و عده دیگری که انتظارشان از صدا و سیما بیشتر است باز هم کیفیت سریالهای نوروزی را از حد توان و امکانات صدا و سیما کمتر دانستند. در حقیقت عدهای برنامههای مستندی که در ایام عید پخش شد را سرگرمکنندهتر و جذابتر از سریالها میدانستند.
به هر حال مثل همیشه یکی از مهمترین عناصر سریالها و فیلمها موسیقیآنهاست. سریالهای نوروزی نیز موسیقی متفاوتی نسبت به هم داشتند و از جهاتی شبیه هم نبودند. تم اصلی هر 3سریال چاردیواری، زن بابا و دارا و ندار، طنز بود اما فقط در موسیقی سریال زن بابا میتوان مایههای طنز را پیدا کرد که شاید بهتر باشد آن را هم موسیقی شاد و مفرح دانست تا موسیقی طنز. موسیقی تیتراژ پایانی این سریال همچون اغلب آثار حمیدرضا صدری قطعه باکلام بود که امیرحسین مدرس آن را خوانده بود با این تفاوت که برخلاف اکثر کارهای صدری، برای اجرای همه قسمتها از سمپل استفاده نشده بود و نام بابک شهرکی بهعنوان نوازنده ویولن در تیتراژ به چشم میخورد.
موسیقی تیتراژ ابتدا و انتهای سریال دارا و ندار نیز با کلام بود که مجید اخشابی هر دوی آنها را خوانده بود. در مقایسه این دو قطعه نیز باید گفت که موسیقی تیتراژ پایانی، شعر و آهنگ بهتری داشت. اگرچه شعر این قطعه از مولاناست اما پیروز ارجمند ملودی مناسبی برای این قطعه انتخاب کردهاست. ظاهرا ده نمکی نیز این قطعه را با حال و هوای کلی سریال هماهنگتر دانسته بود و به همین دلیل چندین بار در بخشهای دیگر سریال نیز از آن استفاده کردهبود. با این حال بهنظر میرسد در صدا وسیما هنوز خواننده مهمتر از آهنگساز است چون در تیتراژ ابتدایی این سریال نام پیروز ارجمند بعد از مجید اخشابی نوشته شده بود.
از موسیقی این دو سریال که بگذریم، بد نیست به موسیقی سریال چاردیواری اشاره کنیم که اگرچه در مقایسه با آثار دیگر آریا عظیمی نژاد معمولی بهنظر میرسید اما
باز هم میتوان گفت تا حدودی متفاوتتر از موسیقی سایر سریالها بود. عظیمینژاد برای ساخت موسیقی سریال چاردیواری از سازهای محلی استفاده کرده و مهمتر از همه اینکه برای اجرای این سازها از صدای سمپل و سینتی سایزر استفاده نکرده و از نوازندگان آنها برای نواختن دعوت کردهاست.
اما یکی از ضعفهای موسیقی سریال چاردیواری عدمارتباط موسیقی با موضوع سریال و مکان جغرافیایی اتفاقات آن است. اگرچه خود این بیارتباطی به نوعی موسیقی را طنزآلود کرده اما بهنظر میرسد هدف آهنگساز و کارگردان از بهکار بردن سازها و موسیقی محلی، این نبودهاست.
البته موسیقی این سریال متفاوت بود و بهخاطر استفاده از سازهای محلی مورد توجه بسیاری از مخاطبان همیشگی سریالهای تلویزیونی قرار گرفت. بهویژه آنکه عظیمینژاد در این سریال تواناییهای سازهای محلی را نشان داد و کلیشههای قبلی را شکست چون گوش مخاطب به شنیدن این نوع موسیقی در سریالهای عادی و خانوادگی عادت ندارد و موسیقی محلی همیشه در برنامههای خاص مربوط به معرفی مناطق ایران شنیده شدهاست. بنابراین استفاده عظیمینژاد از تواناییهای سازهای محلی بسیار خوب و تجربه جدیدی بود. اما ایکاش این تجربه جدید را برای سریال دیگری بهکار میبرد. شاید بهتر باشد که بگوییم موسیقی عظیمینژاد برای این سریال حیف شد چون متأسفانه داستان، محتوا و پرداخت آن خیلی معمولی و حتی ضعیف بود.
عظیمینژاد برای تیتراژ پایانی نیز از ملودی محلی استفاده کرد و چنان با شعر عبدالجبار کاکایی هماهنگی داشت که انگار ملودی و شعر هر دو محلی هستند. از این جهت نیز میتوان کار عظیمینژاد را متفاوت از سایر کارهایش دانست. با اینحال این سؤال هنوز وجود دارد که چرا موسیقی محلی برای این سریال انتخاب شده و جالبتر اینکه چه اتفاقاتی باعث شده که موسیقی این سریال مورد توجه مردمی قرار گیرد که به شنیدن ترانهها و ملودیهای محلی عادت ندارند؟