اما من معتقدم که همه گرهها با دقت و حوصله باز میشوند؛ حتی گرههای کور.
میگویند تهران با ترافیک گره خورده است. یک گره کور. هر چه بزرگراه و تونل و مترو زده میشود، باز در این شهر بزرگ، ترافیک است. البته اینکه برای حل مشکل ترافیک، فقط یک نهاد تلاش کند، نتیجه همین میشود. تمام سازمانها و ادارههایی که به نوعی به ماشین و ترافیک مربوط اند باید وارد عمل شوند و همه مردمی که در شهر در رفت و آمدند. حتی ما که پیادهایم.
* * *
البته ما قصد نداریم برای چندمین بار از ترافیک بگوییم. اما روزهایی هست که این گرهها تنگتر میشود و به همان نسبت که ترافیک فشردهتر میشود برای بازشدن آن هم همکاری ما و خانوادهها و دوستانمان مهم است؛ همکاری همه شهروندان.
عکس ها: مسعود خامسی پور
البته، البته ما دانشآموزیم. بزرگترها سوارهاند و ما پیاده. یا آنها رانندهاند و ما سرنشین. اصلاً مگرما چند تا هیئت نوجوان داریم که بخواهیم در شهر ترافیک درست کنیم. روز عاشورا هم که معمولاً هیئتهایمان را تعطیل میکنیم و با خانوادهمان همراه میشویم.
البته ما حق داریم در آن روز، سر موقع به مراسمی که میخواهیم برسیم و یا حق داریم در ترافیک نمانیم و...
همه چیز در این دنیا براساس نظم استوار است. حتی مراسم عزاداری عاشورا نیاز به نظم دارد. با همه شوری که در شهر راه میافتد، با همه اینکه چهره شهر تغییر میکند، با اینکه دستههای عزاداری به خیابان میآیند و در مراکز و تجمعهای عزاداری، جای پارک اتومبیل پیدا نمیشود و... اما باز یک نظم عمومی لازم است. نظمی که تکتک شهروندان میتوانند آن را به وجود بیاورند.
* * *
من فرزندم. و فقط یکی از افرادی که به عزاداری آمدهاند. میتوانم وقتی دسته ما به خیابان راه افتاد از مراقبها باشم. یا از دوستان و آشنایان بخواهم تا از مسیری برویم که باعث ایجاد ترافیک نشویم یا طوری برویم که بخشی از خیابان را برای تردد ماشینها آزاد بگذاریم.
من اگر فرزند رئیس هیئتم، میتوانم از او بخواهم یک نفر را بگذارد مأمور خیابان تا هیئت ما باعث ایجاد ترافیک نشود.
من اگر فرزندم و در اتومبیل پدر یا مادرم نشستهام میتوانم از آنها بخواهم که بیشتر دقت کنند. به وضعیت شهر توجه داشته باشند که عادی نیست و مثل روزهای عادی رانندگی نکنند. به حق تقدمها توجه کنند و گاهی هم که گره کور شد، حق تقدم خودشان را به دیگران بدهند. میتوانم گاهی خودم به شهروندان یادآوری کنم که اینجا، جای پارک مناسبی نیست و...
* * *
من و تو محرم را دوست داریم، عزاداری را هم. روزهای تاسوعا و عاشورا را دوست داریم. شور و شلوغی خیابانها را دوست داریم. آدمهایی که پیاده راه میروند و مرکز شهر را دوست داریم. هیئتها و دستهها و آن همه اشتیاق را دوست داریم. اما دوست نداریم در ترافیک بمانیم و به مراسم و یا جایی که میخواهیم برویم، نرسیم.
* * *
من میگویم ترافیک یعنی هر کسی فقط به خودش فکر میکند. همین.
وقتی برای عزاداری فردی میرویم که به همه فکر کرد غیر از ماندن و بودن خودش. فردی که آنقدر ایستاد و برای نجات دین جدش و برای آگاهی ما، هر چه داشت وسط گذاشت، چهطور میتوانیم فقط به خودمان فکر کنیم، وقتی عزادار حسینیم!