1 - اگر هنوز مثل آن بچة آشنای تیتراژ برنامة کودک شبکه اول، منتظر ایستادهاید که کبوتری بیاید و این صفحه را کنار بزند، یک پیشنهاد خوب برایتان داریم. صفحات ویژهنامه را روبهروی خودتان بگیرید، چشمانتان را ببندید و یک صفحه را انتخاب کنید. ببینید توی فال کارتونیتان چه چیزی رقم خورده است.
2 - اگر فال گرفتید و اولین مطلب کارتونی جلوی چشمتان آمد و هوس کردید بخوانید، آمادگی لازم را داشته باشید که یک دفعه توی ذوقتان نخورد. چون ممکن است با یک مطلب پر از اطلاعات روبهرو شوید و کلی شاکی شوید که ای آنت! ای سنگدل! دلت آمد اینقدر خشک و بیعاطفه با کارتون محبوب من برخورد کنی؟
ولی الکی شاکی نشوید، چون از اول با خودمان این قرار را گذاشتیم که مطالب بیشتر اطلاعات محور باشد تا احساسات محور. البته باز هم مقدار انبوهی احساسات به میان صفحات نفوذ کردند، به خصوص دربارة کارتونهایی که اطلاعات خاصی دربارة آنها پیدا نکردیم.
3 - نمیدانید برای به دست آوردن دو کلمه اطلاعات دربارة خیلی از کارتونها چه زجری کشیدیم. اولین مشکل ندانستن نام اصلی آنها بود. بله، با آن خرده انگلیسی که بلدیم، معادل انگلیسی نام کارتون را پیدا کردیم، ولی مشکل این جا بود که نام فارسی خیلی از کارتونها هیچ ربطی به نام اصلیاش ندارد.
مثلا اسم اصلی«حنا دختری در مزرعه»، «کاتری، دختر مرغزار» بوده و یا «خپل در باغ گلها»، «James the Cat» بوده است و الی آخر (نام اصلی کارتونهایی را که پیدا کردیم در کنار مطلب هر کارتون زدهایم تا شما دیگر برای پیدا کردن عکس و مطلب مثل ما به دردسر نیفتید.) برای پیدا کردن بعضی از کارتونها هم که دیگر کاملا ناامید شدیم.
ولی در آخرین روزها، کلی درهای حکمت روبهروی بچهها باز شد و عکس کارتونهایی مثل نل و خپل و رابرت پیدا شد. متأسفانه دیگر زمانی برای تولید مطلب جدید و اضافه کردن اطلاعات تازه نبود. البته پیدا کردن اسم اصلی کارتون فقط گاهی اوقات مشکل را حل میکرد، چون خیلی وقتها مطالب مربوط به یک کارتون به زبان دیگری غیر از انگلیسی بود.
مثلا دربارة بامزی، اوایل هر چه پیدا میکردیم به زبان سوئدی بود و دربارة بولک و لولک به زبان لهستانی! وسط معرکة این زبانهای عجیب و غریب، ژاپنی بلد بودن احسان رضایی خیلی بهمان کمک کرد.
احسانرضایی اطلاعات مربوط به افسانة سه برادر را از زبان ژاپنی ترجمه کرد و برای پیدا کردن کارتونهایی مثل پسر شجاع و ایکیو سان هم از نام ژاپنی آنها کمک گرفت. اینها را برای منت گذاشتن سر کارتونها نگفتیم، چون کارتونها بیشتر از اینها بر سر ما منت دارند! فقط گفتیم تا بدانید چه خون دلها خوردیم تا مطالبی را جمعآوری کنیم که بیشتر از 95درصد اطلاعات آنها، برای اولین بار دارد در مطبوعات ایران چاپ میشود.
اینجا لازم است یک تشکر درست و حسابی از اینترنت و به خصوص سایت ویکیپدیا بکنیم که اگر نبودند معلوم نبود این همه اطلاعات و عکس را از کجا باید پیدا میکردیم. اگر هم میبینید بعضی عکسها بیکیفیت است همهاش تقصیر این اینترنت است، ما بیتقصیریم!
4 - چرا برای ایرانیها فقط دو صفحه؟ این به خاطر کم بودن کارتونهای ایرانی در زمان کودکیمان است. آن زمان بیشتر محصولات ایرانی برنامة کودک یا فیلم و سریال بودند و یا برنامه. حتی بیشتر کارهای عروسکیمان هم برنامة عروسکی بودند نه کارتون عروسکی.
از اول هم قرار بود در این ویژهنامه فقط به کارتونها بپردازیم و برای همین سریالها و فیلمهای خارجی مثل طوفان و بچههای کوه آتشفشان را هم کنار گذاشتیم. به بعضی از برنامههای ایرانی مثل مدرسة موشها و خانة مادربزرگه و چاق و لاغر هم قبلا به صورت مفصل پرداخته بودیم. همین شد که نقش ایرانیها در این پرونده این قدر کمرنگ شد.
5 - چرا این هفته را برای چاپ این پرونده انتخاب کردیم؟ دلیل سادهای دارد، 10دسامبر که برابر میشود با 19آذر، روز جهانی کودک و تلویزیون است. این همان روزی است که تلویزیون یک جمعة قبل یا بعد آن، از صبح تا شب برای بچهها برنامة کودک پخش میکند. اولین بار را یادتان هست؟
6 - بند آخر این مطلب ماند برای پاسخ به سؤالی که شاید توی ذهن خیلیها بعد از دیدن این ویژهنامه پیش آمده باشد. این که اصلا چرا این همه صفحه و انرژی را برای موضوعی مثل کارتونهای کودکیمان گذاشتهایم؟ این سؤالی است که جواب آن زیاد راحت نیست.
یعنی برای کسی که هم نسل ما نباشد، توضیح این عشق و علاقه به کارتونها کار سختی است. ما با تلویزیون بزرگ شدیم. آن زمان نه بازیهای کامپیوتری این قدر گسترده شده بود و نه از سیدی و دیویدی فیلمهای روز دنیا خبری بود و نه ماهوارهای بود و نه اینترنتی و نه حتی کامپیوتری.
آن روزها اصلیترین منبع سرگرمی خیلی از ما، تنها تماشای تلویزیون بود. تجربههای زندگی و لحظههای غم و شادی را لابهلای کارتونها پیدا میکردیم و با کارتونها و شخصیتهای محبوبمان، دنیای خیالی خود را میساختیم.
دنیای ساده و معصومانهای که توی آن آدم بدها همیشه شکست میخوردند و آدم خوبها همیشه پیروز میشدند. دنیای شخصی کارتونی که خیلی جذابتر از دنیای دور و برمان بود.
ولی نکتة اصلی این بود که دنیای شخصی هر کدام از ما، شباهت زیادی به دنیای شخصی بقیه داشت. آخر منبع الهام همهمان یکی بود: تلویزیون. برای همین این دنیای شخصی، کمکم به دنیای شخصی یک نسل بدل شد. این همان اصل ماجراست.
اگر میبینید هنوز مثل گالیور در اسارت دنیای لیلیپوتی کارتونها هستیم، زیر سر این دنیای مشترک و در عین حال شخصی است که پایة خیلی از باورها و روحیات و اخلاق نسل ما، چه بد و چه خوب شده است.
حداقل فایدة این ویژهنامه، جمع شدن خیلی از این کارتونها در کنار هم است تا شاید تصویر شفافتر و جامعتری از چیزی به دست بیاوریم که بخشی از وجود نسل ما را سر و شکل داده است.