این نکتهای است که با مرور سرفصلهای درسی رشته ادبیات، بهروشنی قابلتشخیص است.
در هیچیک از دانشگاههای ایران، چیزی بیش از سعدی و حافظ و خاقانی تدریس نمیشود و حداکثر در سالهای گذشته، نیما و اندکی شاید سهراب؛ یعنی مطالعه تاریخ ادبیات ایران علاوه بر قدیمی بودن، تنها و تنها بر پایههای شعر و نظم، استوار است.
با این همه، البته برخی از استادان با رویکردهای پیشرو، نظیر مرحوم قیصر امینپور و استادش، شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران، کم و بیش دغدغههای شخصیشان را لابهلای دروس معمول به دانشجویان منتقل کردهاند و به این ترتیب، گاهی در برخی دانشگاهها، ادبیات ما اندکی جلوتر آمده است. اما باز هم با توجه به شاعر بودن این استادان، همهچیز به شعر ختم میشود.
این موضوع وقتی جالبتر میشود که توجه داشته باشیم در دنیای امروز تقریباً همه ادبیات، در ادبیات داستانی خلاصه میشود و تقریباً تمام بزرگان جهان ادبیات، نویسندهاند؛ نکتهای که در تمام سالهای گذشته، تقریباً بهطور کامل، مغفول مانده است و جز در حد 2 واحد نثر فارسی – از بیهقی تا جلال آلاحمد- چیزی در دانشگاهها دیده نمیشود.
در این شرایط، پیشنهاد گروه ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، بهعنوان دانشگاه تخصصی علوم انسانی در ایران، بسیار ارزشمند است. دانشگاه علامه در 2سال گذشته، 2پیشنهاد برای تأسیس 2رشته تازه در گرایشهای ادبیات به وزارت علوم ارائه داد؛ ادبیات داستانی و ادبیات معاصر.
شنبه، یعنی همین 2روز پیش، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی این دانشگاه سرانجام بعد از نزدیک به یکسال و نیم انتظار خبر داد که وزارت علوم با پیشنهاد اول موافقت کرده است و اگر همه چیز خوب پیش برود، سال تحصیلی 91-90 این گرایش در سطح فوق لیسانس دانشگاه علامه، ایجاد میشود؛
اتفاقی که میتواند دانشجویان ادبیات را با دنیای نوین ادبیات ایران و جهان آشنا کند و انقلابی در ادبیات دانشگاهی ایران محسوب میشود.به گفته غلامرضا مستعلی پارسا، میتوانیم منتظر ایجاد گرایش ادبیات معاصر هم باشیم. پیشنهاد این گرایش هم پاییز سال 87 به وزارت علوم داده شده و وزارت علوم، پاییز 88 آن را به شورای عالی انقلاب فرهنگی فرستاده است و حالا آنطور که مستعلی پارسا گفته است، شورای عالی انقلاب فرهنگی هم با کلیت ماجرا موافقت کرده و مانده است جزئیات کار.
انجام همه این اقدامات و تصویبکردنها، اگرچه کند و با فراغ بال، بسیار قابلتوجه است و موضوعی را وارد رشته ادبیات دانشگاهها میکند که جای خالیاش، دستکم 25 سال است که حس میشود.
دانشجویان ما پس از فارغالتحصیلی حتی نام 5داستاننویس زنده مملکت خودشان را نمیدانند، از ساختار رمان – بهعنوان مهمترین و عظیمترین قالب ادبی- چیزی نمیدانند و... حتی نمیتوانند 4برگزیده نوبل ادبیات را که در 4سال تحصیلی خود، این جایزه را دریافت کردهاند، معرفی کنند.
با این گرایشهای تازه، البته باز هم اوضاع لیسانس، همان است که بود و تنها میتوانیم از آنهایی که فوقلیسانس میخوانند و آن هم این گرایشها را، انتظارات بیشتری داشته باشیم. اما آیا این درمان مناسبی برای درد ادبیات دانشگاهی است؟
اگرچه وجود گرایشهای تازه ادبیات معاصر و ادبیات داستانی، انقلاب مهمی است، اما تکلیف دانشجویان ادبیاتی که تنها در حد لیسانس میخوانند و آنها که فوقلیسانس دیگری میگیرند، چه میشود؟
به جز این، اگرچه به اعتقاد خیلی از نویسندگان و صاحبنظران، توان اولیه نویسندگی، چندان آموزشپذیر نیست، اما برای آنها که این مایه اولیه را دارند، هیچ رشته دانشگاهی وجود ندارد که آموزش درست و علمی ببینند و نویسنده شوند؛
مسئلهای که سالهاست در کشورهای دیگر – حتی برخی از آنها که چندان پیشرفته نیستند- کاملاً حل شده است و نویسندگان زیادی در دانشگاهها تربیتشده و میشوند. هنوز معلوم نیست رشته ادبیات داستانی، قرار است همین کار را بکند یا تنها آشنایی با ادبیات داستانی است، اما میتوانیم امیدوار باشیم حالا که دانشگاه علامه طباطبایی – دانشگاه تخصصی علوم انسانی در ایران- حرکت را آغاز کرده است، راه را تا پایان، تا همان جایی که باید باشیم، ادامه دهد.