21 فوریه 1937 (اسفند 1315) قرارداد سعد آباد به تصویب رسید و لازمالرعایه شد. این قرارداد با نقشه لندن و در پی پدیدار شدن نخستین جرقههای زنده شدن ناسیونالیسم ایرانی و جانگرفتن آن و با هدف کمرنگ کردن حقوق ایران در قراردادهایی بود که دولت تهران در جریان کوچک شدن قلمروی خود و از دست دادن اراضی و شهرهایش با همسایگان امضا کرده بود.
قرارداد سعدآباد نوعی پیمان عدم تعرض میان ایران، افغانستان و ترکیه بود. با امضای این قرارداد، خیال انگلستان از تلاش احتمالی ایران برای دستکم بازگردانیدن مناطق تاجیکنشین افغانستان به قلمروی وطن آسوده شد. دولت لندن از آغاز سال 1921 و پس از مشاهده بر پا ایستادن دولت بلشویکی روسیه درصدد برآمد که در کشورهای جنوب روسیه، ناسیونالیستها بر سر کار آیند تا از پیشروی کمونیسم به سوی جزیرهالعرب و هندوستان جلوگیری شود و کودتای سوم اسفند 1299 (فوریه 1921) در همین راستا بود ولی انتظار نداشت که این حرکت به خیزش ناسیونالیسم ایرانی و زمزمه بازگرداندن هرات و... منجرشود که طرح قرارداد سعدآباد را به میان آورد.
دیدار نیکسون از چین و ورود این کشور با حق «وتو»
21 فوریه سال 1972 ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا سفر خود به جمهوری خلق چین را با ورود به فرودگاه شانگهای آغاز کرد که یک تحول سیاسی بزرگ توصیف شده است.
وی تا 28 فوریه در چین بود و با مائو و سایر مقامات چین مذاکره کرد. نیکسون نخستین رئیسجمهوری آمریکا بود که از چین دیدن کرد. با اینکه نیکسون تاکید بر وجود یک چین (تنها یک چین) کرد که به معنای رد تایوان بهعنوان جمهوری ملی چین بود، هنوز برخی از مقامات آمریکایی برحسب اقتضای سیاست روز به عناوین مختلف از معاملات مستقیم با تایوان و ازجمله فروش اسلحه حمایت میکنند که نقض تاکید نیکسون بر وجود یک چین درجهان است.
دولت چین سالهاست که فرمول یک کشور با 2 نظام سیاسی - اقتصادی را دنبال میکند و آن را در مورد هنگکنگ و ماکائو به اجرا درآورده است. با این فرمول، دیگر تایوانیها نباید نگران اجبار به سوسیالیستی شدن باشند.
درپی دیدار نیکسون از چین، بهتدریج میان آمریکا و چین مناسبات سیاسی و مبادله کالا برقرارشد و چین توانست کرسی خود را در شورای امنیت بهدست آورد که از اکتبر 1949، دولت آمریکا هرگونه تلاش چین و حامی آن - دولت مسکو - را برای نشستن بر این کرسی «وتو» و یا تهدید به «وتو» میکرد.
ریشه و مناسبت واژه «بیگویگ» Bigwig
لویی سیزدهم، پادشاه فرانسه از دودمان بوربون در 32 سالگی دچار عارضه ریزش موی سر شد و از این بابت بسی آزرده و افسرده زیرا که وی از کودکی هم الکن بود و مشکل سخن گفتن داشت، علاوه بر آن دندانهای نیش او روی هم قرار گرفته بود و هنگام خوردن و حرف زدن دست بر دهان میگرفت تا زشتی آنها آشکار نشود.
ریشلیو (کاردینال - کشیش اعظم) بزرگ، وزیر او که متوجه عیب تازه شده بود 21 فوریه 1633 در جمع بزرگان فرانسه (بدون اشاره به ریزش موی سر لویی 13) پیشنهاد کرد که پادشاه از آن پس کلاه گیس بر سر بگذارد تا ابهت بیشتری داشته باشد؛
مخصوصا که در جنگهای 30ساله با امپراتوری اتریش - آلمان پیروزی با فرانسه است و پادشاه میخواهد آکادمی فرانسه را بازکند و لازم است که در ملاقات با دانشمندان و ادیبان، وقار و ابهت بیشتری داشته باشد.
این پیشنهاد تصویب شد و طولی نکشید که گیسگذاری در سراسر اروپا بهویژه انگلستان تعمیم یافت و مرسوم شد. از قرن هجدهم بهتدریج مقامات بالاتر کلاهگیس بزرگتر بر سر میگذاشتند و تداوم این کار واژهای را وارد زبان انگلیسی کرده است به مفهوم آدمهای بزرگ، سران و... و این واژه «بیگ ویگ» است.