روزهای طولانی تابستان و شبهای بلند زمستان خوب یا بد سپری شدهاند و اینک بهاری جدید در راه است. به راه رفته در سالی که گذشت نگاه میکنیم. هنرهای تجسمی نیز افتوخیزهای فراوانی در سال88 داشت ولی به طور کلی سالی که گذشت را میتوان سال رکود اقتصادی هنر ایران دانست. بهرغم گستردگی اقتصادی در جهان هنر، این رخوت بر سر راه هنر ایران نشست و ما شاهد عقبنشینی حراجهای مطرح از هنرمندان ایرانی بودیم.در ابتدا بد نیست یادی از کسانی کنیم که در سال88، از این حوزه رخ در نقاب خاک کشیدند؛ بهمن جلالی و مهدی سحابی.
جلالی را در سالهای اخیر به واسطه شهرتش در فتوآرت میشناسیم و گذشتهاش با عکاسی ژورنالیستی گره خورده است. او در هر دو ژانر عکاسی بسیار برهم دورهها و نسل شاگردانش تأثیرگذار بود و با رفتن او عکاسی هنری ایران، معلم و لیدر خود را از دست داد و با رفتنش آنقدر جای او خالی است که معلوم نیست جریان عکاسی هنری ایران کدام سمتوسو خواهد رفت.از دیگر درگذشتگان مهدی سحابی است؛ نقاش، مجسمهساز و مترجم بسیاری از متون ادبی.امید که جای خالی این رفتگان را جوانان این عرصه به زودی پرکنند.
بیشتر گالریها در امسال همچون هر سال دیگر عمده فعالیت و نمایش آثارشان به نقاشی معطوف بود. اما در سال88 برخی گالریها از نمایش عکس استقبال کردند.
امسال برای عکاسان از نظر اقتصادی نسبت به گذشته بهتر بود. نمایشگاههای عکس متعددی با فروش نسبتا خوب در داخل ایران و خارج برگزار شد، از مهمترین این نمایشگاهها میتوان به نمایشگاه 165سال عکاسی ایران که مرحوم جلالی آن را در پاریس راه انداخت و همچنین پاریس فوتو و چندین نمایشگاه دیگر در نقاط مختلف دنیا نام برد.
همچنین تعدد نمایشگاههای مجسمه در سال88 چشمگیرتر از سالهای گذشته بود. اما جدای از بخش خصوصی که برگزاری نمایشگاه مجسمه برایش سود ندارد، شهرداری تهران با برگزاری 2 سمپوزیوم به روند مجسمهسازی در سال88 کمک کرد. برپایی سمپوزیوم آهن و سمپوزیمی که در گالری برگ برگزار شد 2 جریان مهم مجسمهسازی در سال 88بودند و میتوان نتیجه گرفت شهرداری تنها جایی در ایران است که برای تأمین مجسمههای شهری، دست به خرید و فروش مجسمه میزند.
امسال سال تولد چندین گالری بود که از جمله میتوان به گالریهای: محسن، نوروز هنر، گالری شمار6 و نگارستان آن، گالری حنا، نگارخانه 66 و... اشاره کرد که این تعدد گالریهای فعال، بسیار خوشحالکننده است. بدون آنکه وارد بحث کیفیت آثار بشویم هرکدام از این گالریها در این مدتکوتاه که آغاز به کار کردهاند بسیار فعال ظاهر شدهاند اما در این میان شاهد کمکاری یا پایینآمدن سطح کیفی برخی از گالریهایی که در سالهای گذشته بسیار فعال و پرکار بودند، هستیم که علت این نارسایی را کمتر در ضعف مدیریت گالری بلکه به کمرونقی اقتصاد هنری میتوان تعمیم داد.
دوسالانهها
در سال88 دوسالانههای زیادی برپا شد و برگزاری چند دوسالانه نیز فقط در حد پیشنهاد و حرف باقی ماندند.
دوسالانههای برپا شده نیز در سکوت برگزار شدند و اینجا بود که متولیان دوسالانهها فهمیدند که سرمایهشان، شرکتکنندگان و هنرمندان هستند نه میزان جوایز. دوسالانه کاریکاتور در تهران و اهواز واقعا تبدیل به کاریکارتور شد و دوسالانه سفال در شهر سمنان به خاک رفت. دوسالانههای نقاشی و تصویرگری، نیز برگزار نشدند که البته این عدم برگزاری، سؤالات زیادی را به وجود آورد.
دوسالانههای برگزار شده امسال بیشتر به یک فضای رقابت دانشجویی نزدیکتر بود تا فضای حرفهای. اگر بخواهیم با دید مثبتی به این جریان بنگریم این جوانگرایی برای دستاندرکاران معاونت هنری وزارت ارشاد مفید واقع شد زیرا کار حمایت از نسل جوان به هر حال وابسته به جریانات دولتی است و بخش خصوصی براساس خصلت خود از هنرمند حرفهای استفاده میکند.
در سالهای گذشته جوانترین هنرمندان حتی دانشجویان در کنار اساتید و هنرمندان مطرح به رقابت میپرداختند ولی امسال سال جوانگرایی بود و دلایل گوناگونی را میتوان برای آن برشمرد. ارزانتر بودن آثار جوانان و نگاه نو و جذاب برخی از جوانان، اشباع بازار اقتصادی هنرمندان نسل گذشته و توجه بازار بینالمللی به این آثار از دلایل عمده این جوانگرایی است.
امسال با اینکه اندک تلاشی درجهت تمرکززدایی از هنرهای تجسمی شد، مثل برگزاری برخی دوسالانهها در شهرستانها اما همچنان این مرکزیت در تهران باقیمانده است.
حامیان مالی
از اتفاقات قابلتوجه و امیدوارکننده در سال88 حمایت مستقیم 2 بانک خصوصی از هنرهای تجسمی بود. بانکهای اقتصادنوین و پاسارگاد با خرید آثار و حمایت مالی خود خبرساز شدند و این مسئله نویدهایی خوش در عرصه جذب اسپانسر از بخش خصوصی در پی داشت. وزارت ارشاد نیز در این آخرین ماههای سال آییننامه «نظارت مستقیم بر آثار» را لغو کرد و مسئولیت را مستقیماً به گالریدارها واگذار کرد که بسیار خبر خوشی برای اهل هنر بود؛ اگرچه قانون خرید آثار هنری با نیمدرصد بودجه سازمانهای دولتی هنوز اجرا نمیشود و دستگاههای اجرایی همچنان این قانون را پشت گوش میاندازند.
در سال88 در غیاب حمایتهای وزارت ارشاد، شهرداری تهران به حمایت گسترده از هنرهای تجسمی پرداخت. حضور دکتر قالیباف، شهردار تهران، در رویدادهای حوزه تجسمی مانند تصویر سال و اکسپوی هفتنگاه، اعطای ساختمانی به انجمنهای نقاشان، گرافیک و مجسمه، حمایت سازمان زیباسازی از برگزاری همایشهایی بهیاد هنرمندان درگذشته و برگزاری 2سمپوزیوم در حوزه مجسمه شهری همگی نشان از حمایت گسترده شهرداری تهران از حوزه هنرهای تجسمی داشت.
اگر حامیان هنر چه خصوصی و دولتی بدانند که با بهکارگیری و شناخت ظرفیتهایی که در حوزه هنرهای تجسمی وجود دارد چه خدماتی میتوانند، هم به خود و هم به جامعه از نظر رشد فکری و آگاهی جامعه و هم زیباترکردن محیط زندگی و شهر بدهند، قطعاً در سالهای آینده شاهد حمایتهای بیشتر دولت و پیدایش حامیان خصوصی خواهیم بود.
مخاطب هنرهای تجسمی
در سالی که گذشت هیچگونه تلاشی برای جذب مخاطب عام برای هنرهای تجسمی صورت نگرفت. مردم هنوز در موزهها و گالریها احساس راحتی نمیکنند، چون در «عادتواره» آنها چنین چیزی تعریف نشده است. مردم برای بازدید از یک گالری نقاشی یا هر چیز دیگر وقت نمیگذارند؛ ساعتها وقتشان را در مراکز خرید و رستورانها تلف میکنند اما حتی آدرس و نام یک گالری را نمیدانند.
ازجمله موانع پنهان در این جریان نبود آموزش و تربیتنشدن برای این کار فرهنگی است. حلقه آموزش و ترویج هنر در ایران بهشدت ضعیف عمل کرده و هیچگونه آموزشی از طریق رسانه ملی صورت نمیگیرد. در هفته چند ساعت نه، بلکه چند دقیقه از وقت تلویزیون به معرفی هنرهای تجسمی اختصاص دارد؟ آن چیزی که هنر را تبدیل به هنر میکند در همه جای دنیا رسانهها هستند.
هنوز سلیقه حاکم بر جامعه منظرههایی با نگاه «اصطلاحاً منوچهری» و بازاری است و مردم ترجیح میدهند بهجای آنکه یک نقاشی به دیوار خانه خود بزنند تابلوفرشی با طرح دستچندم کپی از یک منظره یا چهره را در جلوی چشم خود تحمل کنند.
در جامعه در حال گذر ما فعالیتهای بسیاری برای آشنایی مردم با هنرها و بهخصوص هنرهای تجسمی باید صورت بگیرد. هنرمندان تجسمی کمتر دیده میشوند و میدان هنرهای تجسمی عرصهای است که آرام و در خود حرکت میکند و جای شکر آن باقی است که با این همه فراز و نشیب هنوز نیمهجانی دارد و زنده است.
سخن پایانی
آنچه در این چند سال اخیر و خصوصاً سالی که روزهای آخرش سپری میشود، ستودنی است، پذیرش آن چیزی است که بوردیو به آن «مبارزه در میدان» میگوید؛ مبارزهای که همواره بین قدیمیها (هنرمندان نسل گذشته) که انحصار آن میدان را دارند و جدیدیها (هنرمندان جوان) است. همانطور که ذکر شد، این مبارزه بسیار آرام پیش رفت و جوانان از سوی نسل گذشته پذیرفته شدند و این مایه دلگرمی و پیشرفت هنرهای تجسمی در سالهای آینده خواهد بود.