چرا که از آن پس تا نیم قرن امامان شیعه از رودررویی با یاران و شیعیان خویش محروم ماندند و این هجران هیچگاه به وصال نینجامید بل به غیبت صغری و از پس آن به غیبت کبری منجرشد. از اینرو مورخان حیات سیاسی و فرهنگی امام رضا (ع) را، بسیار پر اهمیت تلقی کردهاند بهخصوص آنکه ایشان تنها امامی است که پس از عصور نخستین امامت، یک منصب سیاسی بسیار مهم، یعنی ولایتعهدی که دومین منصب جهان اسلام پس از خلافت به شمار میرفته است را، هر چند برای مدتی بسیار کوتاه، یعنی 2سال و چند ماه، در اختیار داشته است. کوتاهی این دوران و شهادت زود هنگام امام(ع) بیشک حاوی نکات و اموری است که تنها به واسطه تحلیل و بررسی رفتارخلیفه وقت مأمون بن هارون قابل دسترسی است. در این جستار که به مناسبت شهادت ایشان در صفر سال 203هجری فراهم آمده است، تلاش میکنیم تا بخشی از این حیات گرانبها را که نقطه عطفی در تاریخ امامت بوده است، واکاوی کنیم.
شیخ محمد بن یعقوب کلینی در کافی، ولادت ایشان را در سال 148هجری میداند (کافی، ج1، ص 486 ). شیخ مفید در الارشاد ( ص 304 ) و شیخ طوسی در التهذیب
( ج6، ص83 ) نیز همین قول را پذیرفتهاند و البته هیچیک از ایشان اشارهای به روز ولادت نکردهاند. شیخ محمد بن حسن طبرسی اما نخستین مورخی است که با جزئیات بیشترو با اشاره با اقوال موجود دراین باره، از این رویداد فرخنده سخن به میان آورده است. او مینویسد: « ایشان در سال 148هجری در مدینه متولد شد و گفته میشود که در یازدهمین شبی که از ذیقعده گذشته بود به دنیا آمد. روز جمعه سال 153هجری؛ یعنی 5سال پس از وفات ابیعبدالله امام صادق(ع)» (اعلام الوری باعلام الهدی، ص182).
نکتهای که در متن طبرسی به چشم میخورد تطبیق محتوای آن با اقوال پیش از اوست زیرا رد پای همین قول را میتوان در کافی، الارشاد و التهذیب دنبال کرد. اما قول دوم طبرسی که سال ولادت و روز ولادت در آن با قول نخستین تفاوت دارد به احتمال فراوان – چنانکه خود طبرسی در ادامه این نقل قول متذکر شده است – استناد به سخنان شیخ صدوق دارد که در عیون اخبار الرضا، ج1، ص28، ح1 گزارش شده است. البته هر چند نمیتوان به آسانی از تفاوت 5ساله این دو قول گذر کرد، اما باید به این امر اذعان داشت که پذیرش هر یک از این دو قول ترجیحی بر یکدیگر ندارد، جز آنکه راویان و گزارشگران قول نخست مشهورتر و اقدم هستند.
بهنظر میآید بخشی از قول دوم پس از مدتی تبدیل به قول مختار طائفه شده است. زیرا عیسی اربلی در کشف الغمه و شروانی در مناقب اهل البیت علیهمالسلام همین قول را برگزیدهاند. نکتهای که در این زمینه به چشم میخورد، پیدایش قول سومی است که حاصل ترکیب دو قول اولیه است. در این قول که البته بنا به برخی اظهارات متأخر، قول مختار طائفه است، سال ولادت چنان است که شیخ در التهذیب ذکر کرده است. روز ولادت اما مطابق قول دوم است که یازدهم ذیقعده است. منشأ ترکیب این دو قول چندان مشخص نیست، چرا که در هیچیک از کتب تاریخی، حدیثی و سیره، به چشم نمیخورد. در هر صورت هرچه در باب ولادت ایشان در مدینه اختلاف به چشم میخورد، تهافتی در شهادت ایشان در پایان صفر سال 203هجری دیده نمیشود.
از اینرو باید عمر شریف ایشان را 55سال و مدت امامت ایشان را چنانکه شیخ مفید در الارشاد ذکر میکند، 20سال بدانیم.شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (ع) در همین باره مینویسد:« از جماعتی از اهل مدینه شنیدم که ایام امامت ایشان 20سال و 4ماه بوده است. همچنین در ایام امامت ایشان بود که هارونالرشید سالهای واپسین خلافت خود را گذرانید و پس از او محمد معروف به امین که پسر زبیده بود 3سال و 25روز خلافت کرد سپس خلع شد و عمویش ابراهیم بن شکله برای 14روز خلیفه بود تا آنکه محمد پسر زبیده که به زندان افکنده شده بود از حبس خارج شد و دوباره با او بیعت شد. خلافت دوباره محمد یک سال و 6ماه و 23روز به طول انجامید تا اینکه عبدالله مأمون فرزند دیگر هارون الرشید که از کنیزی ایرانی بود به خلافت رسید. خلافت او 20سال و 26روز به طول انجامید.» (همان ف ج1، ص 28، ح1)
امامت امام اما، با آنکه موسی بن جعفر علیهما السلام، سالهای پایانی عمر خود را در زندان گذرانید، چندان بر شیعیان پنهان نبود و وضعیتی چون امامت پدر نیافت. شیخ مفید دلایل این امر را در برتری بیحد و حصر ایشان در علم و تقوا و اجتهاد، نسبت به برادران و دیگر افراد خاندان میداند. البته احتمالا منظور شیخ مفید از واژه الاجتهاد که در متن الارشاد نقل شده است، معنای متداول و مصطلح آن نیست چرا که شیخ مفید در همین کتاب و دیگر مقالات و رسالات خویش صراحتا بر علم وراثتی امام که پس از او به علم لدنی معروف شد، تأکید مینهد.
از همین رو باید روایتی را که شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا نقل میکند و از آن اینگونه برداشت میشود که امام رضا(ع) به سبب اجتهاد مصطلح و افقهیت در آن به امامت برگزیده شده است را تأویل کرد؛ خصوصا آنکه در این روایت ویژه پرسشی نیز مطرح نشده است و ابتدای سخن بنابر قول گزارشگر با امام است. علت تأویل روایت را باید در نفس الفاظ آن جستوجو کرد زیرا در این روایت چنین آمده است: علی بن یقطین میگوید: امام ابتداء به سخن نمود بیآنکه پرسشی از او مطرح شده باشد: این – و به امام رضا (ع) اشاره نمود – فقیهترین فرزندان من است. کنیهام را به او دادم.
هرچند در این روایت علت صریح نصب امام رضا (ع) به امامت، افقه بودن نسبت به برادران ذکر نشده است اما در هر صورت استفاده چنین معنایی از آن دور از ظواهر موجود در آن نیست.
شیخ مفید اما سپس به گزارش اسامی کسانی میپردازد که این نصوص را نقل کردهاند. افرادی چون داوود بن کثیر الرقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم قابوسی، حسین بن مختار، زیاد بن مروان، المخزومی، داوود بن سلیمان، نصر بن قابوس، داوود بن زربی، یزید بن سلیط و در نهایت محمد بن سنان که از اصحاب اجماع است، برخی از ناقلان روایت نصب ایشان توسط امام پیشین هستند.
شیخ مفید اما اکثر روایات خود را از طریق ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولویه و شیخ محمد بن یعقوب کلینی، نقل میکند. بهعنوان مثال از طریق این دو تن از احمد بن مهران از محمد بن علی از محمد بن سنان و اسماعیل بن غیاث قصری به اتفاق از داوود الرقی نقل میکند که داوود به امام کاظم(ع) چنین گفته است:« به ابوابراهیم (ع) [ابراهیم فرزند بزرگ امام بود و امام از این روبه ابوابراهیم مکنی شده بود. هرچند کنیه معروف ایشان ابوالحسن بوده است.] گفتم: فدایت شوم ! من پیر شدهام، دست مرا بگیر و از آتش نجاتم ده، امام و صاحب ما پس از شما کیست؟ ایشان ضمن اشاره به فرزندشان علی، فرمودند: این صاحب و پیشوای شما پس از من است.»
در روایت دیگری که شیخ مفید آن را از همین طریق از محمد بن حسن از سهل بن زیاد از محمد بن علی و عبیدالله بن مرزبان از محمد بن سنان نقل میکند، محمد بن سنان میگوید:« یک سال پیش از آنکه امام کاظم را به عراق ببرند، خدمت ایشان رسیدم و در حالی بر ایشان وارد شدم که فرزند ایشان علی نزدشان نشسته بود. پس از لحظاتی ایشان متوجه من شدند و فرمودند: ای محمد در این سال سفری پیش میآید ولی تو برای آن بیتابی نکن. عرض کردم: قربانت شوم ! این سخن شما ما را پریشان نمود. فرمودند: پیش این طاغوت میروم ولی از خود او به من آسیبی نرسد همچنین از آنکه پس از اوست.
[ علامه مجلسی در شرح این عبارت میگوید: منظور امام کاظم از طاغوت، مهدی عباسی و منظور ایشان از آنکه پس از او میآید، هادی عباسی است.] محمد بن سنان میگوید: عرض کردم: فدایتان شوم، پس از آنچه میشود؟ فرمودند: « یُضلالله الظالمین و یفعلالله ما یشاء / خدا ستمگران را گمراه میگرداند و هر آنچه بخواهد انجام میدهد.»( سوره ابراهیم /27) عرض کردم: و آن چیست که مورد خواست پروردگار است؟ فرمودند: هر کس در حق این پسرم ظلم کند و امامتش را انکار کند مانند کسی است که در باره امامت علیبنابیطالب ستم کرده و حق او را پس از رسول خدا صلیالله علیهوآله انکار نموده است. محمد بن سنان میگوید عرض کردم: اگر خدا مرا عمری داد – به خدا قسم – حق او را به وی تسلیم کنم و به امامتش اقرار نمایم. آنگاه امام کاظم (ع) فرمودند: راست گفتیای محمد ! خدا به تو عمر دهد. تو حق او را تسلیم وی خواهی نمود و به امامت او آنکه پس از اوست اقرار خواهی کرد. عرض کردم: پس از او کیست؟ فرمودند: پسرش محمد. عرض کردم: نسبت به او هم راضی و تسلیمم.»
در مجموع از 12روایتی که شیخ مفید ابتدای فصول مربوط به اخبار امام علی بن موسیالرضا، در باره نصب ایشان به امامت ذکر نموده است - و احتمالا بنا به رسم شیخ، تنها مختصری از تمام گزارشهای مربوط به این امر است - میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که لااقل تا پیش از بدعت واقفیه در انتهای عمر شریف امام، کسی در امامت ایشان تشکیک نکرده است.
این مسئله از آن رو حائز اهمیت به شمار میرود که تعداد برادران ایشان و تبعا مدعیان امر امامت در هنگام به امامت رسیدن ایشان بیش از هر زمان دیگری است. این را به راحتی میتوان از قیامهای متعددی که توسط علویان در آن عصر سامان یافته است، استظهار کرد؛ قیامهای پی در پی و متنوعی که شاید دلیل اصلی احضار امام رضا به مرو از سوی مأمون را بتوان در آنها جستوجو کرد. شاید مروری بر این قیامها گذشته از اثبات افضلیت امام، سبب حرکت اجباری ایشان از مدینه به مرو را نیز روشن سازد. نخستین قیام از این قیامهای پردامنه که البته به هیچ روی به طائفه شیعی مختصر نمیشد را باید جنبش محمد بن ابراهیم بن طباطبا دانست.
محمد از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) بود که به همراهی ابوالسرایا سری بن منصور بر سر مزار مطهر امام حسین (ع) – آنگونه که ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین، ص 427 نقل میکند - پیمان بستند تا برای انتقام خون امام حسین و میراث پدرش و برپا داشتن دین خدا قیام کنند. ایشان به کوفه رفتند و علیه مأمون قیام کردند. دامنه حرکت ایشان پس از مدت کوتاهی به بصره، اهواز، یمن و در نهایت مکه کشیده شد. البته هر چند وسعت حرکت ایشان ابتدا گسترده بود اما قیام ایشان تداومی در پی نداشت و پس از مدت کوتاهی توسط فرمانده سپاه مأمون یعنی هرثمه از میان رفت. قیام دیگری که دراین عصر علیه عباسیان روی داد، قیام ابراهیم بن موسیبنجعفرعلیهماالسلام بود که برادر بزرگتر امام به شمار میرفت.
او ابتدا با قیام ابن طباطبا همراه شد و از سوی او برای مدت کوتاهی به امارت یمن منصوب شد اما پس از سرکوب این قیام به مکه رفت و همزمان با ولایت عهدی امام رضا (ع)، از مردم مکه برای برادر خویش بیعت گرفت و بنا به نقل قول یعقوبی در تاریخش دستور داد تا مردم لباس سبز بپوشند. وی در زمان ولایت عهدی امام به اطاعت مأمون درآمد و به حکومت یمن منصوب شد اما پس از شهادت امام دستگیر شد. همین امر به خوبی میتواند نیات مأمون از اعطای ولایت عهدی به امام را نشان دهد.
جالب آنکه اکثر این قیامها ابتدای سال 200 هجری روی داده است؛ یعنی همان سالی که مأمون در انتهای آن امام را اجبارا به مرو کشانیده است. قیام محمد بن جعفرصادق (ع) نیز در سال 200هجری و در مدینه روی داد. مردم مدینه با وی بیعت کردند و او خود را امیرالمؤمنین نامید اما پس از مدتی قیام او در هم شکسته و دستگیر شد. او را به خراسان بردند و زندانی کردند. او پس از شهادت امام رضا (ع) از دنیا رفت. از دیگر قیامهای این دوره میتوان به قیام زید بن موسی بن جعفر برادر کوچکتر امام اشاره کرد که نخست چون برادر بزرگ خود، ابراهیم در خدمت ابنطباطبا بود و به حکومت بصره و خوزستان نیز منصوب شد، اما پس از کشته شدن ابن طباطبا دستگیر و به مرو فرستاده شد. او در زمان حکومت خویش بر خوزستان، خانه عباسیان را به آتش کشید و از همین رو به زید النار معروف شد.
قیامهای علویان، تشکیل دولت ادریسیان در شمال آفریقا، قیام حمزه آذرک خارجی در سیستان و شکلگیری قیام ملی بابک خرم دین در آذربایجان، احتمالا زمینه را برای ولایت عهدی امام فراهم آورده است؛ چرا که در میان تمام جبهههایی که علیه عباسیان گشوده شده بود، بیتردید میتوان اساسیترین مشکلات مأمون و عباسیان را در قیامهای پی در پی علویان جستوجو کرد، خصوصا آنکه ایشان به سهولت میتوانستند اصل مشروعیت دینی عباسیان را نیز به چالش بکشند. مأمون البته موفق شد با کشانیدن امام به مرو از ایشان برای سرکوبی این قیامها استفاده کند و پس از اندکی با از میان برداشتن امام، سران این قیامها را نیز از سرراه خویش بردارد و یکی از مقتدرترین حکومتهای خلافت عباسی را بنیان گذارد. نکتهای که در این میان ذکر آن ضروری است، نحوه واکنش امام به کنشهاست.
ایشان هر چند به ناچار راهی خراسان میشوند و بنا به نقل شیخ صدوق در عیون به ناچار ولایت عهدی را پذیرا میشوند اما از همین فرصت اندک، بهره میگیرند تا به واسطه نزدیکی به کانون قدرت و در نتیجه در مرکز توجه بودن، به نشر معارف دینی بپردازند. مناظرات فراوان ایشان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر در این عصر روی میدهد. ایشان همچنین با استفاده از قدرت مادی و معنوی خویش جنبش انحرافی واقفیه را که سعی در چپاول اموال شیعیان و به بیراهه کشانیدن افکار ایشان داشت، از میان میبرند.