این هیأت روز چهاردهم دیماه پس از قرائت پیام امامخمینی(ره) به گورباچف به تهران بازگشت. لازم به یادآوری است که هیچکس جز امام(ره) از مضمون نامه آگاه نبود؛ از این رو، همه و از جمله سران روسیه هرگونه احتمالی را پیرامون مفاد آن میدادند، مگر احتمال دعوت به توحید و اسلام نابمحمدی(ص) را.
گورباچف پس از شنیدن پیام، رو به هیأت ایرانی کرد و گفت: در فرصت مناسب به آن جواب خواهد داد و مضمون آن را به علمای شوروی اعلام خواهد کرد. اگر به محتوای پیام دقت کنیم، آن را در جهت اهداف انقلاب اسلامی مییابیم، چرا که انقلاب اسلامی خود را تداومبخش راه پیامآوران الهی و بهویژه پیامبر(ص) میداند. از این رو امام(ره) با آگاهی از این هدف، میخواست به انقلاب اسلامی و پیام الهی آن جنبهای جهانی بدهد.
مطلب حاضر که گفتار آیتالله عبدالله جوادی آملی است، به بررسی و تحلیل مفاد این نامه تاریخی میپردازد.
پیرامون پیام تاریخی امامراحل(رض) معارف فراوانی قابل طرح و ارائه است. یکی از رهاوردهای برجسته این پیام الهی آن است که همانطوری که انبیای الهی «بالأصاله دفائن عقول» را اظهار کردهاند، این پیام «بِالتَّبع دفائن عقول» را شکوفا کرده است.
وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) بهرههای فراوانی که جوامع بشری از وحی الهی دریافت میکردند، برشمرد. یکی از آن منافع بیشمار این است که فرمود: «وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولْ»(1). یعنی انبیای الهی آمدند تا دفینهها و گنجینههای عقلی و فطری جوامع بشری را آشکار کنند؛ هم اندیشههای آنها را پویا کنند، هم عزم و تصمیمشان را استوار. این پیام، هم توانست اندیشه اندیشوران اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق را شکوفا کند و هم عزم و اراده آنها را استوار سازد.
آنها 3 مرحله را باید پشت سر میگذاشتند تا راه انبیاء را طی میکردند؛ اول تخریب و فروپاشی «نظام اِلحاد و شرک و کفر و بطلان»، دوم دوران انتخاب راه، سوم طی راه احسن. نخستین کاری که این پیام کرد، توانست هم دفینههای عقل نظری مردم شوروی سابق را شکوفا کند، هم گنجینههای عقل عملی آنها را اظهار کند؛ تا این نظام فاسد و باطل را مانند آب برد و زَبد از بین ببرند؛ این قدم اول بود. سرنگونی و تخریب یک نظام مستحکم کار آسانی نبود!
مرحله دوم، مرحله انتقالی است. امام راحل (رضوانالله علیه) هم آنها را راهنمایی کرد که چگونه این نظام بطلان و الحاد را در هم بکوبند و هم آنها را راهنمایی کرد در انتخاب راه به سمت غرب نروند؛ زیرا کجراهه غرب نظیر کجراهه شرق، هر دو به دوزخ منتهی میشود. به جناب گورباچف چنین فرمودند: مبادا راه غرب را انتخاب بکنید؛ زرق و برق غرب چون زرق و برق شرق راه باطلی را طی میکند. بعد از گذراندن مرحله دوم، وارد به مرحله سوم میشوند و آن انتخاب احسن است.
الان نشانههای انتخاب احسن در شوروی سابق و روسیه کنونی و یا سایر جمهورینشینهای شوروی سابق ظهور کرده است. مساجد آنها مَعمور شد، کتابهای مذهبی و دینی، قرآن کریم و تفسیر قرآن کریم و سخنان اهلبیت(ع) کمکم خودش را نشان میدهد. کسانی که مسجد را بهعنوان انبار تلقی میکردند، هماکنون آن را معبد میبینند. انتقال از انبار به معبد کار آسانی نیست؛ انتقال از الحاد به توحید کار آسانی نیست!
این امام راحل بود که خوب درک کرد و به درکش حرمت نهاد و با شهامت به این درک حرمت نهاده جامه عمل پوشید و غرب را هم مانند شرق نصیحت کرد زیرا این هشدار امام به شوروی سابق یک تذکره و تنبیه هم نسبت به غرب هست. وقتی به شوروی سابق دستور داد و پیام داد که به غرب گرایش پیدا نکنید، زیرا زرق و برق غرب هم متلاشی خواهد شد این یک هشدار ضمنی به غرب هم بود.
پیامی که دیپلماتیک نبود
این پیام، یک پیام دیپلماتیک و نظایر آن نبود که فقط تسلیم آن کافی باشد؛ یک پیامی بود که تفسیر میطلبید، شرح و تحریر میطلبید؛ در حقیقت این تعلیم پیام بود، نه تسلیم پیام! لذا کلمه به کلمه، جمله به جمله و صفحه به صفحه برای جناب گورباچف خوانده شد، معنا شد، تحلیل شد، تَعلیل شد، مبرهن شد، تا او فهمید. چون فکر آلوده الحاد، توان درک فروغ توحید را به این آسانی ندارد، تا غبار راه نشاندن و چشم را بیدار کردن که بتواند جمال یار را ببیند، کار آسانی نبود!
ذات أقدس إله هرگونه فکر غیرالهی و الحادی را بازی و بازیگری میداند؛ متفکران مکتبهای گوناگون را بازیگر میداند و مکاتب غیرالهی را بازیچه میداند. گاهی انسان با توپ و گوی و چوگان و سُولَجان بازی میکند، گاهی با اندیشههای غیرعقلی و مخالف وحی بازی میکند. در قرآن کریم سخن از خُوض و لَعب کم نیست؛ اما گاهی خُوض و فرورفتن در بازیچه و بازیگری درباره تکاثر و زراندوزی و مالهای دنیا و فسق و فُجور است، گاهی دربارة گرایش به مکتبهای باطل. آنکه موحد نیست، بازیگر است؛ آنکه وحی و نبوت را نمیپذیرد، بازیگر است؛ آنکه روز قیامت را باور ندارد، بازیگر است. فکر غیرتوحیدی بازیچه است؛ فکر انکار وحی و نبوت بازیچه است؛ فکر انکار قیامت هم بازیچه.
لذا ذات أقدس إله در سوره مبارکه انعام میفرماید: «وَ مَا قَدَرُواالله حَقَّ قَدرِهِ إذْ قالُوا مَا اَنزَلَالله عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیء قُلْ مَنْ اَنزَلَ الکِتابْ وَ الَّذِی جَآءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنّاسِ تَجعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبدُونَهُ وَ تُخفُونَ کَثیراً وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعلَمُوا اَنتُمْ وَ آباؤُکُمْ قُلِالله ثُمَّ ذَرهُمْ فِی خُوضِهِمْ یَلعَبُونْ»(2)؛ یعنی آنها که مشرکند، وَثنی و صَنمیاند و برای خدا شریکی قائل شدهاند، آنها حق تعظیم و معرفت ذات أقدس إله را ادا نکردهاند؛ آنطوری که لازم بود نشناختهاند؛ آنطوری که باید گرامی داشته باشند، تعظیم نکردند؛ آنطوری که باید پیروی بکنند، اطاعت نکردند برای اینکه هم برای الله شریک قائل شدند هم نبوت عام را منکر شدند و هم نبوت خاص را نپذیرفتهاند و گفتند: خدا برای هدایت بشر کتابی نفرستاده!
ذات أقدس إله میفرماید: تورات نور است و هدایت، چه اینکه بعد میفرماید: قرآن هم نور است و هم هدایت و تصدیقکننده رهاورد انبیاء پیشین است. آنگاه میفرماید: این کتابهای الهی که در بین مردم هست، نظیر تورات موسی(ع)، انجیل عیسی(ع)، قرآن رسول گرامی(ص) اینها سخنان خداست، وحی خداست و معارف عقلی و فکری که در بین بشر مطرح است؛ حمایت از عدل و ظلمستیزی و معرفتهایی که در بین بشر هست، اینها هم رهتوشه انبیای الهی است. فرمود: «وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعلَمُوا اَنتُمْ وَ آباؤُکُمْ»؛ یعنی بخشی از معارف در بین بشر هست که خود بشر به این معارف بار نمییافت و اگر وحی نبود، نه مشرکین حجاز به این معارف راه مییافتند، نه نیاکانشان! در این آیه به این دو حجت اشاره کرد؛ یکی وجود کتابهای الهی و دیگری وجود معارف فراوانی که در بین بشر هست.
آنگاه به پیغمبر(ص) میفرماید: «قُلِالله ثُمَّ ذَرهُمْ فِی خُوضِهِمْ یَلعَبُونْ»؛ یعنی آنکه وحی و نبوّت را تنظیم میکند «الله» است؛ آنکه کتابهای آسمانی را نازل میکند، «الله» است؛ آنکه معلّم جوامع بشری است و چیزهایی را به بشر یاد میدهد که بشر توان فراگیری آن را ندارد، «الله» است.
بعد فرمود: «ثُمَّ ذَرهُمْ فِی خُوضِهِمْ یَلعَبُونْ»؛ آنها را در میدان بازی و در فرورفتگی میدان بازیشان رها کن! معلوم میشود غیرحق هر چه هست، بازیچه است و غیرموحد هر که هست، بازیگر است؛ و غیرعالم ربانی هر که هست، بازیگر است. و «لَعب» را از آن جهت لَعب گفتند که ریشه لغویاش «لعاب» است و لُعاب همان آب دهان است که هیچکس با آب دهان سیراب نخواهد شد. اگر تشنهای بخواهد با آب دهان سیراب بشود؛ تا آب دهان را جمع بکند، لبیتر بکند، این آب خشک میشود. و هرگز بازیچه پایدار نیست، همانطوری که لُعاب دهان پایدار نیست! گاهی میفرماید: «وَ هُمْ فِی شَکٍّ یَلعَبُونْ»(3)، گاهی میفرماید: «فَذَرهُمْ فِی خُوضِهِمْ یَلعَبُونْ».
پرتوی از محبت و معرفت امام راحل
مطلب دیگری که مربوط به شکوفایی عقول و افکار و عواطف و احساسات مردم شوروی سابق است، این است که امام راحل توانسته است هم از راه «محبت» سخن بگوید، هم از راه «معرفت»؛ هم اندیشوران را عارف کند، هم توده مردم را محب.
این محبت یک قدر مشترکی است که هم برای عارفان و اُوحدی از انسانها سودمند است، هم برای تودة مردم. «إنَّمَا یَعمُرُو مَساجِدَ الله»(4) بعد از پیام امام، سراسر شوروی سابق را فراگرفته است و فراگیری علوم و معارف قرآن کریم و رهاورد عترت طاهرین(ع) در شوروی سابق رواج پیدا کرده و هماکنون اوج و عروج این معارف است. امیدواریم مردم شوروی سابق همانطوری که در براندازی آن نظام موفق شدند، یعنی شاهد بودند که نظام کمونیستی رخت بربست، در آن دالان انتقالی هم بیش از این متحیر نمانند و راه و رسم صحیح را که امام راحل فراسوی آنها نصب کرده و به آنها ارائه داده است، هم عارفانه درک کنند، هم مُحبانه طی کنند تا روح امام راحل از همه آنها راضی باشد؛ بالاتر از او، ارواح انبیاء و اولیاء راضی باشد و بالاتر از همه که هدف نهایی است، ذات أقدس إله از همه آنها راضی باشد.
پینوشت:
(1) نهجالبلاغه / خطبه یک
(2) انعام / 91
(3) دخان / 9
(4) توبه / 18