تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱:۵۶

علیرضا رستگار: تاریخ سرنوشت جنگجویان و قهرمان‌های بسیاری را شاهد بوده است، اما حتی برای او نیز خاطره بعضی‌ها متفاوت است.

او به‌یاد می‌آورد نوجوانی را که برخلاف پسرهای همسن خود، که سرشار بودند از بی‌خیالی‌های نوجوانی، دنیای دیگری داشت که ماجراهای مهمی در آن اتفاق می‌افتاد. یکی از آنهایی بود که جلوتر از دوران خود زندگی می‌کنند و حتی در سن کم بیشتر از تعداد زیادی از بزرگسالان به ماجراهای مهم زندگی فکر می‌کنند.

در روزهایی که بسیاری از پسرهای نوجوان به فکر شیطنت‌های نوجوانانه بودند و از تماشای قهرمان‌های عجیب فیلم‌ها لذت می‌بردند، حسین قصه ما دنیای متفاوتی داشت و قهرمان‌هایش کسانی دیگر بودند. می‌دانست قرن‌ها پیش هم‌نامی داشته است از جان گذشته در راه دین.

نوجوان قصه ما از همان سال‌های کودکی دنیای سالار کربلا و یارانش را می‌شناخت و دوست داشت و فهمیده بود راز ماندگاری قهرمان‌هایش از جنس اعتماد است. برای بعضی‌ها عجیب است، اما تفاوت کسانی چون فهمیده در همین زود فهمیدن آشکار می‌شود. او یاد‌آور پسرهایی است که زود مرد  می‌شدند و به خود می‌گفتند که دیگر زمان بازی در کوچه نیست. یادآور دلاوران کوچک اندامی که می‌دانستند بازی بزرگان خطر دارد، اما به هر دری می‌زدند تا وارد بازی شوند. حسین قصه ما پیش از آن که خیلی از بزرگ‌ترها اهمیت دفاع از اعتقاد و خاک را به‌یاد بیاورند، برای دفاع از دوست داشتنی‌های ما پیش دویده بود. او یادآور پسرهای شجاع‌دلی است که به جای خیلی از ماها جنگیده‌اند. ماجرا متفاوت می‌شود وقتی پسرهایی را به‌یاد می‌آوریم که حاضر بودند برای اعتقاد و برای خاکمان جان فدا کنند.

او یکی از آنها بود که کودکی و نوجوانی را در خانه و محل جا گذاشتند و در کنار برادرهای بزرگ‌تر ایستادند تا کارهای بزرگ بکنند. کارهایی که هنوز هم خیلی از بزرگ‌ترها را به فکر می‌اندازد تا از خود سؤال کنند که آیا تو هم حاضر بودی برای دفاع از سرزمینت این‌گونه از جان بگذری؟ آیا حاضر بودی نارنجک به کمر ببندی و زیر تانک ویرانگر دشمن بروی تا به بهای جانت تکه‌ای از خاک وطنت حفظ شود؟

حسین فهمیده این‌گونه بود. دلاوری کوچک اندام با روحی بزرگ.

حسین قصه ما شکارچی تانک بود.

برچسب‌ها