ترجمهی سارا منصوری: «مارتین فریمن»، هشتم سپتامبر 1971 در «آلدرشات» انگلیس، بهعنوان پنجمین و کوچکترین فرزند خانواده به دنیا آمد. در 15 سالگی در یک گروه تئاتر جوان عضو شد و از 17 سالگی تصمیم گرفت برای همیشه به بازیگری ادامه دهد.
او در سالهای اخیر بهخاطر بازی در نقش «دکتر واتسون» در مجموعهی «شرلوک»، اقتباس مدرنی که از داستانهای «شرلوک هولمز» انجام شده، مشهور شد. فریمن بهخاطر بازی در این مجموعه، برندهی جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل از «بَفتا» و «کِرایم تریلِر اَوارد» شد. او حالا با بازی در نقش «بیلبو بگینز» در سهگانهی «هابیت»، مشهورتر از قبل هم شده و تا کنون دو جایزهی بهترین بازیگر نقش اول را از «اِمپایْر» و «اِمتیوی مووی اوارد» به دست آورده و به گفتهی بسیاری از منتقدهای سینمایی، بهترین انتخاب برای بازی در این نقش بوده است.
اولین قسمت از سهگانهی «هابیت»، ساختهی «پیتر جکسون» به نام «هابیت؛ یک سفر غیرمنتظره»، به تازگی دوبله و وارد شبکهی نمایش خانگی ما هم شده است. به همین بهانه، پای صحبتهای مارتین فریمن دربارهی بازی در نقش بیلبوی جوان مینشینیم.
«هابیت، یک سفر غیر منتظره»، بزرگترین پروژهای است که تا امروز در آن بازی کردهاید. این طور نیست؟
البته، سؤال شما را اصلاح میکنم! چراکه «هابیت؛ یک سفر غیر منتظره» بزرگترین پروژهی سینمایی است که تا امروز ساخته شده و فکر میکنم برای چند دههی آینده هم این عنوان را با افتخار بر سینهاش داشته باشد؛ و خب، من در این پروژهی بزرگ، بازی کردهام.
با شما موافقم. «هابیت» فیلم موفق و پر سر و صدایی بود. چه در گیشه و چه در نظر منتقدان. این سر و صدا، چهقدر در زندگی روزمرهی شما تأثیرگذار بود؟
جواب مشخصی برای این سؤال ندارم. این سؤالِ سختی است. چون اگر تحتتأثیر این فیلم قرار نمیگرفتم، ناامیدکننده بود و اگر تحتتأثیر قرار میگرفتم، آن موقع باید گفت: «بیچاره من!»
من فشار زیادی متحمل شدم و نقش «بیلبو بگینز» را بازی کردم. هزینهی این نقشآفرینی، از دست دادن بخشی از زندگی و حریم شخصیام بود. این یک مسئلهی کاملاً جدی و مهم است. در حقیقت برای من آرامش زندگی، یک سیر نزولی را طی میکند. من حیطهی خصوصی و شخصیام را دوست دارم.
شاید مردم بپرسند: «پس برای چه بازیگر شدی؟» این سؤال منصفانهای است، اما این سؤال این را میرساند که مردم از درک حقیقت موقعیتی که در آن هستم عاجزند. من در سینما کار میکنم. سینما هنری، چشم در چشم تماشاگر است. همهی اینها درست، اما این مسئله به آنها اجازه نمیدهد که به حوزهی خصوصی زندگی من وارد شوند. متأسفانه بازی در «هابیت» باعث شد زندگی شخصیام، کمی دچار ناآرامی شود.
برگردیم به دنیای هابیتها. قبل از پیشنهاد بازی در هابیت، کتابش را خوانده بودید و دوست داشتید؟
فکر کنم باید صادق باشم. واقعیتش این است که تا پیش از ورود به این پروژه، این افسانه را نخوانده بودم! البته یک تصویر و ذهنیت کلی از داستان داشتم، ولی هیچوقت به سراغ کتابش نرفته بودم.
فیلم «ارباب حلقهها»، نزدیکترین تجربهی من به دنیای هابیتها بود. بنابراین وقتی از طرف «گیلِرمو دِلتورو» برای کار دعوت شدم (که البته در ادامهی این پروژه، کارگردانی آن به «پیتر جکسون» واگذار شد) فکر کردم حتماً باید این داستان را پیش از شروع فیلمبرداری بخوانم.
داستان هابیت، برایم شیرین بود. آن قدر که اطمینان دارم آن را برای فرزندانم خواهم خواند؛ هرچند هنوز این کار را نکردهام! میدانم که بسیاری از والدین این کتاب را برای فرزندانشان میخوانند و برای بسیاری از نوجوانان هم این کتاب، نخستین کتابی است که آنها را به دنیای سحرانگیز افسانهها میبرد.
اولین سکانسی که در آن بازی کردید، بازی دونفرهی شما و شخصیت «گالوم» در غار بود. بازی با اینهمه جلوههای ویژهی رایانهای چهطور بود؟
بله، اولین سکانسی که ضبط کردیم، بازی من و گالوم بود. خوبیاش این بود که اصلاً مجبور نبودم او را در ذهنم بسازم و در برابر چیزی که وجود نداشت بازی کنم. چرا که گالوم درست آنجا و در برابر من بود!
«اَندی سِرکیس»، نقش گالوم را بازی میکرد و در آن سکانس، با من بود. البته از حق نگذریم، او بسیار خوشقیافهتر از گالوم است! ولی تُن صدا و فیزیک حرکتهایش، دقیقاً همانطوری بود که بعد در جلوههای ویژهی رایانهای به شخصیت گالوم، اضافه میشد.
برای بازی در نقش «بیلبو بگینز» ناگزیر بودید گریم متفاوتی داشته باشید. اغلب تماشاگران به پاهای شما اشاره میکردند. هابیت بودن، چه طعمی داشت؟
به پاها اشاره کردید؛ راستش باید بگویم که هابیت شدن، تجربهی بسیار دلچسبی بود. من باید کفشهای مخصوصی میپوشیدم که شبیه پاهایی پُر مو بود. کفشهایی که در حقیقت کفش نبود، پا بود؛ و این هیجانانگیز است.
گروه کارگردانی و اجرایی ارباب حلقهها و هابیت چه تفاوتهایی داشتند؟
باید بگویم تیم اجرایی هابیت، قدری مفصلتر و فنیتر از پروژههای پیشین بود. البته بسیاری از عوامل پروژهی هابیت درارباب حلقهها هم حضور داشتند. میتوانم در یک جمله بگویم که «هابیت، یک سفر غیرمنتظره»، از تیمی متشکل از اعضای جوان و اعضای با تجربه، در کنار هم بهره میبرد که این هم به موفقیت فیلم خیلی کمک کرد.
یکی از ویژگیهای بازی شما این است که می توانید در عین حال که نقشی حسی را ایفا میکنید، از بُنمایههای طنز هم در بازیتان استفاده کنید.
این به روحیهی وطنی من بر میگردد. در انگلیس، شما حس دراماتیک و طنز را در کنار هم در رفتار بسیاری از آدمها میبینید. اما خب، این که بشود این روحیه و حس را در مقام بازیگر به تماشاگر نشان دهید، کار پیچیدهای است که فکر میکنم توانستهام انجامش دهم.
«اِلیجاه وود»، بازیگر نقش «فرودو بگینز» در ارباب حلقهها، به تازگی در یک سریال تلویزیونی به نام «مجنون»، نقش یک قاتل زنجیرهای رابازی کرد. شما چهطور؟ دوست دارید با چه نقشی، از دنیای هابیتها فاصله بگیرید؟
خب، همانطور که میدانید، من در سریال تلویزیونی «شرلوک» در نقش «دکتر واتسون» بازی میکنم و این سریال در بین مخاطبان، از محبوبیت بالایی برخوردار است. من هم مثل بسیاری از بازیگران، فکر میکنم که هنوز هم نقشهای متفاوتی وجود دارد که بتوانم در آنها خود را به شکلی دیگر به طرفدارانم نشان دهم. ولی در واقع، این مخاطب است که به بازیگر میگوید، چه نقشی را ایفا کند و ادامه دهد. مثلاً من دوست دارم که نقش یک فرانسوی-آفریقایی دلال را بازی کنم. جایی خواندم که یک منتقد سینما دربارهی بازی من گفته بود، مارتین فریمن، خوبتر از آن است که بخواهد نقش منفی بازی کند!
فکر میکنم که آدمهای بد، همیشه بد نیستند. منظورم این است که آدمها را نباید فقط سیاه یا سفید دید. گاهی در فیلمها میبینم که بعضی از بازیگران در بازی در نقش یک خلافکار، اغراق میکنند. فکر میکنم این اشتباه است و برای مخاطب هم این رفتار، مبهم و غیرقابل باور میشود.
به نظر شما شخصیت «بیلبو» مثبت است یا منفی؟ میشود او را آدم خوبی نامید؟
بیلبو شخصیت غریبهای برای مخاطبان نیست. آدمهای بسیاری شبیه به او را هر روز در دور و برمان میبینیم. در ابتدای قصه، او آدمی است که به همه از بالا نگاه میکند. خودش را برتر میبیند و شما نمیتوانید تصور کنید که شاید یک روز عصر برای خوردن یک بستنی با او بیرون بروید. چون بیلبو خودش را بهتر از اطرافیانش میداند.
در ادامهی داستان، شخصیت بیلبو تغییر میکند. او با وجوه تازهای از شخصیت خودش آشنا میشود که او را به آدم بهتری تبدیل میکند. وقتی زندگی بر او سخت می گیرد، بیلبو با خشم، شجاعت و مهربانیهای پنهان درونش روبهرو میشود. فکر میکنم این حقیقتی است که در زندگی همهی ما انسانها، ساری و جاری است. برای همهی ما در زندگی، زمانی یا بهتر بگویم، نقطهای پیش میآید که با خودمان روبهرو میشویم و دست به مکاشفهی خود و دنیای فراموش شدهی روحمان میزنیم. درست اتفاقی که برای بیلبو بگینز درهابیت میافتد.
پس موافقید که دلیل محبوبیت بیلبو را باید در همین ملموس بودن شخصیتش دانست؟
کاملاً! در «هابیت؛ یک سفر غیرمنتظره»، شخصیتهای بسیاری وجود دارند. اما بیلبو بگینز جایگاه خود را در بین هواداران هابیتها دارد. این بهخاطر چهرهی زیبا، تیپ جذاب یا حتی بذلهگوییهای او نیست. همانطور که گفتم، سیر تحول شخصیت بیلبو است که او را در سرزمین هابیتها در کانون توجه قرار میدهد.
شما برای بازی در قسمت اول هابیت، نامزد و برندهی چند جایزهی سینمایی شدهاید. قدم بعدی شما در سرزمین هابیتها به کجا میرسد؟
افسانهی هابیتها بر پردهی سینما، هنوز به پایان نرسیده است. دو بخش بعدی این فیلم، مراحل آمادهسازی خود را طی میکنند و خب باز هم بیلبو بگینز یکی از شخصیتهای اصلی داستان خواهد بود.