در چنین هول و هراســی است که مفهـوم شهرسازی در معنای جدید آن تولد می یابد. شهر سازی، زمانی متولد می شود که انگاره ها و الگو هایش، به گونه ای ماتقدم شکل گرفته است؛ الگوهایی که برآنند تا با اجبار، خود را به واقعیت تحمیل کنند؛ انگاره ها و الگوهایی که شماری معدودند و عمدتاً همان هایی هستند که از آغاز، توسط تخیل گرایان قرن نوزدهم پایه گذاری شدند.
شهر از همان آغاز تولدش، مفهوم خود را در فلسفه و حکمت جست وجو می کند. از نخستین اندیشمندانی که «اور» و «موهنجودارو» و «شوش» و «تئوچه تیتیلان» و... را بر پا داشتند، تا آخرین کسانی که مفهوم شهر را در ناشهرسازی و شالوده شکنی جست وجو می کنند، همه در پی تعمیق فلسفی این مفهوم هستند و برآنند تا از حکمت نظری به حکمت عملی دست یابند و آن را شکلی کالبدی- فضایی بخشند.
از این رو در پس همه تجلیات کالبدی- فضایی و در بـــن هر آنچه «ناکجاآباد» و «آرمان شهر» خوانده می شود، اندیشه هایی متاثر از نحوه نگرش فلسفی به جهان و حکمت نهفته است. شناخت این اندیشه ها و حکمت های منبعث از آنها، اولین گام در اندیشیدن به مقوله شهر است. اهمیت برداشتن این گام و حرکت در مسیر درست، به خصـــوص در پی تحولات فن شناختی دو ســده اخیــر دوچندان می شود.
اگر رنسانس در جست وجوی یافتن حکمت عملی و کاربردی در بازگشت به مفاهیم کهن و نوپردازی آنهاست و سعی دارد که فضای شهر خویش را بر این مبنا رقم زند، انقلاب صنعتی با عرضه حکمت عملی خویش، مفهوم فلسفی جدیدی از شهر را به دست می دهد. اگر در دوران قدیم، فلسفه از طریق حکمت عملی، چهره شهر را می آراست و فضای آن را می پرداخت، در دوران جدید، فلسفه شهرسازی راه خویش را از حکمت عملی آن جدا می کند؛ اندیشه و عمل از هم دوری می جویند و ناکجاآبادها در مقابل شهرهای قارچ گونه، سست پایه، خود به خودی یا طراحی شده قرار می گیرند.
در حالی که فلاسفه قرن نوزدهم، نقد شهر را از نقد جامعه صنعتی جدا نمی سازند و بر مبنای این نقد، مدینه فاضله خویش را بنا می نهند، عمل گرایان، شهر موجود را بر مبنای عملکــــرد هایی می سازند و می پردازند که انقلاب فن شناختی سبب شــــــده است. هـنــر جــای خــویــش را به فــن می سپــارد و معـمار-هنـــــــرمند در مقابل معمار- مهندس عقب می نشیند. اندیشه های شهرسازی پیش از هر زمان دیگری در زمینه های فلسفی و حکمت عملی به جولان در می آیند.
از قرن نوزدهم، اندیشمندان از شهر صنعتی توصیفی هراس انگیز را مطرح می کنند و بی نظمی آن را در همه متون خویش گوشزد می سازند؛ موضوعــی که برخی از اندیشمـندان قـرن بیسـتم نیز برآن باورند. در چنین هول و هراســی است که مفهـوم شهرسازی در معنای جدید آن تولد می یابد.
شهر سازی، زمانی متولد می شود که انگاره ها و الگو هایش، به گونه ای ماتقدم شکل گرفته است؛ الگوهایی که برآنند تا با اجبار، خود را به واقعیت تحمیل کنند؛ انگاره ها و الگوهایی که شماری معدودند و عمدتاً همان هایی هستند که از آغاز، توسط تخیل گرایان قرن نوزدهم پایه گذاری شدند؛ الگوهایی که عمدتاً در سه زمینه اصلی مطرح گردیدند: الگوی خردگرا که ترقی، فناوری و کارآیی را مد نظر داشت، الگوی سنت گرا که بر ارزش های احساسی، ادراکی و زیباشناسی تکیه می کند و الگوی ضدشهری که بر آن است تا مفهوم کهن شهر و روستا را در هم ریزد و شکل جدیدی از استقرار را بیان دارد.
با فاصله صدساله از تدوین این انگاره ها و الگوها، امروزه نیز طرح هایی با ظاهر بسیار متفاوت، همان استخوان بندی مطروحه در قرن نوزدهم را در خود دارند و به همان گونه در پی چهره پردازی الگو ها بوده و به همانگــونه به تجربه واقعیات می پردازند. شکست های شهرسازی امروز نیز ریشه های خود را در این بازنگری و تجربه الگویی باز می یابد. اکنون سخن بر آن است که این مسائل، بدون جست وجوی یک شهرسازی کمتر نظریه ای و بسیار انسانی تر قابل حل نخواهد بود و به همین دلیل است که پرداختن عملی به محیط در دستور کار قرار گرفته است؛ محیطی که برای انسان و نه مسلط بر او برنامه ریزی و طراحی شده باشد.
تعریف شهر جدید
شهر های جدید در نظام های اجتماعی- اقتصادی جهان و با توجه به تحولات نظریه ای، بسیار دگرگون شده اند. هنوز تعریف جامعی برای شهر های جدید ارائه نشده است اما می توان تعاریف زیر را برای آنها بیان داشت:
1 - اجتماع های برنامه ریزی شده ای در پاسخ به اهداف از پیش تعیین شده.
2 - اجتماعی خود اتکا با جمعیت و مساحت مشخص؛ فاصله ای معین از مادر شهر با برنامه ریزی از پیش تعیین شده و اهداف معین.
3 - معمولاً برای تمرکززدایی کالبدی، اقتصادی و اجتماعی طراحی می شود تا با وجود جاذبه نزدیک به شهرهای بزرگ، جمعیت تشویق به خروج از مادرشهر شود.
بنابراین شهر جدید دارای تاریخ تولد مشخص است و در زمان کوتاه معینی ساخته می شود. شهر جدید با حومه، اختلاف اساسی دارد؛ حومه یک ناحیه مجزای مسکونی است که ساکنان آن برای کار به شهر دورتر رفت وآمد می کنند اما شهر جدید باید همه عملکرد های شهری را به اندازه معین داشته باشد.(زیاری، 1383 )
روند شهر های جدید
از زمان احداث سکونت گاه های شهر های جدید که در آستانه قرن حاضر با طرح اندیشه هاوارد و نیز ایجاد باغ شهرهای ولوین ولچ ورث شروع شد، تاکنون در اهداف این مراکز سکونتی تحولات بسیاری به وجود آمده است. بر این اساس می توان شهر های جدید را در سه دوره به شرح زیر بررسی کرد:
1 - دوره اول/ باغ شهرها به عنوان الگوی اولیه شهر های جدید (1938 -1898 ): در این دوره، باغ شهر ها، شهرک های اقماری و سپس شهر جدید به عنوان گزینه ای در برابر رشد فزاینده شهرهای انگلستان مطرح می شوند. در این دوره بر نقش هرچه بیشتر دولت در توسعه این شهر ها، حد متناسب جمعیت باغ شهر ها و انتقال جمعیت اضافی به آنها تاکید می شود. در این دوره، شهر های جدید بیشتر در غالب نظریه ها باقی می مانند و فقط نمونه های محدودی از آنها احداث می شود.
2 - دوره دوم/ سیاست رویارویی با رشد مناطق مادرشهری (1960 -1938 ): با پایان جنگ جهانی دوم، بریتانیا بار دیگر در توسعه شهر های جدید پیشگام می شود. شهر های جدید با فاصله ای از مادرشهر، به عنوان مراکز اصلی فعالیت با قطبیت ناحیه شهری پذیرفته می شوند. بدین ترتیب همزمان با توسعه شهر های جدید بریتانیا، پیرامون برخی از پایتخت های بزرگ جهان (مسکو ، پاریس و توکیو) و حوزه های مادرشهر، احداث سکونتگاهای شهری جدید آغاز می شود.
3 - دوره سوم/ تحول در اهداف شهر های جدید (1970 -1960 ): در این دوره، شهرهای جدید به عنوان ابزار سازمان دهی فضای ملی، برنامه ریزی ناحیه ای و سیاست تمرکززدایی جمعیتی و اقتصادی مطرح می شوند. در دوره سوم، شهر های جدید بـریتانیا در خدمت توسعه اقتصادی در سطح منطقه قــــرار می گیرند. ایجاد پایتخت های جـدیـد(شاندیگار، برازیلیا و اسلام آباد) گونه ای از این اهــــداف تلقی می شود.
مفاهیم نوشهرها از آغاز تا امروز
آدمیان از دیر باز در مکان ها و سرزمین های مختلف و متعددی که شاید تنها معیار وابستگی آنان به یکدیگر در مقابله با مشکلات و سختی های زندگی بوده، می زیسته اند. شهر ها به وجود آمدند، توسعه یافتند، سیطره عظمت و تمدن خود را بر پهنه وسیعی از سرزمین ها گستردند و سپس از صحنه روزگار کنار رفتند.
دلایل نیستی آنها کاملاً مشخص و معلوم نیست. بلایای طبیعی مانند زلزله، سیل، خشکسالی، قحطی، آتشفشان، توفان یا عوامل دیگری مانند جنگ، به نوعی در تنازع بقای آنان سهیم بوده و هستی و نیستی تمدن ها را تحت الشعــاع قــرار داده اند.
با وجود این، حیــات آدمی در کنار شهرهـای نوبـنـیاد ادامه یافــــته و مشـاهده می کنیم که در پی نابــودی شهر ها، باز شهر های دیگـــــری احداث می گــردند. بنابراین شهر سازی یکی از کهن ترین نیاز های بشری به شمار آمده و هرگز شهری در تاریخ وجود نداشته که به تمامی توسط معماران ســاخته شده باشد بلکه شهر را می بایست محصول قدرت و اقتدار حکومت ها و دولت ها دانست.