یکی از این سریالها، مجموعه بانو بود که در 13 قسمت روی آنتن رفت. بانو که ساخت آن با کارگردانی حسن هدایت (کارگردان مجموعه کارآگاه علوی) شروع شده بود، در نیمه کار بهدلیل مشغله هدایت به دست فرید سجادیحسینی سپرده شد. سجادیحسینی بیش از آنکه در ساخت مجموعههای تلویزیونی نامی آشنا باشد در ساخت تلهفیلمهای تلویزیونی فعالیت داشته و بانو با توجه به این پیشزمینه، تجربه خوبی برای سجادی حسینی است که توانسته در آن نسبتاً موفق عمل کند.
داستان این مجموعه در سال 1316 میگذرد و درامی معمایی در بستر وقایعی تاریخی مثل ماجراهای مربوط به دوره حکومت رضاخان و کشف حجاب، شکل گرفته. درام نقطه آغاز خوبی دارد؛ نقطهای که درصورت اجرای خوب در ساختار میتوانست تبدیل به اثری متفاوت با سایر مجموعههای تلویزیونی شود. داستان از آنجا شروع میشود که زنی مرموز به شهر میآید و در پی جریاناتی، خواستار اعاده حیثیت ازدسترفته خویش میشود انتخاب چنین آغاز و چنین بستری برای شروع یک سریال تلویزیونی، هر چند انتخابی جسورانه است اما حاشیهپردازیها و از دسترفتن موقعیتهای پرورش شخصیت و هسته اصلی درام و نکاتی که میتواند باعث جذابیت و افزایش تعلیق شود، باعث شده این شروع جسورانه خیلی به چشم نیاید
شروعی که میتوانست در قاب کوچک تلویزیون و البته کاملاً غیرقابل مقایسه از هر نظر و صرفاً از نظر آغاز روایت، خاطره کمرنگی از کاراکتر برخی فیلمها را زنده کند و رازآمیز بودن این ذهنیت و ایجاد کنجکاوی برای باز کردن گرههای گذشته، میتوانست بهترین محمل برای جذب مخاطب باشد. اما آنچه عملاً و در تصویر اتفاق میافتد، تأکید و تکرار مدام بر صحنه باغ کفترخون (به سبک سریالهایی مثل پس از باران) و قتلهای دوره قاجار است نه درهم تنیدن نشانهها و تلاش برای ایجاد ردپاهای زنجیرهوار تا کشف حقیقت؛ بهرغم رفت و برگشتهای بسیار در طول سریال به سالهای گذشته.
در اغلب قسمتها ، کشمکش چندانی برای درگیر شدن با معمای قتل شاکر وجود ندارد و حوادث فرعی نتوانستهاند موازی با معمای اصلی جاذبه چندانی برای مخاطب ایجاد کنند. رازگشایی نهایی بیاینکه قدم به قدم انجام شود یکباره در دیالوگی غافلگیرانه و طولانی بین یاور قزاق و پدر سحرناز شکل میگیرد و معمایی که تااینجا سربسته نگه داشته شده بود بدون مقدمه چندانی، تمام جزئیاتش بهطور کامل از زبان پدر سحرناز و با فلشبک تصویر به گذشته روشن میشود و البته خود این فلشبک که موتیفوار در سریال از ابتدا تکهتکه مثل خاطرهای ترسناک نشان داده میشود یکی از نقاط ضعف کار است که با وجود تکرار مدام در اجرا، پرداخت خوبی ندارد.
رازی که برای مخاطب فاش شده در قسمت نهایی به سبک برخی قسمتهای سریال پوارو و به تقلید از آن کارآگاه علوی، با جمع کردن اهالی متهم و... در باغ کفترخون، برای کاراکترها هم بازگویی میشود و این بازگویی با توجه به اینکه مخاطب پیش از آن، همه جزئیات را شنیده، لطف چندانی ندارد و بیشتر شبیه نوعی کشدادن سریال و به 13قسمت رساندن آن است. از سویی قرار است سریال در دوره رضاخان و حالوهوای آن زمان بگذرد اما فرض کنید کسی بیخبر از روایت و بدون شنیدن نام رضاخان یا غائله کشف حجاب شاهد یکی از سکانسهای مجموعه باشد. در فضاسازی کلی کار از عناصر روایی گرفته مانند دیالوگها تا ساختار تصویری کمتر نشانهای از جنس آن زمان دیده میشود.
در دیالوگهای بازیگران از متن دیالوگ تا لحن اداکردن، جملهبندی، اصطلاحات و جنس گفتوگوها نشانهای از سالهای 1316 و یا 1306 که فلش یک سریال در آن اتفاق میافتد نیست و اگر نشانههایی در طراحی لباس مثل فرم لباسهای نظامی یا چادر و روبنده یا مضمون حرفهای مرتبط با وقایع تاریخی در سریال نبود، بازیها و متن گفتوگوها میتوانست متعلق به زمان حاضر باشد. علاوه بر دیالوگها طراحی صحنه و دکور، جنس میزانسن و عناصر به کار رفته در قاب تصویر هم به هیچ وجه حاکی از آن زمان نیست و گاه همان اشکالاتی که در مجموعههای کارآگاه علوی و لحن بازیگران آن دیده میشد در اینجا هم اتفاقا افتاده.
به طور کلی برای شکلدادن به زمان یک درام تاریخی، عناصر مختلفی مورد نیاز است. علاوه بر فضای روایی با مولفههای مربوط به روایت، ساختار قاب تصویر و میزانسن هم (بهخصوص مولفه طراحی صحنه و لباس) میتواند نقش مؤثری در شکلگیری فضای روایت و قدمت تاریخی آن داشته باشد. با نگاهی به کل قسمتهای مجموعه بانو، نوع قاببندیها و طراحی صحنه در شکلدادن به چنین فضایی اغلب ناموفق است و حال و هوا و ریتم فضایی و تاریخی را تداعی نمیکند.
هرچند نورپردازی به پیروی از سبک سریالها و درامهای معمایی اغلب کاربرد درستی دارد و اغلب از نورپردازی با مایههای کم نور، تاریک و با سایههای بسیار استفاده شده که میتواند به ایجاد دلهره و تعلیق در روایتهای معمایی کمک کند اما با پرداختی که عجله بسیاری در آن به چشم میخورد طبیعتاً وقت چندانی برای تحقیق درباره جزئیات تاریخی و بازتاب آن در عناصر درام در این مجموعه صورت نگرفته و اغلب مشکلاتی که در فضاسازی و جنس دیالوگها و حتی طراحی صحنه دیده میشود از همین نبودن تحقیق کافی پیش از تولید سریالی تاریخی است که البته ظاهرا با توجه به زمان کار و عجله و بودجه اختصاص داده شده، اتفاقی طبیعی است!
اما روایت سریال پیرنگی جذاب، پرگره و معماگونه دارد که از سر بیحوصلگی نویسنده در طرح و بسط و طراحی کشمکشها کمرنگ شده. قرار است بیگناهی زنی ثابت شود که متهم به بیوفایی نسبت به شوهر است و مسبب خودکشی او شناخته میشود و همین صحنه خودکشی و در واقع قتل است که چگونگی آن، گره از معمای سریال باز میکند و معلوم میشود که قزاقی که عاشق زن شاکر- بانو- شده، دست به قتل شاکر زده و به انگیزه انتقام، بانو را متهم به بیوفایی و عامل مرگ شوهر معرفی کرده و سالهاست بانو با این ننگ روزگار سختی را پشت سر گذاشته. بانو که در این مدت نتوانسته چیزی را ثابت کند، به این شهر آمده تا معمای گذشته خود و بیگناهیاش را روشن کند.
این ماجرا به تنهایی پتانسیل خوبی برای روایتی پرکشمکش و چند لایه دارد که البته به خوبی از آن استفاده نشده و خیلی سریع و با عجله از آن گذشته و به حل معما میرسیم. در کنار روایت اصلی و داستان بانو اتفاقاتی فرعی هم شکل میگیرند که در جاهایی عمده شده و ماجرای بانو به حاشیه میرود؛ مثل ماجرای عشق شهاب و سحرناز و عاشق شدن یاور قزاق که باعث مرگ پدر سحرناز و کشته شدن یاور میشود.
این ماجراها هم به تبع روایت اصلی همه با سرعت و بدون مقدمه اتفاق میافتند، در نتیجه کاراکترها عمق چندانی پیدا نمیکنند و هر چه قدر بازیهای خوبی هم داشته باشند در سطح مانده و مخاطب با آنها خیلی همراه نمیشود. ماجرای برادر سحرناز و شنیدن صحبتهای پدر و یاور و کشتن یاور و بعد تظاهر به بیخبری، خیلی باورپذیر شکل نگرفته و چه در بازی بازیگر و چه پردازش شخصیت و روایت، این اتفاق جا نمیافتد؛ بهخصوص که دلیلی برای این انکار ماهرانه، سرباز زدن از قتل یاور و کشاندن گرهگشایی و اعتراف تا قسمت آخر سریال توسط برادر سحرناز نمیبینیم.
اما با همه اینها بانو در مقایسه با سایر سریالهایی که در این مناسبت پخش شدند، با توجه به جذابیت دراماتیک فیلمنامه و بازیگران آن و با وجود محدودیت زمانی، توانست مخاطبان بیشتری را جذب کند و موفقتر عمل کرد و شاید نخستین تجربه فرید سجادی حسینی اگر با زمان و بودجه بهتر، حوصله بیشتر و تحقیقی کاملتر صورت میگرفت میتوانست در بازتاب جنبههای تاریخی اثر هم موفقتر باشد.