اگر بدانی کسانی هستند که این کار را انجام میدهند، باز هم به نظرت عجیب میآید؟ یا سؤالهای تازهای برایت مطرح میشود؟ این که چرا به آلمانی؟ چه کسانی این کار را میکنند؟ اصلاً چرا شاهنامه؟ و ...راستش همه ماجرا هفت سال پیش شروع شد؛ زمانی که گروه آلمانی «مارینباد» نمایش «پارسیفال» را در تهران و اصفهان اجرا کرد. آن زمان تازه اصفهان و «فرایبورگ» آلمان شهرهای خواهرخوانده اعلام شده بودند و فعالیتهایی انجام میشد تا مردم این دو شهر با فرهنگ همدیگر آشنا شوند. بعد از آن، این گروه آلمانی نمایشهای دیگری را هم برای اجرا به ایران آورد و گروههای نمایش ایرانی را هم برای اجرای کارهایشان در جشنواره بینالمللی تئاتر «فرایبورگ» به آلمان دعوت کرد. بعد از مدتی گروه مارینباد دیگر کاملاً با ویژگیهای تئاتر ایرانی آشنا شده بود. برای همین پیشنهاد کرد با هنرمندان ایرانی یک نمایش مشترک آماده کنند؛ نمایشی بر اساس داستانهای شاهنامه فردوسی. آنها میان داستانهای شاهنامه و ادبیات حماسی اروپا ویژگیهای مشترکی پیدا کرده بودند و این اشتراک میتوانست زمینه خوبی برای تولید یک کار مشترک باشد.
خب، شاهنامه یک اثر جهانی است و همه مردم دنیا میتوانند مخاطب موضوعهایی باشند که فردوسی در آن مطرح کرده است؛ اندیشهها و دیدگاههایی درباره انسان، جهان و زندگی. برای همین هر گروه تئاتری میتواند بر اساس برداشت و نگاه خودش به این اثر، آن را به یک نمایش تبدیل کند. اما قرار بود این نمایش یک کار مشترک باشد، برای همین گروه آلمانی تصمیم گرفت پیش از شروع کار درباره دیدگاههای مردم ایران نسبت به داستانهای شاهنامه و شخصیتهای آنها هم پژوهشهایی انجام بدهد.
قرار شد نصف بازیگران ایرانی باشند و نصف آلمانی. نصف آنها زن باشند، نصف مرد. عوامل دیگر نمایش هم همینطور، نصف ایرانی، نصف آلمانی.
صحنه ای از نمایش «آخرین پر سیمرغ»/ عکس: پایگاه اینترنتی «ایران تئاتر»
گروه ترکیبی تازه، تمرینها را شروع کردند. اول در ایران و بعد در آلمان. کار کمکم شکل گرفت تا این که چند روز مانده به آغاز بیست و هشتمین جشنواره تئاتر فجر، نمایش «آخرین پر سیمرغ» آماده اجرا شد.
خب نتیجه کار این گروه با نمایشهای معمول متفاوت است. در آن، داستانهای شاهنامه مستقیماً به نمایش در نمیآیند. تماشاگر در این نمایش، یک گروه تئاتر را میبیند که با هم کار میکنند. آنها هربار یکی از داستانهای شاهنامه را انتخاب میکنند و به کمک هم آن را بهصورت نمایش در میآورند. انتخاب بازیگرها، بحثهایی که بازیگران برای انتخاب داستانها میکنند و اختلاف نظرهایشان، تعویض لباس بازیگرها برای نقشهای مختلف، حتی بخشهایی از زندگی شخصی بازیگران، دغدغهها و مشکلاتی که دارند و همه اتفاقهایی که میتواند پشت صحنه یک تئاتر بیفتد، در این نمایش روی صحنه دیده میشود.
اما دلیل اصلی متفاوت بودن نمایش «آخرین پر سیمرغ» دو زبانه بودن آن است. هر کدام از بازیگران نقشش را به زبان خودش اجرا میکند. تصویر ترجمه هر کدام از زبانها به زبان دیگر روی دیوار میافتد تا همه مخاطبان بتوانند کار را دنبال کنند. آنوقت اتفاق خاصی که میافتد این است که این دو زبان به فاصلههای کوتاهی از هم شنیده میشوند و تماشاگر ناخودآگاه لحن و آهنگ آنها را با هم مقایسه میکند و در نتیجه ویژگیهای موسیقایی هر کدام از آنها در نظرش برجستهتر میشود. بهخصوص زمانی که بازیگرها شاهنامه میخوانند، مخاطب بیشتر از هر زمانی متوجه زیبایی آهنگ شعر فارسی شاهنامه میشود؛ آهنگی که در زبان آلمانی وجود ندارد.
حالا میدانی چرا پرسیدم شاهنامه را به زبان آلمانی خواندهای یا نه. من هم شاهنامه را به زبان آلمانی نخواندهام، اما شنیدهام، و میدانم که اگر تو هم بتوانی این اتفاق را تجربه کنی، زیبایی زبان فارسی شاهنامه را چند برابر حس میکنی و آنوقت دلت میخواهد هی شاهنامه بخوانی و بخوانی و بخوانی.
البته هدف گروه آلمانی برای آماده کردن این نمایش، بیشتر توجه به اندیشههای فردوسی، جهانی بودن این اندیشهها و شناساندن آنها به مردم دنیا بوده است و برای همین هم قرار است این نمایش را در جشنوارههای دیگر دنیا هم اجرا کنند. اینطوری مردم خیلی جاهای دیگر هم با محتوای شاهنامه و همینطور با زیبایی زبان فارسی آشنا میشوند.