شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۸ - ۰۸:۳۵
۰ نفر

ترجمه زهرا فخریه: گرچه واژه پسامدرنیسم خیلی پیش‌تر از اثر معروف لیوتار یعنی «وضعیت پسامدرن» در معماری و برخی دیگر از قلمروهای هنری به کار رفته بود، اما این لیوتار بود که برای نخستین‌بار پیرامون آن به لحاظ فلسفی نظریه‌پردازی کرد.

او در آن کتاب، پسامدرنیسم را همان مدرنیسم به اضافه بحران‌هایش دانست. با این حال، همزمان با لیوتار و بعدها پس از مرگ وی اصطلاح پسامدرنیسم از فلسفه به دیگر حوزه‌های علوم انسانی راه یافت و تحت تاثیر آن رهیافت‌های گوناگونی شکل گرفت. اگرچه از همان دهه‌ 90 به بعد پسامدرنیسم از رونق افتاد و امروزه کمتر با این اصطلاح برخورد می‌کنیم، اما هنوز بر سر مباحث و بنیادهای آن اختلاف زیادی هست.

مطلب حاضر نگاهی تحلیلی دارد به این گفتمان تاثیرگذار در علوم انسانی.

پسامدرنیسم، مرحله جدیدی از سرمایه‌داری است که در آن فرهنگ و اطلاعات به عنصر اصلی منازعات تبدیل می‌شوند. اصطلاح پسامدرنیسم (بدون اینکه لفظ آن به کاربرده شود) در کتاب «جامعه‌نمایش» (society of the spectacle1967) اثر گی‌دبور پیش‌بینی شده بود: هرچیزی که زمانی مستقیما در جهان وجود داشته در جهان امروز به نوعی بازنمایی بدل شده است. با تغییر جهت پیکان توجه از اقتصادسیاسی به اقتصاد نشانه و نمایشی شدن زندگی روزمره، دبور در کنار ژان بودریار ظهور جنبش‌های بعدی را پیش‌بینی کرده بود.

پسامدرنیسم در مراحل اولیه خود یک رویداد و واقعه نبود بلکه یک گفتمان بود؛ رشته‌ای از تفکر که تا به امروز به سمت نقطه انقطاع خود در حال حرکت است؛ همان‌گونه که دیک هبدایج در کتاب خود اشاره می‌کند پسامدرنیسم ظرفیت گوناگونی برای تغییر در معنا (میان ملت‌ها و بافت‌های متفاوت) ایجاد کرده است و دسته‌ای از پدیده‌های ناهمگن را شکل داده که از جزئیات تزئینات هنر معماری به سمت تغییرات فراگیری در درک تاریخی و اجتماعی، در حال گسترش است.

هبدایج 3بنیاد سلبی را در تفکر پسامدرنیسم مشخص می‌کند:

1- پسامدرنیسم نفی کلیت‌گرایی است؛ به عنوان مثال با گفتمان‌هایی که به سوژه استعلایی پایبندند یا طبیعتی ذاتی برای انسان تعریف می‌کنند یا اینکه اهداف جمعی برای انسان‌تعریف می‌کنند، مخالفت می‌کند.

2- پسامدرنیسم نفی یا رد غایت‌شناسی است (که در اشکالی مانند اهداف قطعی و مقاصد تاریخی دیده می‌شود).

3- نفی آرمانشهر به عنوان مثالی از  شکاکیتی که لیوتار از آن به عنوان کلان‌روایت‌های غرب درباره پیشرفت، علم و نبرد طبقاتی مطرح کرده است.

زنجیره‌ای از پیشوند «پسا» که مشابه پیشوندهایی مانند «عدم»  و «بی» در کلمات، نشان‌دهنده عدم متمرکز و بی‌مکانی است، راه حل بدیلی در مقابل پارادایم‌های پیشین پیشنهاد می‌کند. پسامدرنیسم به شرایطی توجه می‌کند که بر آزادی، تکثر و تعدد، چندگانگی، بدعت‌گذاری، احتمال‌پذیری، دورگه‌بودن و پیوندی بودن [امور] دلالت می‌کند. طبق فرمول‌بندی متناقض‌‌نمای ‌جیمسون، پسامدرنیسم نظریه‌ای همگن از تمایزات (یا تفاوت‌ها) است که از یک سو به اتحاد میان زمینه‌های مختلف خود (با کامل‌کردن ادعاهای خود) می‌پردازد و از سوی دیگر جریانی مخالف برای بسط و گسترش تفاوت‌ها پدید می‌آورد.

در کل، پسامدرنیسم در ذاتی چندپاره و ناهمگن از شخصیتی که در جهان معاصر به لحاظ اجتماعی شکل گرفته است، ریشه دارد؛ جهانی که در آن بنیاد فرد به کوچ‌گران دلوز و اسکیزوفرنیک جیمسون تبدیل شده است. دیگر موضوعات تکراری در نوشته‌های پسامدرنیسم عبارت است از:

1) غیرارجاعی‌شدن امر واقع: به موجب تقابل دوتایی مدلول زبان‌شناختی (سوسور)، گذشته واقعی بیمار روانی که به گذشته خیالی بدل می‌شود (لاکان)، جایی که چیزی خارج از متن وجود ندارد (دریدا) و جایی که تاریخی بدون اصالت متون گذشته وجود ندارد (جیمسون) امر واقع را غیرارجاعی می‌کند.

2) ذات‌زدایی از سوژه: استحاله امر قدیمی، با قراردادن خود(self) در میان گسیختگی، ساختار استدلالی که توسط رسانه‌ها و گفتمان‌های اجتماعی شکل گرفته است.

3) مادیت‌زدایی از امر اقتصادی، تغییر شکل محصولات از کالا به نشانه و اطلاعات (فن به‌کارگیری نشانه).

4) تفکیک تفاوت هنر والا از هنر پست: انتخاب درونی اقتصادی را درون مدرنیسم والا و کنترل سوررئالیستی را درون شعور عامه گواه قرار می‌دهد (سونتاگ). برای مثال دالیسکو آگهی‌های تجاری را بر این مبنا تهیه می‌کند.

5) تحلیل شعور تاریخی: سطحی‌شدگی و افول تمایلات ( جیمسون).

6) اختلاف عقیده به جای اتفاق آرا تا جایی که اجتماعات گوناگون دائما تفاوت‌هایشان را به بحث و مذاکره می‌گذارند. بعضی نظریه‌پردازان مانند فردریک جیمسون دیدگاهی چندبعدی ارائه می‌دهند که به دوره پسامدرن به طور همزمان به عنوان یک سبک، گفتمان و یک دوره جدید می‌نگرد. اصطلاح پسامدرنیسم اغلب در میان مفاهیم متقابل سیاسی گرد آمده است. جریانی که ایدئولوژی انتقادی را مجددا برای دوره جدید تجهیز کرده است که در نتیجه قادر بود تا توضیحاتی انتقادی از متون رسانه‌ای ارائه دهد. عد‌ه‌ای پسامدرنیسم را به عنوان حکم مرگ بدیل‌های آرمانی در نظر می‌گیرند، در حالی‌که از زبانی آرمانی برای توصیف وجود بالفعل سیستم سرمایه‌داری استفاده می‌کنند.

اساسا شالوده نظریه پسامدرن در کتاب «وضعیت پسامدرن» نوشته ژان فرانسوا لیوتار آمده است (این کتاب در سال 1979 به فرانسوی و در سال 1984 به انگلیسی منتشر شد). نقطه عزیمت کتاب لیوتار معرفت‌شناسی علوم طبیعی در دانشگاه‌ها بود؛ موضوعی که لیوتار نیز اقرار می‌کرد که چیز زیادی درباره آن نمی‌داند. این کتاب به خاطر عنوان و زما‌ن‌بندی غیرطبیعی‌اش دارای تاثیر بی‌اندازه‌ای شد.

برای لیوتار پسامدرنیسم بحران دانش و قانون را بازنمایی می‌کرد؛ بحرانی که به شکل تاریخی شک‌گرایی مشروطی را در برابر کلان‌روایت‌ها در پی آورد. برای مثال از فراروایت‌های عصر روشنگری درباره پیشرفت علمی و آزادی سیاسی می‌‌توان نام برد. ژان بودریار در آثار خود، ضمن اینکه نشانه‌شناسی و نظریه مارکسیستی را گسترش می‌دهد و مورد بازبینی قرار می‌دهد،  نظریه‌های انسان‌شناسانه و انگیزش‌های محیطی از مارسل موس و جورج باتای را با یکدیگر ترکیب می‌کند.

بودریار استدلال می‌کند که جهان معاصر با توده‌ای از واسطه‌ها که به کالایی‌شدگی انسان می‌پردازند، مستلزم اقتصاد جدیدی است که مبتنی بر نشانه است و در نتیجه نگرش افراد را در برابر بازنمایی دگرگون می‌کند. در کتاب «آیینه تولید» بودریار برخلاف منطق تولیدباور مارکسیسم (که برای اقتصاد فی‌نفسه ارزش قائل می‌شود در حالی‌که از اقتصاد نشانه چشم‌پوشی کرده است) استدلال‌های خود را پیش می‌برد. بودریار در1983 چهارگونه مختلف در راستای گذار از روش بازنمایی به وانمودگی را مطرح کرده است:

مرحله اول که نشانه، واقعیت اساسی را منعکس می‌کند،  مرحله دوم که نشانه، واقعیت را پنهان یا منحرف می‌کند،  مرحله سوم که نشانه، فقدان واقعیت را پنهان می‌کند و  مرحله چهارم که نشانه، به صورت خیالی محض تبدیل می‌شود.

نتیجه این مراحل، شکل‌گیری وانمودگی نابی است که  هیچ‌گونه ارتباطی با واقعیت ندارد. برای واقعگرایان افراطی، نشانه، واقعی‌تر از واقعیت شده است. در این وضعیت، لس‌آنجلس به نسخه بی‌ارزشی از دیزنی‌ لند تبدیل می‌شود؛ عکسی که از خود بچه جذاب‌تر است.

جان‌هینکلی مفهوم «رهایی خیال» در فیلم «راننده تاکسی» توسط تراویس بیکل را اینگونه بیان می‌کند: موقعیتی که در آن، ریگان حقیقت زندگی خودش را با حقیقت زندگی حاکم بر جامعه درمی‌آمیزد. توده مردم در عصری که مرگ اجتماعی رخ داده به نیروهای غرقه در تصویر تبدیل می‌شوند که بیش از این چیزی نمی‌توان گفت؛ آنها تکه‌تکه یا بازنمایی شده‌اند.
منتقدان بودریار مانند داگلاس کلنر و کریستوفر نوریس او را به درجازدن، محافظه‌کاری افراطی، پوچ‌گرایی بیزار از عشرت در اثر افراط در خوشی و نشانه‌پرستی متهم کرده‌اند.

در حالی که بسیاری از نظریه‌پردازان پسامدرنیسم مانند بودریار و لیوتار به سمت رادیکال شدن مایل می‌شدند، فردریک جیمسون فرضیه پسامدرنیسم را از درون چارچوب متهورانه نئومارکسیسم بنیاد نهاد. همان‌گونه که از عنوان مقاله جیمسون «پسامدرنیسم یا منطق فرهنگی سرمایه‌داری متاخر» پیداست، برای جیمسون پسامدرنیسم مفهومی است که به «دوره ویژه‌ای» اشاره می‌کند. با عللی که توسط ارنست مندل در کسوت 3عبارت برای سرمایه‌داری بیان شد (بازار، کالای انحصاری و فراملی‌گری) و با وام‌گیری مجموعه اصطلاحاتی از فرمالیست‌های روسی جیمسون پسامدرنیسم را نتیجه سلطه فرهنگی سرمایه‌داری متاخر می‌داند.

با پیدایی پسامدرنیسم در نظر جیمسون، وضعیت ویژه و خاصی برای سرمایه‌داری فراملیتی حاکم شد. در حالی‌که بسیاری از منتقدان پسامدرن بر امور زیبایی‌شناختی تاکید می‌کردند، جیمسون نشان می‌دهد که پیوندهایی ناگسستنی میان اقتصاد و زیبایی‌شناسی (در دوره‌ای که ایده‌های جریان آزاد سرمایه در مقابل یکدیگر به رقابت می‌پردازند)؛ وجود دارد؛ یعنی جایی که  حمل‌ونقل الکترونیکی سرمایه، زمان و مکان را منسوخ کرده است؛ جایی که سرمایه به تجسم‌زدایی نهایی خود در فضای جهانی‌شده سایبر نائل شده است.

در عصر پسامدرن ترکیب امور اقتصادی و امور فرهنگی برایندی از زیبایی‌شناختی‌شدن امور روزمره زندگی بوده است. بیشترین نمود زیبایی‌شناسی مدرنیسم، تقلید هزل‌گونه از سبک ‌های گذشته نیست بلکه تقلیدی خنثی، بی‌طرف، بدون هیچ‌گونه مفهوم، بدیل و هزل‌آمیز از آن است. همه جذابیت ابتکار زیبایی‌شناسی مدرنیسم در مجموع سبک‌های گذشته خلاصه نمی‌شود چرا که مرکزیت بینامتنیت و آنچه جیمسون از آن با عنوان «قطعات تصادفی سبک‌های گذشته» یاد می‌کند نیز وجود دارد.

برای کلنر، بودریار نشانه‌شناسی ایده‌ئالیست است که نشانه‌ها را از زیربنای مادی‌شان تفکیک می‌کند. این در حالی است که زریس(1990) ایده بودریار را نقطه مقابل فلسفه افلاطونی توصیف می‌کند؛ گفتمانی که به طور قاعده‌مندی به آنچه برای افلاطونیان مفهوم منفی محسوب می‌شد (علم معانی بیان، نمایش، ایدئولوژی) در مقابل مفاهیم بدیل و مسلم آنها توجه می‌کند. در دنیای غیرواقعی مصنوعات رسانه‌های جمعی و سیاست‌های زیرپوستی، واقعیت آنگونه است که در فیلم «خلیج‌فارس» به تصویر کشیده شده یا در فیلم «سگ را بجنبان» به استهزاء گرفته شده است.

منتقدان جهان سوم، به‌درستی استدلال کرده‌اند که پسامدرنیسم برای غرب راه دیگری بود تا صرفا خود را مطرح کند و مسائل محلی خود را به عنوان موضوعاتی جهانی در نظر گیرد. «دنیس اپکو» می‌نویسد: وضعیت پسامدرن چیزی نیست جز فریادهای خودستایانه و ریاکارانه بچه‌ای که زیادی لوس شده و به آن توجه بیش از حد شده است. نکته مهمی که پسامدرنیسم به آن اشاره می‌کند این است که امروزه همه جنگ‌های سیاسی در حقیقت در میدان جنگ نمادین رسانه‌های جمعی رخ می‌دهد. اکنون منازعه بر سر بازنمایی در دنیای ساختگی است که با قلمرو سیاسی برابری می‌کند و مسائل بازنمایی‌شده جای موضوعات مربوط به نمایندگان و حق رای را گرفت.

عیب این قضیه این است که پسامدرنیسم فعالان سیاسی را به بینندگان منفعل ورزشی تقلیل می‌دهد و واکنش به اتفاقات ساختگی و دروغین (با تاثیراتی در دنیای حقیقی) از سوی آنها بیشترین فعالیتی است که از پس آن برمی‌آیند؛ مانند روخوانی چکیده برنامه‌های خبری. با این حال مزیت آن این است که پسامدرنیسم به ما یادآوری می‌کند که دوره جدید، استراتژی‌های جدیدی را نیز طلب می‌کند.

رابرت استم

کد خبر 97646

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز