و این روزها فیلمی براساس یکی دیگر از کتابهای او به نام «جاده» که برایش جایزه پولیتزر را دریافت کرد، برپرده سینماهای جهان است. استودیوها به سبک دهههای قبل برای اقتباس از سایر آثارش سرودست میشکنند اما آیا کارهای مککارتی قابلیت انتقال روی پرده نقرهای را دارد؟در کتابهای او عده زیادی به شکلی رقت انگیز جان میبازند و در آخرین داستانش که در روزهای پس از پایان دنیا میگذرد، شخصیتها آواره و منتظرند و واقعا اتفاق خاصی رخ نمیدهد.
این نویسنده برای نگارش دیالوگهای منحصر به فرد، بیاهمیت دانستن قصه و عدماستفاده از علامت سؤال مشهور است.او زمانی به قدری فقیر بود که حتی برای هفتههایی استطاعت خرید خمیر دندان را نداشت و با این وجود از هر اقدامی برای تبلیغ نوشتههایش خودداری میکرد. روزگار برای او در دهههای قبل به سختی میگذشت و گرچه چند سالی است زندگیاش دستخوش تحول شده ولی هنوز در برنامه اوپرا وینفری به صراحت میگوید اهمیتی نمیدهد اگر مردم کتابهایش را نخوانند.
کتابهای مک کارتی این روزها مشتریان زیادی در استودیوهای فیلمسازی پیدا کرده و پس از فیلم جاده به کارگردانی جان هیلاکات و بابازی ویگو مورتنسن، شارلیز ترون، حالا اندرو دومینیک فیلمساز استرالیایی که کارش در «قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل» مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود، ابراز علاقه کرده تا فیلمی براساس کتاب دیگر مککارتی به نام Crossing بسازد.
اندرو دومینیک در کنار جان هیلاکات و جو پنهال – فیلمنامهنویس جاده – همگی در استرالیا به دنیا آمدهاند و پن هال معتقد است مکان وقوع داستانهای مککارتی همچون استرالیا همگی مکانهایی پر از رازهای قدیمی هستند.
تاد فلد کارگردان فیلم فرزندان کوچک اکنون در حال نگارش فیلمنامهای براساس کتاب دیگری از مککارتی به نام Blood Meridian است و گفته میشد ریدلی اسکات اول قصد ساخت آن را داشته ولی به دلایل حرفهای از آن چشم پوشی کرده است.
ولی دلیل این همه توجه جامعه سینمایی به این نویسنده گوشهگیر و منزوی چه میتوانست باشد؟ جوایز اسکاری سال 2007 که به فیلم پیرمردها سرزمینی ندارند تعلق گرفت همه چیز را برای مک کارتی در دنیای هنر عوض کرد. فیلم اقتباسی از کتاب سال 2005 او بود و این تغییر تنها محدود به سینما نبود.
کنت لینکلن استاد دانشگاه UCLA اشاره میکند که حالا او در هر دانشگاه معتبر چهرهای شناخته شده است و کتابهای او در اکثر کشورها تدریس میشود.
مککارتی در سال 1965 نخستین کتابش به نام The Orchard Keeper را منتشر کرد و خیلی زود بهعنوان بزرگترین نویسنده غرب آمریکا پس از والاس استگنر شناخته شد. اما پس از 2 دهه نوشتن درباره شخصیتهای هیولا گونه و روایت داستانهایی درباره قتل و آدمخواری، از سال 1985 و با Blood Meridian او از دنیایی فاکنر گونه فاصله گرفت و به نوعی خودباوری ادبی رسید تا جایی که هارولد بلوم این کتاب او را یکی از آثار کلاسیک ادبیات آمریکا لقب داد.
سپس دست به نگارش سهگانه مرز درباره پایان غرب زد و همه اسبان زیبا نخستین کتاب در این سری بود که در سال 1992 چاپ شد و در عین پرفروش بودن جایزه نشنالبوک را برای مککارتی به همراه داشت.
ولی این توفیق ادبی به معنای اقتباس سینمایی مطلوب نبود. بیلی باب تورنتون با استفاده از هنرپیشههای مورد نظرش – مت دیمون و پنه لوپه کروز – فیلم را ساخت.
ولی کار از همان ماههای اولیه محکوم به شکست بود و زمانی که تورنتون و استودیو نتوانستند در مورد مدت زمان فیلم به توافق برسند، اصرار کارگردان در نهایت به از دست دادن موسیقی مورد نظرش برای فیلم (از دانیل لانویس) و کاهش 50دقیقه از آن شد و طبیعی بود که نقدها هم عمدتا منفی باشند و فیلم فروش نکند.
تورنتون به قدری از این مسئله ضربه خورد که تا به امروز دست به ساخت فیلم دیگری نزده است ولی تأکید دارد اقتباس از آثار مککارتی مشکل نیست چون دیالوگهای خوبی در کتابهایش وجود دارد و در عین حال زمین در آثار او شخصیتی مجزا محسوب میشود و میتوان روی فیلمبرداری خوب از آن حساب کرد.
ولی پیرمردها سرزمینی ندارند همه چیز را تغییر داد هرچند که دلیل واضحی برای موفقیت آن وجود داشت. این کتاب اول بهعنوان فیلمنامه نوشته شده بود و بعد بهصورت رمان منتشر شد. داستان راجع به یک کلانتر تگزاسی و قاتلی بیرحم بود که چهار جایزه اسکار
از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را برای برادران کوئن به همراه داشت و مککارتی را به جمع کثیری در دنیا معرفی کرد.
حتی با وجود این موج شهرت هم اقتباس از رمان جاده کاری ساده نبود، رمانی که در آن شخصیتها نام مشخصی ندارند و برخلاف نامش حرکتی در آن دیده نمیشود.
نیک وکسلر تهیهکننده سینما از دهه 1970 آثار مککارتی را دنبال میکند و مدتها بود که میخواست کاری از او را به سینماها بیاورد. وقتی او از ساخت پیرمردها ناامید شد به مدیر برنامه او گفت که میخواهد کار بعدی مککارتی را روی پرده بیاورد. وکسلر ادامه میدهد: چند تا از استودیوها میخواستند روی این کتاب کار کنند ولی وقتی با فضای تیره آن مواجه شدند کار را به کل رها کردند. من دیدگاه خاصی برای آن داشتم و به سرعت مشغول شدم.
در عین حال وکسلر هم با وجود آشنایی 30 سالهای که با کتابهای مککارتی داشت از ریسک کار آگاه بود: جاده کتاب هولناکی است و شاید خیلیها در همان 50 صفحه اول آن را زمین بگذارند ولی من آن را داستان عاشقانهای بین پدر و پسر دیدم وکسلر ایدهاش را با جان هیلاکات و پنهال مطرح کرد و پنهال هم ضمن توافق باگفتههای وکسلر آن را قصهای درباره عدهای دانست که سفری را از سر ناامیدی در تاریکی – به شیوه فیلم شب شکارچی- آغاز میکنند.
جاده در توزیع هم شانس خوبی نداشت و پس از اینکه فاکس سرچ لایت از خیر توزیعاش گذشت و آن را بیش از حد تیره توصیف کرد، استودیو وایناستاین یک سال پس از زمانی که برنامهریزی شده بود فیلم را در آمریکا و چند کشور دیگر توزیع کرده است.
فیلم بهطور کلی نسبت به کتاب وفادار بوده و گرچه در برخی دقایق بهنظر میرسد امیدواری در تماشاگر ایجاد میکند ولی خشونتاش بهمراتب بیش از کتاب است.
پن هال داستان را با یکی از مشهورترین نمایشنامههای قرن بیستم در انتظار گودو مقایسه میکند و میگوید: در اینجا هم دو نفر را وسط ناکجاآباد میبینیم و اثری هم از قصه نیست.
ولی در هیچکدام از کتابهای مککارتی عناصری که بتواند فیلمی تجاری را بهدنبال داشته باشد به چشم نمیخورد و با وجود اینکه Blood Meridian در نظر سنجی نیویورک تایمز در سال 2006 در مورد بزرگترین کتابهای 25 سال اخیر در رده سوم قرار گرفت اما کتابی نهیلیستی پر از قتل است و ساخت فیلمی براساس آن واقعا دشوار است وکسلر در نهایت در مورد این موضوع میگوید: یادم میآید وقتی آن را میخواندم با خودم میگفتم چطور میشود فیلمی براساس آن ساخت؟ مگر اینکه کار را به سام پکین پا بسپاری!
تایمز - 2 دسامبر