اگر کارمند بانک نباشید به احتمال خیلی زیاد جوابتان منفی است. اما یک صافکار ناچار شده برای پرداخت همین مبلغ ناقابل در صف پرداخت بانک بایستد و به اصطلاح بدهیاش را پرداخت کند.
ماجرا از اینجا شروع شده که این صافکار وقتی برای انجام کارهای اداریاش به سازمان مربوطه مراجعه کرده اعلام شده که بدهکار است و باید بدهیاش را پرداخت کند تا بقیه کارهایش با روال عادی انجام شود.
بگیر و ببند و برو و بیا و بالاخره معلوم شده که این به اصطلاح بدهی 5ریال است نه کمتر نه بیشتر. شما هم بودید برایتان سخت بود بابت پرداخت 5 ریال زحمت بانک رفتن و صف ایستادن و زمان گذاشتن را تحمل کنید.
از آقای بدهکار چانه و از کارمندان سازمان اصرار که تا این 5 ریال پرداخت نشود، نمیشود کاری از پیش برد و تمام کارهای بعدی وابسته به پرداخت همین 5 ریال است. از آنجا که این آقای بدهکار مشتری سالیان سال این سازمان است و سالهای آینده هم مشتری خواهد ماند درخواست شده که این 5 ریال در بدهی آینده منظور شود.
اما این درخواست هم مقبول نیفتاد و فقط همان راه نخست مشکلگشاست. پس راهی نمیماند جز تن دادن به صف بانک. کارمند بانک خب البته تعجب نکرده چون احتمالا در طول سالهای خدمتش بدهکاران یک ریالی و دو ریالی هم دیده بود و این بدهی به نظرش عجیب نبوده و به راحتی 5 ریال را وارد کرده و یک قبض پرداخت داده دست آقای بدهکار که به نظر میرسد ارزش کاغذ این قبض، جوهر پرینتر، وقت کارمند بانک و وقت پشتنوبتیها بیشتر از 5ریال بوده اما به هر حال قانون قانون است و این جور وقتها همه قانونگرای محض میشوند.
اگر شما این قصه را باور کردید، ما نتوانستیم با واقعیت کنار بیاییم. مگر میشود توی این شهر شلوغ که این همه برای کاهش سفرهای درون شهری تبلیغ میشود و این همه واویلای ترافیکی... این اتفاق بیفتد؟!
گذشته از این وقت کارمند بانک با توجه به هزینهای که برای دولت برمیدارد و وقت دیگر شهروندان و اتفاقا وقت همین آقای بدهکار که باید در محل کارش میمانده تا کار مراجعهکنندگان را انجام بدهد هم به هر حال دارای ارزش است.
مرد بدهکار وقتی خندهناباورانه ما را پای تلفن شنید، روز بعد تا روزنامه آمد که فیش 5ریالیاش را تحویل بدهد تا ثابت کند که قصه همین بوده و هست. البته برای کسی که به خاطر پرداخت 5 ریال چند روز وقت گذاشته سخت نیست که برای اثبات حرفش این همه راه را تا خیابان شلوغ روزنامه بیاید که حرفش را باور پذیر کند.
اسناد این پرداخت در هر حال در روزنامه موجود است و شما نیز میتوانید آن را ببینید. برای آندسته از مردم که کنجکاوی بیشتری نسبت به قصه دارند باید توضیح داد که آقای بدهکار قصه ما صافکار است.
پس اگر روزی روزگاری رفتید صافکاری و دیدید استاد کار که همان صاحب صافکاری است کارتان را به موقع انجام نداد و یا به قولش وفا نکرد و در زمان تعیین شده خودرویتان حاضر نبود، بگذارید به حساب اینکه آقای کارفرما به سازمان مربوطه مراجعه کرده و 5 ریال بدهکار است و باید یکی دو روزی برای پرداخت این بدهی برود و بیاید.