در سالهایی که او داشت رشد میکرد، پدرش در دانشگاه استاد رشته ریاضیات و مادرش هم در همان دانشگاه بهعنوان دفتردار مشغول به کار بود. پدر و مادرش او را به دانشگاه پزشکی فرستادند تا در این رشته درس بخواند ولی او در این رشته درسش را ادامه نداد و در 19سالگی نیجریه را ترک کرد و به آمریکا رفت. آدیچیه ابتدا در دانشگاه «درکسل» مشغول به تحصیل شد ولی برای آنکه به خواهرش که در رشته پزشکی درس خوانده بود، نزدیک باشد دانشگاهش را تغییر داد و در دانشگاه دولتی کانکتیکوت در رشته ارتباطات و علوم سیاسی ادامه تحصیل داد. آدیچیه طبق گفته خودش در سالهای نوجوانی با خواندن داستانهای کودکانه «اینید بلایتون» به نویسندگی علاقهمند شده و از همان زمان برای خودش داستان مینوشته است.
او پس از آنکه در سال2001 از دانشگاه فارغالتحصیل شد در سال2003 مدرک لیسانسش در رشته نویسندگی خلاق را از دانشگاه جان هاپکینز (واقع در بالتیمور) دریافت کرد. آدیچیه در سال2008 در رشته مطالعات آفریقا از دانشگاه «ییل» مدرک فوقلیسانس گرفت.
اولین کتاب این نویسنده به نام «بامیههای کبود» در سال2003 منتشر شد و در سال2005 جایزه «بهترین کتاب اول» از سری جوایز «نویسندگان مشترکالمنافع» را با همین کتاب به دست آورد. پس از انتشار این کتاب بود که یکی از منتقدان به آدیچیه لقب «دختر قرن بیستویکم چینوآ آچه به» را داد. ماجرای دومین رمان او به نام «نصف یک آفتاب زرد» که منظور از آن پرچم کشور موقت «بیافرا» است، در دوران قبل و همچنین در زمان جنگ بیافرا رخ میدهد. این رمان در سال2006 منتشر شد و در سال2007 جایزه ادبی «اورنج» به آن اهدا شد. سومین کتاب این نویسنده موفق مجموعهای از داستانهای کوتاه با عنوان «چیز دور گردنت» است که در سال2009 منتشر شد.
آدیچیه از استعمار با خشم یاد میکند و میگوید استعمارگران با پی گرفتن سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، مردم نیجریه را به جان هم انداختهاند. او میگوید بهخوبی میداند که وقتی دارد کتابی درباره جنگ داخلی در یکی از کشورهای آفریقایی مینویسد ممکن است همان تصویر قالبوارهای همیشگی را از این قاره نشان بدهد؛ «قاره سیاه»: متنفرم از اینکه تصویر آفریقا صرفا تصویر آدمهای گرسنه و در حال جنگیدن و در پس آن مردمی خنگ و ابله باشد.
چینوآ آچه به در مورد آدیچیه به یکی دیگر از نویسندگان بزرگ نیجریهای گفته: آدیچیه با دستان تقریبا پر، پا به دنیای نویسندگی گذاشته است. سبک نویسندگی او آمیزه جالب توجهی از سادگی و عمق است. کتاب «نصف یک آفتاب زرد» از بعضی جهات راحت خوانده میشود ولی در عین حال دارای لایههای معنایی عمیقی است که بارها و بارها میتوان آنها را تحسین کرد.