردن است. حالا در هر فیلمی این نقش و کاراکتر فرق میکند. البته هنگام بازی «هواشناس» کمی عصبی بودم. بیان آن همه دیالوگ روبهروی دوربین تلویزیون و اعلام وضعیت آب و هوا کار سادهای نبود. البته برای ایفای بهترین نقش از چند متخصص اهل فن کمک گرفتم و آنها برای ایفای بهتر نقش توضیحات خیلی خوبی به من دادند. این توضیحات کمک کرد تا بدانم چه کاری باید انجام دهم و خیلی مؤثر بود.
- رابطه کاریتان با مایکل کین در نقش پدر چگونه بود؟
همیشه شیفته کار کردن با این بازیگر بزرگ – که بهترین بازیگر در محدوده کاری خودش است- بودم. به همین دلیل در طول فیلمبرداری حال و هوای خاصی داشتم و حتی کمی مضطرب بودم. این همکاری فرصتی استثنایی برایم به وجود آورد تا کارش و شیوه بازیگریاش را از نزدیک (و بدون واسطه) مورد بررسی و تحلیل قرار دهم.
- از بازی در فیلم احساس رضایت میکنید؟
صد درصد. فرصت کمی در زندگی آدم پدید میآید که در چنین فیلمی بازی کند. گور وربینسکی فیلم ترسناک «حلقه» و اکشن ماجراجویانه «دزدان دریایی کارائیب» را هم کارگردانی کرده است، اما «هواشناس» چیز دیگری است. این روزها این جور فیلمها کمتر ساخته میشود.
- خیلی جالب است که بعد از هواشناس به سراغ کاری اکشن و ماجراجویانه مثل «گوست رایدر» رفتهاید که حال و هوایی کمیک استریپی دارد.
خب، بازی در این فیلم کار خیلی مشکلی نبود. شاید عجیب به نظر برسد، اما من گوست رایدر هستم! هنوز در این نقش نوعی چالش و یا تلاش ویژه نمیطلبید. من از تمام شیوههای صادقانه استفاده کردم تا این کاراکتر را بیان کرده و توضیح بدهم. حالا هم خیلی کنجکاو هستم تا ببینم واکنش تماشاگران نسبت به این نقش و خود فیلم چیست.
- چرا فکر میکنید خود گوست رایدر هستید؟ در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
خب، او مردی بود که فقط تلاش میکرد تا یک چیز یا نکته منفی پیدا کند تا بتواند با کار بر روی آن، آن را تبدیل به یک چیز مثبت کند، این همان کاری است که همه ما سعی داریم در زندگی روزمرهمان انجام دهیم. ما درباره این نوع قهرمانان صحبت میکنیم و دربارهشان فیلم میسازیم.
من هم سعی میکنم بازی در فیلمهای سینمایی را قبول کنم تا کاری مثبت انجام بدهم و به مقابله با چیزهای منفی بروم. جانی بلیز کاراکتر اصلی فیلم که تبدیل به گوست رایدر میشود یک ابرقهرمان است که در گذشته اتفاقات وحشتناکی را – که برایش رخ داده- پشت سرگذاشته است.
به همین دلیل سعی دارد بدیها را تبدیل به خوبی کند. برایش هم اهمیتی ندارد که این کار را چگونه باید انجام دهد. در این رابطه است که احساس میکنم من گوست رایدر هستم.
- کمی هم درباره «مرکز تجارت جهانی» بگویید.
برای بازی در نقش جان مکلامگین- یکی از دو مأمور آتشنشانی که روز یازدهم سپتامبر در داخل ساختمان تجارت جهانی گیر افتاد- او و خانوادهاش را ملاقات کردم. مدت کوتاهی در کنار آنها بودم.
از زبان خودشان ماجرا را شنیدم و درباره چیزهای زیادی حرف زدیم. در کنار آن با نفرات بازمانده آن حادثه هم صحبت کردم تا بهتر بتوانم در نقش جان مک لاگلین ظاهر شوم. برای درک موقعیت کلی قصه، صحبت زیادی با الیور (استون/ کارگردان فیلم) داشتم.
احساس کلی را از او گرفتم. وی فیلمنامه خیلی گیرا و زیبایی نوشته بود. هنگام ساخت هم خیلی شبیه سبک قدیمی «سینما ورتیه» (سینما حقیقت) درآمده بود. همه تلاش تمام افراد درگیر پروژه این بود که همه چیز تا حد امکان واقعی و رئالیستی به نظر برسد.
باعث خوشحالیام است که بگویم من و استون سالهاست که میخواستیم فیلم مشترکی با هم کار کنیم ولی تا قبل از «مرکز تجارت جهانی» فرصت آن پیش نیامد. هر دوی ما منتظر چنین فیلمی برای همکاری مشترک بودیم، زیرا نگاهی بسیار مثبت به شرایط و روابط انسانی دارد.
قصه فیلم بیشتر از آن که درباره برجها و حملات هواپیماها باشد، درباره گروهی از انسانها و روابط مابین آنها در یک شرایط سخت است. وقتی برجها فرو ریخت، آنها چگونه با مرگ و ناامیدی مبارزه کردند و برای ادامه حیات چگونه خودشان را با شرایط جدید وفق دادند؟
کوتاه شده از movieabouc.com